بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 25
کد خبر: ۱۰۲۲۷۹
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۲
جوان 22 ساله که فقط یک گام با اعدام فاصله داشت، گمان نمی‌کرد خواب مادربزرگ مقتول او را از مرگ نجات دهد و بتواند بعد از چهارسال بخشیده شود‌. قاتل توانسته بود، شش ماه فرصت بگیرد، اما روزهای مهلت رو به پایان بود و به یک قدمی اجرای حکم رسیده بود. خانواده مقتول در آخرین روزهای فرصت بدون چشمداشت او را بخشیدند.
13 مهر 93 مردی با پلیس تماس گرفت و از درگیری خونین میان چند جوان حوالی میدان شهدای تهران خبرداد. ماموران زمانی که در آنجا حاضر شدند، پی بردند در جریان این درگیری پسری 18 ساله به نام آرین زینلی با ضربه چاقو زخمی و به بیمارستان امام حسین(ع) منتقل شده است. ضارب نیز با دیگر افراد شرکتکننده در این دعوا گریختهاند. در جریان تحقیقات معلوم شد پسر زخمی به دلیل شدت خونریزی تسلیم مرگ شده است. پرونده این جنایت به جریان افتاد و روز بعد متهم به قتل که علیرضا نام داشت با حضور در اداره دهم پلیس آگاهی تهران خود را تسلیم کرد. او در جریان تحقیقات در حالی که بشدت از کاری که انجام داده بود ابراز پشیمانی میکرد، مدعی شد به قصد میانجیگری وارد دعوای دوستان مدرسهاش شده و ناخواسته برای ترساندن پسر جوان چاقو به دست شده که ناگهان با ضربه چاقو او را زده و باعث مرگ او و داغدار شدن خانوادهاش شده است. علیرضا بعد از بازسازی صحنه قتل ابتدا به کانون و دو ماه بعد به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد. او مدتی بعد در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و به قصاص محکوم شد. حکم بعد از تائید در دیوانعالی کشور، برای اجرا به واحد اجرای احکام دادسرای جنایی تهران ارسال شد و شمارش معکوس برای اجرای حکم قصاص متهم جوان آغاز شد. او مرداد امسال با گذشت چهارسال ازجنایت قرار بود پای چوبه دار برود که خانواده مقتول به وی مهلت شش ماهه دادند. سرانجام شش ماه سپری شد تا این که چند روز پیش خانواده جوان اعدامی به کمک حسین محمدی، رئیس اتحادیه کبابیهای تهران، برخی خیرین، ورزشکاران و هنرمندان توانستند رضایت خانواده داغدیده را جلب کنند و با بخشیده شدن جوان اعدامی زندگی دوباره به او لبخند زد. قرار است او بزودی از جنبه عمومی جرم در دادگاه کیفری پای میز محاکمه برود.

پدر مقتول: بدون هیچ‌ چشمداشتی بخشیدم

 

وقتی راهی بیمارستان شد، تصور می‌کرد آرین تصادف کرده، اما در آنجا از پزشکی شنید پسرش به قتل رسیده و ضربه چاقو به گلویش اصابت کرده است. او ابتدا درخواست قصاص داشت، اما سرانجام رضایت داد.

 

چطور از ماجرای کشته شدن آرین با خبر شدید؟

من صاحب کبابی در یکی از محله‌های تهران هستم. سیزدهم مهر 93 در مغازه بودم که همسرم تلفن کرد و گفت از طریق دوستان پسرم متوجه شده آرین تصادف کرده و در بیمارستان امام حسین(ع) بستری است. دلشوره عجیبی داشتم. زمانی که به بیمارستان رسیدم متوجه شدم پسرم تصادف نکرده است. پزشکی آنجا بود که به محض دیدن من و بدون هیچ مقدمه‌ای اعلام کرد ما همه تلاشمان را انجام دادیم، اما پسرتان فوت شده است. با شنیدن این حرف شوکه شدم و نتوانستم روی پاهایم بایستم و کف زمین افتادم. همانجا متوجه شدم پسرم برای پایان دادن به دعوای دوستانش نزد آنها رفته که پسری هم سن و سال خودش با چاقو ناشیانه به گردن وی زده و او را کشته است.

بعد چه شد‌؟

بعد از مرگ رنگ شادی از زندگی‌مان رفت. غم کنج قلبمان خانه کرد. باورم نمی‌شد این اتفاق رخ داده است. با رفتن او نیمی از قلبم رفت. پسرم در رشته مهندسی عمران قبول شده بود. خیلی تلاش کردم تا توانستم انتقالی او را از دانشگاهی در شهرستان به تهران فراهم کنم. پسرم یک هفته بود که در دانشگاهی در تهران تحصیل خود را شروع کرده بود که به قتل رسید. جای او در خانه‌مان خالی است. با گذشت چهارسال از این ماجرا هنوز نتوانسته‌ام باور کنم او کشته شده است. هنوز چشم‌انتظارش هستم و چشمانم به در خانه دوخته شده است.

در این چهار سال قاتل را دیدید‌؟

من فقط دو بار او را دیدم. یک‌بار سه روز بعد از این که بازداشت شده بود. آنقدر با دیدن او عصبانی بودم که نمی‌دانستم چه باید بکنم. او می‌گفت اشتباه کرده و قصد قتل نداشته است. بعد هم روزی بود که متهم را از زندان به دادگاه آوردند تا محاکمه شود. او در آنجا گریه می‌کرد و روی پاهایم افتاد. می‌خواست او را ببخشم. آن موقع فقط من و همسرم قصاص می‌خواستیم و نمی‌توانستم درباره بخشش او فکر کنم.

خانواده مقتول برای رضایت نزد شما آمدند؟

نزدمن نیامدند. اما با برادرهایم درباره این که رضایت مرا جلب کنند، حرف زده بودند. علاوه برآن افراد خیر، ورزشکاران و هنرمندان مختلف، دوست و آشنایان و سر آخر هم از طریق رئیس اتحادیه صنفمان با برادرهایم حرف زدند تا رضایت من و همسرم را جلب کنند. با همه این افراد که برای جلب رضایت می‌آمدند و می‌رفتند خانواده‌ام با احترام رفتار می‌کردند و می‌گفتیم هر چه خدا بخواهد آن می‌شود، اما درباره رضایت‌دادن با آنها حرفی نمی‌زدیم.

از مهلت شش ماهه به قاتل بگویید.

همه چیز برای اجرای حکم قصاص قاتل پسرم فراهم شده و قرار بود جوان اعدامی مرداد امسال پای چوبه دار برود. قبل از اجرای حکم، خانواده‌اش توسط خیرین و برادرش با خانواده‌مان حرف زدند و ما هم حکم را متوقف کردیم. حتی گروه خیرینی که آمدند برای رضایت گفتند خانواده متهم پولی در بساط ندارد، اما ما تلاش می‌کنیم شما 400 میلیون تومان هم بخواهید جمع‌آوری کنیم. من هیچ وقت پول نخواستم. من با خدای خودم معامله کرده بودم. عزیزم از دستم رفته بود و هیچ کس و هیچ چیز نمی‌توانست جای او را برایم بگیرد. بنابراین درخواست دیه را قبول نکردم و برای جلب رضایتمان به خانواده جوان اعدامی مهلت شش ماهه دادیم.

بعد چه شد؟

مهلت شش ماهه که تمام شد دوباره تلاش‌های آنها برای جلب رضایت آغاز شد. من گفتم باید پسر بزرگ‌ترم و همسرم را راضی کنم، اگر آنها راضی شوند من هم قاتل فرزندم را می‌بخشم، اگر هم راضی نشدند، قاتل برای اجرای حکم قصاص پای چوبه دار می‌رود. می‌ترسیدم بعد از رضایت و آزادی قاتل، پسر دیگرم به خاطر جوانی دست به اقدامی بزند. باید مطمئن می‌شدم پسرم با قاتل کاری ندارد تا برای رضایت اقدام کنم.

سرانجام چه چیز باعث بخشش قاتل شد؟

برای رضای خدا تصمیم گرفتم قاتل را ببخشم. من همسرم را برای رضایت راضی کردم. قرار شد مادرم که حرمتش برایم واجب است با پسر بزرگم حرف بزند که توانست او را راضی کند. خیالم کمی راحت‌تر شد. شنیده بودم که قاتل در زندان همیشه نماز و قرآن می‌خواند و از جنایتی که مرتکب شده بشدت پشیمان است همین باعث شد بیشتر به بخشش او فکر کنم. سه شب مانده بود به این که آخرین تصمیم را برای بخشش یا قصاص جوان اعدامی بگیرم، مادرم که علاقه بسیاری به او دارم نزدم آمد و خواب عجیبی را در حالی که می‌گریست برایم تعریف کرد. ماجرای آن خواب این بود که آرین را دیده بود که خیلی خوشحال، شاد و سرزنده به خانه‌مان آمده بود. می‌گفت پدرم می‌خواهد یک تصمیم خوب بگیرد که من از این کار او خیلی خوشحالم. همان موقع بود که با شنیدن وصف این خواب متحول شدم. دیگر تصمیم خود را گرفتم و مطمئن شدم صلاح بر این است که قاتل را ببخشم. انگار پسرم هم همین تصمیم را دوست داشت. به همین خاطر موضوع را با یک دوست خانوادگی مطرح کردم که او برایم استخاره کرد و استخاره خیلی خوب آمد. من هم دیگر برای بخشش آن جوان اعدامی تعللی نکردم و برای شادی روح فرزندم و رضای خداوند بدون هیچ چشمداشتی او را بخشیدم.

بعد از بخشش چه احساسی داشتید؟

باور کنید این تصمیم برایم خیلی سخت بود. اما خدا کمک کرد این تصمیم را بگیرم. اکنون بعداز بخشش قاتل پسر
18 ساله‌ام احساس آرامش می‌کنم. حتی بعد از بخشش برسر مزار فرزندم هم رفتم که احساس می‌کردم این بار آرامش بیشتری گرفته‌ام. اکنون احساس می‌کنم کار خوب و ارزنده‌ای انجام داده‌ام. امیدوارم پسری که او را بخشیدم مرا شرمنده تصمیمی که گرفتم نکند. بعداز این بخشش دو شرط برای این خانواده گذاشتم‌؛ یکی این بود که جوان بخشیده شده بعد از آزادی حتی برای قدردانی از من و خانواده‌ام به ملاقات ما نیاید. دوم این که او و خانواده‌اش برای همیشه از تهران بروند و هیچ وقت دیگر آنها را نبینم.

 

 

 

ناگفته‌های مادر قاتل از 4 سال کابوس

چهار سال برای نجات پسرش از زندان تلاش کرد و در این مدت شوهرش به خاطر غم پسر اعدامی سکته کرد و زمینگیر شد. بعد از این تلاش‌ها توانست رضایت اولیای دم مقتول را جلب کند و پسر جوانش را از زیر تیغ نجات دهد.

چطور از این ماجرا با خبرشدی؟

من دو پسر دارم که علیرضا فرزند بزرگم است. آن روز، تازه از محل کار به خانه آمده بودم که در تماس دوستش متوجه شدم او در جریان دعوا جوانی را زخمی کرده است. سراسیمه به بوستان حوالی خانه‌مان رفتم. با پسرم حرف زدم که فقط گریه می‌کرد و می‌گفت مامان دوستانم دعوا کرده بودند برای میانجیگری رفتم که نفهمیدم چطور شد چاقویی را که دست یکی از آنها بود گرفتم تا شرکت‌کنندگان در دعوا را بترسانم که ناخواسته یکی از آنها را با چاقو زخمی زدم. پسرم را به خانه بردم و دعا می‌کردیم بلایی سر آن پسر نیامده باشد. شوهرم وقتی خبر مرگ پسر مجروح را شنید تصمیم گرفت پسرم را به پلیس تحویل دهد و این کار
را هم کرد.

در این سال‌ها به ملاقاتش می‌رفتی؟

دو ماه اول پسرم در کانون اصلاح و تربیت بود. خودش چون ناراحتی مرا دید، اجازه نمی‌داد به ملاقاتش بروم. آنقدر حالم بد بود که دو بار در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری شدم. اما تلفنی با او حرف می‌زدم. زمانی که از کانون به زندان رفت تلفنی با او حرف می‌زدم و دو هفته در میان من و شوهرم به زندان می‌رفتیم. هر بار به ما می‌گفت مامان خیلی پشیمانم، ناراحتم. برای مقتول نماز و قرآن می‌خوانم. توبه کرده‌ام. امیدوارم خدا مرا ببخشد. مدام دلداری‌اش می‌دادم و به زندگی امیدوارش می‌کردم.

برای رضایت گرفتن نزد خانواده مقتول رفته بودید؟

دلم نمی‌آمد به خانه‌شان بروم. پسرم جان پسر آنها را گرفته و داغدارشان کرده بود. شرمنده این خانواده شده بودم. دو بار شوهرم به عنوان مشتری به مغازه پدرش رفته بود متوجه شده بود آنها چقدر انسان‌های خوب و متدینی هستند. با عموی مقتول حرف زده بود، اما نتوانسته بود با پدر داغدیده آرین حرف بزند.

چطور از حکم قصاص با خبر شدی؟

روزی که دادگاه علیرضا بود نتوانستم بروم و به دلیل غم و ناراحتی در بیمارستان بستری بودم. بعدکه برایمان رای دادگاه آمد و برای علیرضا هم رفته بود، متوجه شدیم حکم قصاص گرفته است. آن شب مثل دیوانه‌ها شده بودم. نمی‌دانستم چه سرنوشتی در انتظار پسرم است. از آن موقع تلاش‌هایمان برای جلب رضایت از خانواده مقتول شروع شد و همه در این راه کمک کردند.

پسرت پای چوبه دار رفت؟

مرداد امسال ساعت 8 صبح مردی از زندان با خانه‌مان تماس گرفت و خبرداد قرار است حکم اجرا شود و اگر می‌خواهیم رضایت بگیریم باید عجله کنیم. زمان زیادی تا اجرا نمانده است. همچنین از ما خواست برای آخرین دیدار با پسرم به ملاقاتش برویم.

بعد چه شد؟

آن روز بعد از این تلفن خانه‌مان غمخانه شد. زمان چندانی برایمان نمانده بود. به ملاقات پسرم رفتیم. او گریه می‌کرد و حلالیت می‌خواست. شوهرم در این سال‌ها از غصه زندانی شدن پسرم دو بار سکته کرده و فلج و خانه‌نشین شده بود. علیرضا می‌گفت مامان چند تا از هم سلولی‌هایم اعدام شده‌اند من هم دیگر امید ندارم و اعدام می‌شوم. مدام دلداری‌اش می‌دادم. بعد که من رفتم اورا به قرنطینه بردند. من هم رفتم و تلاشم را در آخرین روزها برای نجات پسرم شروع کردم. حتی مادرشوهرم زمانی که فهمید قرار است علیرضا پای چوبه دار برود، از شدت ناراحتی طاقت نیاورد، سکته کرد و فوت شد.

چطور مهلت گرفتید؟

من همراه خیرین تلاش کردیم و سرانجام با خانواده مقتول حرف زدیم و آنها به ما مهلت شش ماهه دادند تا برای جلب رضایت اقدام کنیم. خوشحال بودم که خدا این فرصت را برایمان فراهم کرد و برای بخشش پسرم روزنه‌ای باز شد. من به خانه بازگشتم و وارد حسینیه طبقه پایین ساختمانمان شدم. زنان همسایه در آنجا مراسمی گرفته بودند و برای آزادی پسرم دعا می‌کردند. همین که وارد آنجا شدم و گفتم مهلت گرفته‌ایم، غوغایی به پا شد.

بر سر مزار مقتول رفته‌اید؟

جرات نداشتم بروم و شرمنده بودم. سرانجام خودم را راضی کردم و یک روز برای مدت دو ساعت برسر مزار او رفتم. خیلی گریه کردم و او را به حضرت ابوالفضل(ع) و علی‌اکبر(ع) قسم دادم اگر پسرم ناخواسته دستش به خون او آلوده شده، به خواب خانواده‌اش برود و از آنها بخواهد پسرم را حلال کنند و رضایت بدهند تا من هم از این درماندگی رها شوم و پسرم بخشیده شود.

از روز بخشش بگویید.

در این شش ماه خیلی تلاش کردیم و زمان بسرعت سپری شد‌. شش ماه پایان یافت و ما هنوز موفق نشده بودیم رضایت بگیریم. چند روز پیش سرانجام این تلاش‌ها به ثمر رسید و مادربزرگ مقتول کمک زیادی در حق من و خانواده‌ام کرد. صحبت‌های او با پسرش و دیگر اعضای خانواده مقتول باعث شد آنها بعداز چهارسال رضایت دهند. آنها با خدا معامله کردند و بدون هیچ چشمداشتی پسرم را بخشیدند. زندگی دوباره به او هدیه کردند. برای رضای خدا چنین تصمیم مهمی گرفتند و ما را مورد لطف خود قرار دادند.

پسرت چطور از ماجرا با خبر شد؟

او آن روز از شدت ناراحتی و این که معلوم نبود بخشیده می‌شود یا نه حالش بد شده و در بیمارستان به او سرم زده بودند. گریه می‌کردو بی قراربود. زمانی که با هم حرف زدیم و گفتم که پدر آرین و مادرش او را بخشیده‌اند، خیلی خوشحال شد و فقط گریه می‌کرد. باورش نمی‌شد که او بخشیده شده است.

برچسب ها: تدبیر24 ، مادربزرگ
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها