تدبیر24»حالا پس از تماشای شش اثر از
مصطفی کیایی، دیگر میتوان تقریباً ارزیابی مشخصی از نحوه کار این فیلمساز
در سینمای ایران به عمل آورد. مصطفی کیایی چه بخواهیم چه نخواهیم یک
فیلمساز متوسط متعلق به سینمای بدنه است که البته هوشمندی و زمانسنجی خاص
خود را دارد. چه آن موقع که بعد از ظهر سگی را ساخت و چه اکنون که چهارراه
استانبول را روانه پرده سینماهای جشنواره کرده است. روند طی شده توسط کیایی
این مسأله را به اثبات رسانده که وی عمده نگاه خود را متمرکز به گیشه
ساخته و راضی ساختن تماشاگر هدف اصلی اوست. استفاده از عنصر طنز در
فیلمنامه و ساختار، استفاده از تعدادی بازیگر ثابت از جمله برادرش در همه
آثارش، به کارگیری تعدادی زیادی بازیگر که هر یک چهره شناخته شدهای در
سینما، تئاتر و تلویزیون هستند و از همه مهمتر استفاده از میزان الحراره
موقعیتسنج که شاید همین شاخصه آخر او را از سایر فیلمسازان هم نسلش متمایز
میسازد و همین عنصر در چهارراه استانبول به کارش آمده و او با دستمایه
قراردادن تراژدی ساختمان پلاسکو یک اثر اجتماعی شهری را خلق کرده است که
البته تنها عنصری که از پلاسکو مورد توجهش قرار نگرفته، تمام آن چیزی است
که بر سر این ساختمان و آدمهایش و آتشنشانان و غیره رفت و البته همین
مسأله به او کمک زیادی کرده که بر اساس موقعیت، داستانش را پیش ببرد و
تعلیق و اضراب و دلهره و هیجان را همراهش سازد.
داستان خیلی خوب آغاز میشود. شخصیتها از پردازش
مناسبی برخوردارند. تعلیق به خوبی در قصه و به تبع آن در ساختار رعایت شده
است. ساختار از ضرباهنگ مناسبی بهره برده و همه اینها سبب میشود تا مخاطب
با اثری جذاب مواجه شود، اما این جذابیت و تعلیق و ضرباهنگ صرفاً تا زمان
رسیدن قصه و آدمهایش به پلاسکو بروز و ظهور دارد و بعد از آن هم محتوا و
هم ساختار دچار افت فاحشی میشوند که بخش مهمی از این نزول شاید به لحن و
زبان شعار زده خالق اثر باز گردد. نقد قدرتهای سیاسی، نقد سیاستگذاری
نادرست در حمایت از تولید، نقد واردات بیرویه کالا و در نهایت هم مهاجرت و
البته مهاجرتی که مشخص نیست توسط بهمن و احد صورت گرفته یا بهمن و احدهای
دیگری که زندگی خود را بر باد رفته دیدهاند و دست به چنین تصمیم خطرناکی
زدهاند و اتفاقاً شاید همین پایانبندی بسیار مناسب سبب شده تا مخاطب
مقداری از آن فضای آکنده از شعار و نقد اجتماعی فاصله بگیرد و مجدداً با
حال و هوای اول قصه همراه شود.
فارغ از این مسأله باید به ساختار مستندگونه بخش دوم
فیلم یعنی آتش گرفتن پلاسکو به بعد اشاره کرد که بسیار لازم و ضروری و به
جا بوده ضمن اینکه بازی بازیگران نیز از هارمونی مناسب و خوبی برخوردار
است که این هارمونی نیز در نیمه دوم همگی تبدیل به یأس میشود و شاید بتوان
گفت بازیگران در نیمه دوم فقط بازی کردهاند و از این منظر در این بخشها
باورپذیر نیستد.
در مجموع میتوان فروش خوبی را برای چهارراه استانبول
در اکران عمومی متصور بود، اما ایکاش کیایی فقط در حد همان سوژه آتش
گرفتن پلاسکو بسنده میکرد و قصهاش را به ماجرای آتشنشان ربط و بسط
نمیداد که اصلاً به درد این داستان نمیخورد و پیشبرنده نیست و فقط به
درد همان شعارهای گل درشت و نقد سیاسی و اجتماعی مصطفی کیایی میخورد و بس.