بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 28
کد خبر: ۱۰۳۰۴۹
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۵
عليرضا علوي‌تبار

تدبیر24»شايد چهار دهه بعد از انقلاب اسلامي ٥٧ بد نباشد كه از فعالان سياسي اصلاح‌طلب بپرسيم چرا زماني انقلاب كرديد و حالا از هر تريبوني نسبت به هر تحركي اخطار مي‌دهيد. كدام منطق، موجب اين دو رويه متفاوت است؟ عليرضا علوي‌تبار، فعال سياسي اصلاح‌طلب معتقد است كه بايد انقلابي بودن را در روش و هدف از هم تفكيك كرد. او معتقد است كه بخشي از اصلاح‌طلبان امروز در هدف انقلابي و راديكال هستند و بخش ديگر از آنها غير انقلابي. با اين حال او معتقد است كه هر دو گروه اصلاح‌طلب، در روش انقلابي نيستند. او تصريح مي‌كند كه اصلاح‌طلبان اگر مي‌خواهند بمانند، بايد راه‌حل‌هايي ريشه‌نگرانه‌تر به كار ببرند.

 

چرا اصلاح‌طلبان كه در سال‌هاي انقلاب اسلامي ٥٧ انقلابي بودند، امروز اصلاح‌طلب شده‌اند؟

اگر از زاويه كنشگر سياسي نگاه كنيم بايد تفكيكي بين هدف انقلابي و روش انقلابي داشته باشيم. كسي كه هدف انقلابي دارد به دنبال تغيير و دگرگوني بنيادي ساختارهاي جامعه است. به اين لحاظ در ابعاد اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي ممكن است خيلي از اصلاح‌طلبان به لحاظ هدف انقلابي باشند، يعني خواهان دگرگوني‌ها و تغييرات اساسي در جامعه باشند. آنچه امروز از آن فاصله گرفته‌اند، استفاده از روش‌هاي انقلابي است؛ نه هدف انقلابي. روش انقلابي همراه با خشونت و مبتني بر جنبش توده‌اي است و توأم با نوعي تقليل‌گرايي سياسي است. به اين معنا كه همه مشكلات را به سياست مرتبط مي‌كند و تغييرات ناگهاني و يك شبه را مي‌پسندد. اصلاح‌طلبان در آغاز انقلاب ٥٧ در هدف و روش انقلابي بودند. در حال حاضر خيلي از آنها در هدف انقلابي هستند اما تقريبا هيچ‌كدام در روش انقلابي نيستند. تقليل‌گرايي سياسي را نمي‌پسندند و به جاي متكي بودن به جنبشي توده‌اي به جنبش نهادهاي مدني معتقد هستند. به دنبال تغييرات تدريجي، آرام، منظم اما پيوسته هستند و همچنين رهبري عقلايي و جمعي را جايگزين رهبري فرهمندانه و كاريزماتيك كرده‌اند. علت اين رويكرد تجربه انقلاب است كه به ما نشان داده خشونت اين خطر را دارد كه خودش اصالت پيدا كند؛ از حالت ابزار خارج شده و فضاي خشني را بر جامعه غالب كند. اين خشونت سبب مي‌شود كه خيلي از آرمان‌هاي انقلاب تباه شود. روش انقلابي در كوتاه‌مدت مستلزم ديكتاتوري و تمر‌كز قوا است كه استفاده از خشونت را در دست جمع محدودي متمر‌كز مي‌كند تا براي ايجاد تغييرات از آن استفاده شود. تجربه انقلاب در زمينه روش انقلابي باعث فاصله گرفتن آنها از آن شده است.

اصلاح‌طلبان به نقد روش انقلابي رسيدند؛ نه اينكه از انقلاب توبه كنند. يك وجه انقلاب عملكرد انقلابي است، در حالي كه انقلابات وقتي رخ مي‌دهند كه نيروهاي فعال سياسي به اين نتيجه برسند كه اصلاح، امكان‌ناپذير نيست. وقتي اصلاح‌پذيري نظامي به طور قاطع در ذهن فعالان سياسي از بين برود، بستر براي انقلاب فراهم مي‌شود. ذهنيتي كه پديد مي‌آيد حاصل عملكرد حكومت وقت و تحليل انقلابيون از اين عملكرد است. در زمان شاه چند تلاش مهم براي اصلاحات به بن‌بست رسيد. تلاش‌هاي دكتر مصدق، علي‌اميني در سال ٣٩ و بخشي از درباريان از خارج بازگشته، آن زمان به بن بست رسيدند.

منظورتان فقط تلاش‌هاي بخش‌هايي از قدرت است يا احزاب را هم شامل تلاشگران مي‌دانيد؟

احزاب هم از ابتدا انقلابي نبودند. تا سال ٤٢ احزاب كمتر انقلابي بودند. البته بايد حزب توده را استثنا كنيم. همه به دنبال اصلاح بودند. سال‌هاي بعد كه درآمد نفت افزايش يافت، شاه از حالت نماينده اقليت بودن به نماينده شخص خود بودن، تبديل مي‌شود. در طرفداران حكومت هم امكان اصلاح متوقف مي‌شود. حتي حزب‌هاي صوري هم تعطيل مي‌شوند. حزب واحد شكل مي‌گيرد و همه نيروهاي سياسي به اين نتيجه مي‌رسند كه اصلاحات ناممكن است. جامعه‌اي كه نياز به تغيير دارد، مستعد يك انقلاب مي‌شود. در واقع انقلابيون بر اساس تجربه از روش خود فاصله گرفتند.

آيا مواجهه اصلاح‌طلبان با اعتراضات اخير ناشي از همان رويكرد مخالفت با اقدامات راديكالي است؟

مضمون اعتراضات اخير لزوما انقلابي نبود. انقلاب زمينه‌هايي دارد و اتفاقات دي‌ماه بيشتر حالت يك شورش و اعتراض داشت تا حركت انقلابي. جنبش توده‌وار وسيع نبود و جمعيتي كه در اعتراض‌ها شركت كردند بخش محدودي از جامعه بودند. اصلاح‌طلبان از حق اعتراض دفاع مي‌كنند. آنها به عنوان طرفداران حقوق شهروندي كه مي‌خواهند پايبند اخلاق باشند، بايد از حق اعتراض دفاع كنند. از حق اعتراض دفاع كردن به معناي دفاع كردن از هر اعتراضي نيست. ممكن است از اعتراضي به اين دليل كه شعارها و هدفش را نمي‌پسنديد
دفاع نكنيد.

در ناآرامي‌هاي دي ماه، اصلاح‌طلبان خود را به لحاظ هدف جدا از اعتراضات ديده و بر اين اساس عليه آن موضع گرفتند؟

عليه اعتراضات موضع خاصي گرفته نشد، عليه روشي انتقاد كردند كه نمي‌شد آن را به همه اعتراض‌كنندگان تعميم داد. اعتراض‌كنندگان هدف واحد و مشتركي را مطرح نكرده بودند. گروه‌هاي مختلف به دليل تحقير و از روي يأس واكنش نشان مي‌دادند. اين حركت، رهبري و سازماندهي نداشت و از اين رو هدف از پيش تعيين شده‌اي نداشت كه اصلاح‌طلبان نسبت به آن موضع بگيرند. اعتراضات مربوط به بخشي از جامعه بود كه مايوس و تحقير شده بود و اين امر، آنها را به خشم آورده بود. روش‌هاي خشن مربوط به همه هم نبود.

اصلاح‌طلبان در چند سال اخير با كليد واژه عقلانيت سياسي با گروه‌هاي سياسي ديگر ائتلاف كرده‌اند. اين كليد واژه چه مرزي با محافظه‌كاري داشته است؟آيا اصلاح‌طلبان با كليد واژه عقلانيت سياسي به محافظه‌كاري نغلطيده‌اند؟

بين اصلاح‌طلبان به لحاظ اينكه چه چيزي را منشأ مشكلات مي‌دانند، اختلاف وجود دارد. گروهي معتقد هستند كه اگر مسوولان و كارگزاران سياسي تغيير كرده و متناسب با آنها سياست‌ها و خط‌مشي‌ها تغيير كنند، مشكلي نخواهيم داشت. بخش ديگري از اصلاح‌طلبان معتقدند كه در نظام تصميم‌گيري مشكلات ساختاري داريم. حتي اگر مسوولان سياسي هم تغيير كنند به دليل معيوب بودن سيكل تصميم‌گيري دوباره خطاها تكرار مي‌شوند. گروه اول محافظه‌كار‌تر هستند نسبت به گروهي كه ريشه مشكلات را در ساختار سياسي مي‌بينند. عقلانيت عملي يعني تناسب بين ابزار و هدف. بستگي به اينكه هدف، چه نوع تغييري است بايد ابزار متناسب را انتخاب كرد. چون در بين اصلاح‌طلبان در مورد اينكه چه چيز بايد تغيير كند، دو ديدگاه داريم؛ بنابراين دو نوع عقلانيت عملي هم دارند. يكي عقلانيتي محافظه‌كارتر و ديگري عقلانيتي راديكال‌تر و ريشه‌اي‌تر. اين دو طيف در جريان اصلاحات وجود دارد.

اصولگرايان هم مخالف جريان اصلاحات هستند و هم خود را انقلابي مي‌نامند. آيا آنها در استفاده از اين واژه به بيراهه نرفته‌اند؟ تناقضي در كاربرد اين واژه توسط آنها مي‌بينيد؟

اصولگراهاي راديكال به لحاظ هدف كاملا محافظه‌كار هستند و به هيچ‌وجه نمي‌خواهند ساختار حكومت و توزيع منابع موجود تغيير كند. وقتي مي‌گويند انقلابي هستيم بيشتر به روش اذعان دارند. آنها به لحاظ هدف محافظه‌كار هستند. وقتي هم مي‌گويند روش انقلابي دارند، عمدتا منظورشان بهره‌گيري از خشونت است. به خود حق مي‌دهند از خشونت بهره بگيرند. از اين رو نتيجه مي‌گيرند كه بايد تمركز قدرت وجود داشته باشد. آنها در ادعاي انقلابي بودن دچار تناقض اساسي هستند، چون در هدف انقلابي نيستند اما در روش، خشونت را قبول دارند و براي اعمال آن به تمركز قدرت روي مي‌آورند. البته نبايد فراموش كرد كه بخشي از اصلاح‌طلبان امروز هم در هدف انقلابي نيستند. بخشي از اصلاح‌طلبان كه در هدف انقلابي هستند و در روش اصلاح‌طلب، مي‌توان طرفداران تغييرات بنيادي ناميد. آنها گروهي از اصلاح‌طلبان هستند كه هم روش و هم اهداف‌شان اصلاح‌طلبانه است. هر دو گروه سازگار رفتار مي‌كنند و تجربه جهاني نشان داده كه با روش‌هاي انقلابي مي‌توان دگرگوني‌هاي عميق و بنيادي دنبال كرد.

چرا امروز بيشتر چالش‌ها و بگو مگوهاي دو جناح متمركز بر روش و تاكتيك است و جريان‌ها بيان اهداف خود در جامعه را فراموش كرده‌اند؟ چرا چالش بين دو جناح چنان كه در جوامع معمول است بر سر اهداف‌شان نيست و مدام از راه‌هاي رسيدن مي‌گويند تا مقصدشان؟

من منشأ مشكلات فعلي كشور را توزيع شديدا نابرابر منابع مي‌دانم. فقط منابع مادي مدنظر من نيست؛ بلكه به منابع توليد انديشه و منابع انساني نيز اشاره مي‌كنم. كنترل منابع عمومي كشور در انحصار گروهي خاص است. اصلاح‌طلب واقعي به دنبال دگرگوني و بازتوزيع مجدد و ريشه‌اي منابع است و مي‌خواهد منابع را از حالت انحصار خارج كند. آنها بايد به اين مساله تاكيد كنند كه اصلاحات پيش نمي‌رود، مگر اينكه منابع باز توزيع شود و از حالت انحصاري و نابرابري شديد در توزيع خارج شود. در اين صورت همه را نااميد مي‌كنيم.

پس مصاديق آن از انحصار درآوردن آموزش، بهداشت و ايجاد فرصت‌هاي برابر خواهد بود؟

اصلاح‌طلبان بايد به صورت ريشه‌نگري از برابري همه‌جانبه در ايران دفاع كنند. برابري جنسيتي، مذهبي و توزيع ثروت. نمي‌گويم لزوما به برابري مي‌رسيم اما معتقد هستم كه بايد به سمت آن جهت‌گيري كرد؛ آن هم به نحوي ريشه‌اي و راديكال. اصلاح‌طلبان اگر مي‌خواهند بمانند، بايد تحليل‌ها و راه‌حل‌هايي ريشه‌نگرانه‌تر به كار ببرند.

بنابراين معتقديد كه اصلاح‌طلبان بايد اهداف راديكالي را دنبال كنند؟

اصلاح‌طلبي اگر مي‌خواهد بماند بايد در هدف انقلابي باشد.

مطالب مرتبط
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها