بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
سه‌شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 16
کد خبر: ۱۰۴۵۸۶
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰
«ترفند مهدی هاشمی‎نسب فقط این است: «به خاطر مادرم.» یک ترفند کاملا پوپولیستی و امتحان‌پس‌داده. «پول گرفتم و باشگاه عوض کردم و دل سوزاندم و برای انتقام گرفتن از ۲۰ نفر به ۲۰میلیون نفر توهین کردم، چون آسایش مادرم برایم مهم بود.» او با ارجاع دادن مردم به «خلوت» خود و لرزاندن صدا برای مادرش، سعی دارد اثبات کند که آدم بی‎احساس و بی‎اخلاقی نیست. انگار که باقی بی‎اخلاق‌های این جامعه‌ رو به‌ انقراض، مادرشان را دوست ندارند! همه مادرشان را دوست دارند آقای هاشمی‎نسب!»
تدبیر24»«آی اسپورت» نوشت: «گنده‌گو و حق‌به‌جانب»؛ تصویری که از مهدی هاشمی‎نسب در برنامه نود دیدیم؛ چکیده‌ همان تصویر غالبی است که در این سال‌ها از فوتبالیست‌های ایرانی دیده‌ایم. ستاره‌های متوقعی که منطق و اخلاق در وجودشان جایی بسیار پایین‌تر از احساس و هیجان می‌ایستد.

هاشمی‎نسب موجود خوش‌صحبتی است اما لاف زیاد می‎زند. جنوبی‎ها جمیعا اهل اغراق‌اند. خودشان معتقدند همنشینی با آب و دریا تخیل آدمی را قوی می‌کند اما دیگران درباره‌شان می‎گویند لاف زیاد می‎زنند. کریم باوی، یکی از بهترین سرزن‌های تاریخ ایران، یک نمونه جالب از فوتبالیست‌های جنوبی بود که سال‌ها قبل درباره سبک جالبِ سر زدنش توضیح داد: «مکث کردن روی هوا را از بچگی تمرین کرده‌ام. یک مربی در آبادان داشتیم می‎گفت با سوت من بپرید روی هوا، با سوت من برگردید پایین!» او به جاذبه زمین هیچ اعتقادی نداشت!

هاشمی‎نسب هم آن‌قدر به خیلی چیزها بی‎اعتقاد است که می‎گوید: «خودم تعیین می‌کردم چه دقیقه‌ای در دربی گل بزنم!» و نمی‌گوید اگر در دقیقه مورد نظرش توپ در زمین خودشان بود چه می‎کرد. نمی‎گوید در داربی۴۵ وقتی فرد ملکیان به عابدزاده گل زد و گل او را پاک کرد، چرا یک دقیقه‌ جدید در محاسباتش تعریف نکرد تا گل بزند و پرسپولیس را برنده‌ بازی کند. اگر او این همه جادو بلد بود، پس چرا در مصرف آن خساست می‌کرد و پرسپولیسی‌ها را حسرت‌ به‌ دل می‌گذاشت؟

هاشمی‌نسب تنها بازیکنی نیست که بین تیم‌های قرمز و آبی جابه‌جا شده اما چندین‌ برابر بیشتر از تمام آن بازیکن‌ها توهین شنیده. او تا اینجای داستان را راست می‌گوید اما درباره چرایی این اتفاق هیچ حرفی نمی‎زند. در تاریخ فوتبال ایران هیچ بازیکنی به اندازه هاشمی‎نسب هواداران حریف را تحریک نکرده است. او به قول خودش از پرسپولیس رفت چون با یک جمع بیست نفره مشکل داشت اما هنگام یاغی‎گری و حق‌طلبی فقط آن بیست نفر را خطاب قرار نمی‎‌داد و در زمان کری خواندن همه پرسپولیسی‎ها را به یک چوب می‎راند. او یکی از معدود بازیکنان تاریخ داربی است که به سمت تماشاگران پرتقال پرتاب کرده است! تماشاگرانی که هیچ‌یک از آن بیست نفر در میان‌شان ننشسته بود. او مردی بود که پول می‎داد و برای خودش فحش می‎خرید. خب علاقه داشت لابد. عجیب هم نیست. در این شهر مردانی زندگی می‌کنند که اگر یک روز را بدون دعوا و کتک‌کاری بگذرانند شب خواب‌شان نمی‎برد. قولنجِ بدن‌شان فقط با کتک باز می‎شود. قولنج مهدی هم فقط با فحش باز می‎شد.

برای گرفتنِ ژست حق‌ به‌ جانب و فرار از تمام این واقعیت‌ها، ترفند مهدی هاشمی‎نسب فقط این است: «به خاطر مادرم.» یک ترفند کاملا پوپولیستی و امتحان‌پس‌داده. «پول گرفتم و باشگاه عوض کردم و دل سوزاندم و برای انتقام گرفتن از ۲۰ نفر به ۲۰میلیون نفر توهین کردم، چون آسایش مادرم برایم مهم بود.» او با ارجاع دادن مردم به «خلوت» خود و لرزاندن صدا برای مادرش، سعی دارد اثبات کند که آدم بی‎احساس و بی‎اخلاقی نیست. انگار که باقی بی‎اخلاق‌های این جامعه‌ رو به‌ انقراض، مادرشان را دوست ندارند! همه مادرشان را دوست دارند آقای هاشمی‎نسب! تمام دزدها، مال دزدی را با خانواده‌شان قسمت می‎کنند. تمام گرگ‌های این اجتماع، گوسفندانِ دریده را با خانواده‌شان دور هم می‎خورند. حتی قاتل‌های بی‎رحمِ زندانی در بندِ شرارتی‎های قزل‌حصار، روزهای حبس را به امید ملاقات با مادر و تر کردن گونه‌ها می‎گذرانند! از خرج کردن نام مادر هیچ اعتباری به دست نمی‎آید. چون مادر، آن‌ طرف تمام این مرزبندی‎ها ایستاده است.

مهدی هاشمی‎نسب آدم خوش‌صحبتی است اما مشکل در تناقض‌هایی است که از میان گفته‌هایش بیرون می‎زند. می‎گوید حالا استقلال را بیشتر از پرسپولیس دوست دارد و آرزویش پیروزی آبی‎هاست اما هیچکس یادش نرفته که وقتی بساط بازی پرسپولیس و میلان پهن شد به سرعت خودش را به اردوی پیشکسوتان پرسپولیس رساند تا مقابل ستاره‌های میلان بازی کند! اگر هجوم هواداران و فشار همه‌جانبه آنها نبود، شاید مهدی می‎توانست بیشتر از دو روز در اردوی سرخ‌ها بماند و افتخار بازی کردن جلوی مالدینی را به رزومه‌اش اضافه کند. آن هم با لباسی که اصلا رنگش را دوست ندارد! او معتقد است با گلش پرسپولیسی‎ها را سوزانده، حال آن که پرسپولیسی‎ها فقط ۲دقیقه بابت آن گل ناراحت بودند و بعد از آن با قیچی‌برگردان علی کریمی خوشحال و سرمست به خانه‌هایشان رفتند. لابد در آن لحظات مهدی هنوز کنار زمین خواب بوده است.

به نظر می‎رسد او بعد از غش کردن کنار زمین، هنوز به هوش نیامده چون هم از گل مساوی حریف و اتفاقات بعدی بی‎خبر است و هم از همبازی‎ها و همدوره‌هایش حسابی عقب مانده است. در روزهای بیهوشی هاشمی‎نسب اتفاقات زیادی افتاد. تیم ملی ایران که با تزلزل همین بازیکن مقابل سامی‎الجابر، از جام جهانی ۲۰۰۲ بازمانده بود به جام جهانی ۲۰۰۶ صعود کرد. خیلی از همدوره‌های مهدی در این تیم بازی کردند. بختیاری‎زاده و گل‌محمدی که هر دو از مهدی مسن‌تر هستند در این جام‌ گل زدند و درست در همان روزها مهدی هاشمی‎نسب در لیگ‌ یک ایران برای تیم عقاب بازی می‎کرد! او بعدها به واسطه رفاقت با خداداد به ابومسلم و سیاه‌جامگان و پیام مشهد هم رفت تا فوتبالش را در پایین‌ترین سطح ممکن تمام کند. می‎بینید؟ در پایان آن سال‌های پر از هیاهو و عربده، حالا نه پرسپولیسی‌ها مهدی را دوست دارند نه استقلالی‌ها؛ خودش مانده و خداداد عزیزی!»

برچسب ها: تدبیر24
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها