بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
چهارشنبه ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 24
کد خبر: ۱۱۰۱۸۷
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۵
عمل به آموزه های ناب قرآن کریم تبدیل به دغدغه ای در میان بزرگان دین و کارشناسان شده است، اگرچه بسیاری هشدار می دهند که عملکرد و رفتار مردم در سطوح مختلف نشان از مهجور شدن آموزه های قرآن است، اما همچنان این مهجوریت ادامه دارد و پله های صعود را طی می کند!

تدبیر24»حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد سادات منصوری، استاد حوزه و دانشگاه نیز می گوید: به شخصه عمل به قرآن در سطوح مختلف مردم را زیاد نمی بینم، ما یا اصلا به قرآن عمل نمی‌کنیم یا برعکس عمل می‌کنیم. قرآن می گوید دروغ نگویید، حرام است، اما در بازارها و معاملات و در برخوردهای مختلف به راحتی دروغ می گوییم، سیاسیون به یکدیگر تهمت می زنند و دروغ می گویند در صورتی که اینان همان کسانی‌اند که مدعی اسلام و قرآن هستند، اما به خاطر منافع سیاسی و گروهی و حزبی به دیگران تهمت می زند و به راحتی دروغ می گویند؛ این عملکردها عین مهجور کردن قرآن است. حال شما قرآن را با خط زیبا بنویسید و صدای خوش بخوانید و در همه محافل نیز بگویید که در مسابقات قرآنی اول شدیم، وقتی آموزه های قرآنی در عمل تحقق نیابد، بی فایده است. ۴ دهه از انقلاب اسلامی می گذرد و بسیار صحبت و نصیحت کردیم، بس است، دیگر عمل کنیم.

 

متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین سادات منصوری را می خوانید:

 

* بعضاً گفته می شود از میان قرآن و عترت که سفارش رسول گرامی اسلام است، بسیاری از اهل تسنن به قرآن اهتمام  اما عترت در نزد ایشان مهجور است و بسیاری از اهل تشیع به عترت اهتمام، اما قرآن در نزد ایشان مهجور است. آیا این گزاره درست است؟ و دلایل آن را چه می دانید؟

مساله اصلی این است که امکان ندارد کسی مدعی باشد که به قرآن تمسک می کند، اما به اهل بیت(ع) تمسک نمی کند. کسی که ادعا می‌کند قرآن را اصل قرار داده ولی به اهل بیت و فرمایشات و دستورات و مبانی آنان تمسک نمی جوید قرآن را نیز رها کرده است؛ چرا که قرآن همانطور که امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: آنچه که در قالب کلمات و جملات است، کتابی است صامت، یعنی زبان و بیان ندارد. این کتاب صامت را اهل قرآن باید بیان و به زبان و گفتار تبدیل کنند. قرآن بدون اهل بیت و سنت اهل بیت، محل اختلاف است. تمام فرق مختلف مسلمین از خوارج، وهابی، اهل سنت، شیعه و زیده، همگی به قرآن تمسک می کنند و کسی نمی گوید که به قرآن کاری ندارد.

قرآن به تنهایی نه تنها هدایتگر نیست بلکه ممکن است به ذلالت نیز برساند

* پس چرا این قرآن که کلام الهی است، محل اختلاف است؟

به این دلیل که قرآن بیان ندارد و باید اهل بیت عصمت و طهارت که مفسران واقعی قرآن هستند، کنار قرآن قرار گیرند تا قرآن را به زبان و تکلم تبدیل کنند لذا امیرالمومنین فرمودند: من قرآن ناطق هستم. آن کتابی که شما سر نیزه کردید قرآن صامت است و صدای قرآن علی(ع) است.

قرآن به تنهایی نه تنها هدایتگر نیست بلکه ممکن است به ذلالت نیز برساند، مگر اینکه اهل بیت کنار آن باشند؛ بنابراین امکان ندارد کسی ادعا کند که به قرآن تمسک می کند، اما با اهل بیت(ع) کاری ندارد. برعکس نیز همینطور است، مگر می شود اهل بیت را بدون قرآن در نظر گرفت. اهل بیت فرمودند: «شما احادیث و بیانات ما را با قرآن بسنجید، اگر موافق قرآن بود بپذیرید و اگر مخالف قرآن بود، این حدیث را به دیوار بکوبید» یعنی به آن توجه نکنید. ملاک سنجش فرمایشات اهل بیت عصمت و طهارت قرآن کریم است. تجلی عملی، قولی و فعلی قرآن اهل بیت هستند. هرگز نمی توانیم کتاب خدا و عترت پیامبر را از یکدیگر جدا کنیم.

هرگز نمی توانیم بدون اهل بیت قرآن را درک کنیم و از دین بهره ای ببریم

* بی شک قرآن کریم می خواهد ما را به توحید دعوت کند که انسان موحد و کاملی شویم. نمونه انسان کامل و موحد کیست؟ ما به چه کسی باید تأسی کنیم تا آنچه را که قرآن فرموده در خود پیاده کنیم؟

اهل بیت انسان های کاملی هستند و فرموده قرآن در مورد درجه بالای انسانیت درباره آنها صدق می کند. «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا؛ همه اسمای الهی در اهل بیت جلوه و ظهور و بروز پیدا کرده است»؛ بنابراین محال است که شخصی قرآن را بدون عترت بگیرد یا عترت را بدون قرآن در نظر داشته باشد، این دو از هم جدا نمی شوند. پیامبر(ص) فرمودند: «هرگز قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمی شوند اینها دو چهره از یک چیز هستند.» باطن اهل بیت، قرآن است و ظاهر قرآن، اهل بیت است یا به تعبیر دیگر باطن اهل بیت، قرآن و ظاهر آن اهل بیت هستند.

ما هرگز نمی توانیم بدون اهل بیت قرآن را درک کنیم و از دین بهره ای ببریم. فهم قرآن بدون اهل بیت میسر نیست و اهل بیت را هرگز نمی توان از قرآن جدا کرد؛ اما این بدین معنا نیست که شیعیان قرآن را مهجور نکردند. ما از نظر اعتقادی و نظری این دو را بایکدیگر می دانیم و به هر دو آنها به یک اندازه توجه داریم و باید داشته باشیم؛ اما این بدین معنا نیست که شیعیان مصداق این روایت نیستند که قرآن در قیامت شکایت می کند که این قوم من را مهجور داشته اند، مشخص نیست که ما شیعیان مصداق این روایت و این شکایت قرآن نباشیم، چون ما نیز از قرآن صوت و قرائت آن را درک کردیم. از اهل بیت تا حدودی اظهار محبت را درک کردیم. نمی گویم که اینها بد است، به اینها اکتفا کردیم که اصلاً درست نیست.

قرائت قرآن با صوت و لحن زیبا فهم قرآن است. ما برای اینکه قرآن را درک کنیم باید با صدای زیبا و خوش آن‌را بخوانیم تا به آن جذب شویم و قرآن را بفهمیم، فهم مقدمه عمل است. تا قرآن را نفهمیم نمی توانیم به آن عمل کنیم.

قرآن در میان شیعیان هم مهجور است

یا اصلا به قرآن عمل نمی‌کنیم یا برعکس عمل می‌کنیم

* بسیاری دیگر از کارشناسان و حتی مراجع عظام تقلید یکی از نشانه های مهجوریت قرآن در میان مردم کشور خودمان عمل و رفتاری غیر قرآنی می دانند، به صورت مصداقی و عینی نشانه ها و آثار مهجوریت قران کریم در سطوح مختلف جامعه در چه زمینه هایی بروز دارد؟ فاصله مردم سطوح مختلف تا آموزه های قرآن قابل جبران است؟

  به شخصه عمل به قرآن در سطوح مختلف مردم را زیاد نمی بینم، ما یا اصلا به قرآن عمل نمی‌کنیم یا برعکس عمل می‌کنیم. قرآن می گوید دروغ نگویید، حرام است، اما در بازارها و معاملات و در برخوردهای مختلف به راحتی دروغ می گوییم، سیاسیون به یکدیگر تهمت می زنند و دروغ می گویند در صورتی که اینها همان کسانی‌اند که مدعی اسلام و قرآن هستند. به خاطر منافع سیاسی و گروهی و حزبی به دیگران تهمت می زند و به راحتی دروغ می گویند؛ این عملکرد عین مهجور کردن قرآن است. حال شما قرآن را با خط زیبا بنویسید و صدای خوش بخوانید و در همه محافل نیز بگویید که در مسابقات قرآنی اول شدیم.

دستورات قرآن بسیار واضح است مثلا عالم زر را نمی فهمیم و کسی هم نمی گوید که به آن عمل کنید، اما به مسایل واضح قرآن باید عمل کنیم. غیر خدا را نخوانیم و نخواهیم و غیر او را موثر در زندگی ندانیم، کسی مفهوم این سخنان را متوجه نمی‌شود چه برسد به اینکه عمل کند.

همه ما ظاهر حیات دنیا را می دانیم و از آخرت غافل هستیم، اگر غفلت از آخرت نداشتیم این چنین عمل نمی کردیم، اعمال ما به صراحت فریاد می زند که از آخرت غافل هستیم. مثلا اگر کسی جلوی شما دستش را دراز کرده و گدایی می کند و شما در انگشت او انگشتر گرانبها و الماس ‌بینید، می گویید از یک سو گدایی می کنید و از سوی دیگر انگشت گران قیمت دارید. یا برعکس کسی چیزی نمی گوید ولی از گرسنگی به حالت نزار گوشه خیابانی افتاده است، چنین فردی لازم نیست چیزی بگوید چهره و عمل او نشان دهنده ضمیر باطن اوست که گرسنه و دردمند است.

کجای عمل ما نشان می دهد که قرآن، خدا و قیامت را قبول داریم. وقتی به عمل ما نگاه می کنند می گویند اینکه قیامت، خدا و قران را قبول ندارد به راحتی به مردم تهمت می زند، به راحتی اموال ناس را به باطل می خورد و دم از دین هم می زند. این است که مهجور بودن قرآن بحث نظری نیست.

از لحاظ نظری ما شیعیان قرآن و عترت را با یکدیگر می بینیم و تنها گروهی هستیم که قرآن را از عترت جدا نکردیم و این دو را یک می دانیم ولی در عمل قرآنی عمل نمی کنیم. در جامعه خودمان و همچنین در جوامع اسلامی دیگر، گناهان کبیره را مرتکب می شویم و احساس شرمندگی و پشیمانی نیز نداریم. اگر در ماه رمضان به تلاوت قرآن اکتفا می کنیم، به اینکه هر روز یک جزء قرآن بخوانیم و افتخار کنیم که سی روز ماه رمضان گذشت و سی جزء قرآن را خواندیم، اما دروغ بگوییم، تهمت بزنیم، خیانت کنیم، وعده دروغ بدهیم، با فرزند، همسر و همسایه بد رفتار کنیم، در این صورت قرآن ما را نفرین می کند و می گوید که این فرد من را مهجور کرد، مرا خواند ولی انگار رمان یا روزنامه می خواند.

اگر در سراسر ماه رمضان یک آیه قرآن را خواندیم و به آن عمل کردیم، یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ؛ اگر درک کردیم که نباید به ظاهر دین توجه کرد بلکه به باطن دنیا که آخرت است باید توجه کرد و از آخرت غفلت نداشته باشیم، قرآن را مهجور نکردیم و ثواب ختم های قرآن را بردیم. انقدر به ظواهر نباید توجه کرد، ما اصل را رها کردیم.

بسیاری از مدعیان عمل به آموزه های قرآن کریم عملکردی برعکس نشان دادند

* همانطور که اشاره کردید همچنان به تقدس گرایی و ظاهرگاریی قرآن کشیده می شویم و از اصل مفاهیم و دستورالعمل ها دور افتادیم، چرا؟ مسلمانان به ظاهر دنیا می اندیشند یا اشکال اصلی در مسایل دیگر است که تنها به تلاوت قرآن تکیه می کنیم؟

اینکه انسان بخواهد خود را تربیت کند و در یک مسیر صحیح الهی قرار گیرد و به قرآن عمل کند، کار ساده ای نیست و نیاز به مربیان و جامعه صالح دارد. باید بسیاری از شرایط فراهم باشد و انسان باید اراده داشته باشد و با اراده قوی وارد این مرحله شود و اینها نیاز به یک پیش زمینه هایی دارند. ۱۲۴ هزار پیامبر آمدند و نتوانستند بشر را تربیت کنند، کدام یک از پیامبران در تربیت انسان ها موفق بود، حضرت عیسی موفق بود؟ یا در برابر حضرت عیسی افراط کردند و گفتند خداست و مشرک شدند یا تفریط کردند و گفتند که باید بُکشید و پیروان ایشان را کشتند. همینطور در مورد پیغمبر اسلام، هنوز سر مبارکشان را بر زمین نگذاشته بودند که بر سر قدرت اختلاف روی داد و حق کشی کردند و جنگ ها راه انداختند و خانواده ایشان را به اسارت گرفتند و جنایت هایی که در طول تاریخ به نام اسلام و دین کردند. اینها مسایل ساده ای نیست، لذا نباید از جمهوری اسلامی که ۴۰ سال از حکومتش گذشته و این چراغ به نام اسلام روشن شده و این پرچم به نام اسلام بلند شده توقع داشته باشیم، اسلام را به طور کامل در کشور پیدا کند چرا که تاریخ نشان می دهد پیاده شدن اسلام به این راحتی نیست. اصل پیاده شدن اسلام و دین برای ظهور حضرت ولیعصر است و آن هم چون همه اسباب دنیوی در آن فراهم است، هم ۳۱۳ نفر یاور دارد که در دنیا نظیر ندارند و هم مردم از نظر فرهنگی آماده ورود یک منجی هستند و همه راه ها را امتحان کردند و دیدند که به نتیجه نرسیدند و ممکن است که یک نفر آنها را نشان دهد، آن زمان اسلام حقیقی در جهان پیاده می شود، اما تا زمانی که با افراد غیر معصوم سر و کار داریم و اکثر ما نیز تربیت نیافته هستیم، مثلا تربیت بنده در آموزش و پرورش بوده است، آن چیزهایی که اسباب تربیت بنده هست، صدا و سیما، خانواده، معلمین و اساتید هستند حال چطور من را تربیت کردند و معلمان من چطور تربیتی داشتند که از نظر تربیتی به من منتقل کنند، یا پدر و مادرها زحمت هایشان را کشیدند ولی تربیت الهی را نداشتند که به ما منتقل کنند. حال چه کسی باید من را تربیت کند که یاد بگیرم طبق قرآن عمل کنم.

بسیاری از کسانی که مدعی عمل به قران کریم بودند در عمل برعکس  عمل کردند لذا نباید از جامعه توقع زیادی داشت، ما باید وظیفه خود را انجام دهیم و سعی کنیم که اولاً ما که می گوییم خود به آن عمل کنیم، ببینیم که چقدر به قرآن عمل کردیم، آیا آنچه قرآن در مورد پدر و مادر گفته به آن عمل کردیم، یا آنچه قرآن در مورد فرزندان گفته است و فرموده مراقب باشید که اینها دشمنان شما هستند و خیلی به آنها دلبستگی نداشته باشید، ما به این عمل می‌کنیم یا برعکس.

وظایف خود را در برابر همسایگان، دوستان و همکاران انجام دادم یا خیر، اگر انجام ندادم، فعلا بیایم همین ها را درست کنم، اگر هر فرد سعی کند طبق قرآن عمل کند به تدریج به دیگران سرایت می کند. نماز، روزه، عبادت و ارتباط با خدا و خلق به چه صورت است می گویند این خانم یا آقا که مدعی ارتباط با خدا و نماز جماعت و اول وقت هستند، رفتار، کردار، قول و عده های او چطور است، رفتارش با خانواده اش چطور است، آن زمان مردم دیگر نیز یاد می گیرند و وضعیت بهتر می شود. بعد از انقلاب زیاد صحبت کردیم، اما هر چه کمتر حرف بزنیم و بیشتر عمل کنیم، بهتر است.

بعد از انقلاب بسیار حرف زدیم، دیگر وقت عمل است

مسایل اسلامی هنوز به مرحله اعتقاد قلبی نرسیده است

* برخی به آموزه های قرآن کریم در موضوعات مختلف به صورتی علمی آگاه هستند، ولی به آنها عمل نمی کنند، دلیل این مقاومت چیست در صورتی که قرآن مسیر روشن را به ما نشان می دهد؟

تفاوت عمل و عمل است، یعنی همان فاصله ای که بین علم و عمل است. خیلی ها بسیاری از مسایل را می دانند، ولی به آن عمل نمی کنند. مثال ساده سیگاری هایی که ضرر سیگار را می دانند و پزشکی که خودش ضرر سیگار را می داند و سیگار می کشد و وقتی از او می پرسید، می گوید: نمی دانم اما ضرر دارد و شما نکشید. شما از این مساله ساده و کوچک شروع کنید تا مسایل دیگر. ما گاهی اوقات به سمت بدی های دنیا تمایل داریم. مثلاً قرآن می فرماید: رزق و روزی دست خداست ولی در عمل برای کسب مال بیشتر به همه چیز دست می زنیم. این تفاوت بین دانستن و ایمان قلبی و اعتقاد قلبی است. اگر مساله ای اعتقاد قلبی انسان شود، امکان ندارد که به آن عمل نکند. نکته مهم این است که مسایل اسلامی هنوز به مرحله اعتقاد قلبی نرسیده و باید به تدریج این اتفاق رخ دهد و بندگی خدا را یاد بگیریم و خدا را در زندگی مشاهده کنیم.

معروف است که از آیت الله بهجت سوال کردند: چه کار کنیم، فرمودند: به همین ها که می دانید عمل کنید، اولین قدم این است، می دانیم دروغ گویی بد است، دروغ نگوییم. می دانیم که خیانت کردن به همسر و فرزند بد است، این کار را نکنیم. می دانیم که نگاه به نامحرم بد است انجام ندهیم، همین کارهایی را که می دانیم انجام دهیم تا خداوند عمل آنچه نمی دانیم را به ما عطا کند.

برخی نسبت به آموزه های قرآن کریم علم دارند اما در عمل علم خود را پیاد نمی کنند، این افراد دارای یک درجه پایینی از علم هستند که علم الیقین است، علمی است که صرفاً یکسری مفاهیم و گزاره هاست که در ذهن انسان است، اینها هیچ حالت خاصی را برای ما به وجود نمی آورد. مثل اینکه من می دانم اگر در زمستان و در خانه کنار یک بخاری گرمی نشسته باشم و بدانم که هوای بیرون ۱۰ درجه زیر صفر است، قطعاً از دانستن و در کنار گرما نشستن، سردم نمی شود یعنی این علم هیچ اثری در من نمی گذارد؛ اما یک نوع علم داریم که علم شهودی است، اگر من بیرون بروم و لباس گرم مناسب نداشته باشم باز هم می دانم که هوا سرد است و واقعا هم سردم شده است.

پس دو نوع آدم هستند که می دانند هوا سرد است، یکی فردی که در سرما قرار گرفته است و دیگری کسی است که در خانه کنار بخاری است و می داند هوا سرد است، آنکه در خانه و در کنار بخاری است رفتارش مناسب با سرما نیست چون سردش نشده و فقط می داند که سرد است، اما فردی که بیرون ایستاده همه رفتارهایش مناسب با سرماست چون تنها آگاهی نیست بلکه احساس سرما نیز هست. این تفاوت دو درجه از علم است؛ ما دو نوع آگاهی داریم، یک آگاهی که با تمام وجود احساس کردیم و یک آگاهی که تنها مفهوم آن را درک کردیم. اگر کسی با تمام وجود احساس کند که خدا هست و همه جا حاضر و ناظر است یا احساس کند که قیامت هست، محال است که عمل نکند، مانند آدمی که در سرما ایستاده و بدنش می لرزد و نمی تواند عکس العمل مناسب نشان ندهد. اگر واقعا قرآن را بفهمیم نمی توانیم گناه کنیم. خیلی از ما نسبت به قرآن کریم علم داریم ولی هنوز متوجه نشدیم. یک زمان هایی خداوند یکسری مسایل را پیش پای انسان می گذارد و انسان آگاه می شود ولی فراموش می کند.

* با توجه به اینکه آموزه های قرآن در جامعه ما در عرصه های مختلف از جمله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مهجور است، برای اینکه حرکتی رو به رشد داشته باشیم باید اصلاح در کدام بخش را اولویت قرار دهیم؟

 اگر بخواهیم جزئی صحبت کنیم نمی توانیم به دنبال مسایل برویم و ببینیم که کدام اولویت دارد، این مسایل کار تحقیقی درست می خواهد و انسان باید ابتدا مبانی را برای خود درست کرده باشد و مطابق آن مبانی نتیجه بگیرد، به عنوان مثال معنای اولویت را بگوید، مثلا ما می گوییم که کدام دستورالعمل اخلاقی قرآن اولویت دارد، اولین سوال این است که اولویت به نظر شما چیست؟ و اگر چه باشد اولاست. ابتدا باید یکسری مبانی نظری را درست کرد و مطابق آن پژوهش کرد و به نتیجه رسید. اما آنطور که مرحوم علامه طباطبایی و دیگران به آن اشاره کردند، کل قرآن برای اصلاح رفتار آدمی یک دستورالعمل دارد و آن دستورالعمل توحید است یعنی انسان ها اگر درک حقیقی از توحید داشته باشند به این معنا که در همه جا خدا را شاهد و حاضر و ناظر ببیند و بدانند که مسبب اسباب خداوند است و به جزء خداوند هیچ موجودی در عالم هستی سببیت، علیت و تأثیر ندارد، و سراسر قرآن حکایت از این مساله است، اگر شخصی بتواند توحید را برای خود حل کند همه مسایل خود به خود حل می شود، اگر من بدانم تنها موجودی که در عالم اثر دارد خداوند است خود به خود توکل هم می آید، ایثار می آید و بسیاری از صفات می رود و صفات خوب می آید، اگر اینطور به مساله نگاه کنیم، حرف اجمالی در این مساله مطابق فرمایشات بزرگان ما، مساله توحید است، اما اینکه بخواهیم به صورت جزئی وارد شویم نیاز به پژوهش دارد.

* برخی معتقدند که در تصمیم سازی و تصمیم گیری ها حق قرآن را ادا نکردیم و قرآن مطابق خواسته های ما مدیریت می شود، آموزه های قرآن در نزد کارگزاران ما چه جایگاهی دارد؟

حرف درستی است، اما بهانه ها و توجیهات مختلفی می توان برای آن آورد، اول اینکه چون ما در عصر غیبت زندگی می کنیم، از آیات اجتماعی که می تواند برای مدیران ما تصمیم ساز شود، تفاسیر مختلفی می توان بیان کرد حتی اگر ما از سنت و روایت نیز بهره ببریم. روایت گاهی تفاسیر مختلفی می طلبد و نیاز به بحث های اجتماعی دارد و در سطح اجتهاد نیز به این جزئیات راجب آن بحث نشده و از کسانی که در مصدر امر هستند نیز توقع نمی رود که بحث ها را به این دقت بدانند، یعنی مسلما از لحاظ نظر بسیار مشکل داریم.

مساله ای که در دنیای معاصر و مدرن به آن عمل می شود بحث های فلسفه های مضاف است، یک فلسفه ای در اسلام داریم که معروف ترین آن حکمت متعالیه است و بحث های نظری عمیق و دقیقی دارد ولی این بحث ها به صورت عملی برای هیچ کسی ملموس نیست. بخشی از فایده فلسفه های مضاف این است که یکسری مبانی را برای کارهای جزئی ما درست می‌کنند. مثلا اگر بحث های فلسفه حقوق مطرح می شود برای ما توضیح می دهد که حق یعنی چه و چگونه حق یک نفر اولا به دیگری است، اگر این مبانی درست شد بعدها قانون گذاران حتما بر مبنای بحث های فلسفی حقوق قانون می ریزند مخصوصا در مواردی که ابهام پیدا می شود ابهامات را براساس فلسفه حقوق تنظیم می کنند. یا بحث فلسفه اخلاق و بحث فلسفه عمل.

ما بایستی برای ریزه کاری هایمان ابتدا مبنا و جزئیاتی که می خواهیم روی آن قانون بریزیم را درست کنیم. این تصمیم نه در قرآن و نه در هیچ روایاتی نیامده ولی می توانیم مبانی را ترسیم کنیم که براساس آن مبانی آن شخص تصمیم سازی می کند. شاید کار شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام تا حدودی این باشد که البته بسیار نیاز به تکمیل و بحث دارد و نباید این مسایل را سیاسی کرد و بحث های نظری بسیار دقیقی لازم دارد که از عهده کارشناسان بر می آید.

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها