بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 20
کد خبر: ۱۱۱۱۳۳
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۷
تدبیر24»فیروز قاسمی- در ابتدا لازم میدانم اشاره ای داشته باشم به لحظات بیقراری و سختی های کشنده در حرفه پرخطر روزنامه نگاری که پراسترس،پردردسر و پرتنش است،و همواره روزنامه نگار را رها نمی کند.در این حرفه عکاسان، خبرنگاران،گزارشگران،روزنامه نگاران،دبیر و سردبیران، خبرگزاری ها، سایت های خبری و حتی تصویربرداران جملگی خبرنگارانی هستند که با وجود سختی های پرمشغله و کم درآمد با عشق توصیف ناپذیر به شغل خود ادامه می دهند.
و اما پس از سالها انتظار در یک روز بیادماندنی از روزهای پایانی ماه مبارک رمضان در یک غروب دل انگیز بهاری که نسیم روح انگیز جسم و جان را نوازش می داد، در اطراف پل پارک وی، بیقرار در پی یافتن آدرس محل برگزاری ضیافت افطاری انجمن صنفی روزنامه نگاران بودم «چرا که بخاطر سهل انگاری آدرسی که در تلگرام برای من ارسال شده بود بهمراه نداشتم» درحالیکه به هر سوی می رفتم، طوفان شدید همراه با بارش سیل آسا باران غافلگیرم کرد. با سرعت خود را به زیر پل پارک وی رساندم و در کنار رهگذارانی که برای در امان بودن از طوفان و باران به زیر پل پناه آورده بودند ایستادم و با چشمان بیقرار اطراف را جستجو می کردم که شاید یکی از دوستان روزنامه نگار را ببینم، در همین هنگام خودروی با سرعت از مقابلم عبور کرد و آب انباشته در چاله ای از خیابان لباس و سر و صورتم را آغشته به آب و گل نمود،در همین وقت صدای اذان ملکوتی در فضای خیابان طنین انداز شد.در فاصله ای از من زن میانسالی از داخل کیف خود دستمال کاغذی بیرون آورد و گفت؛ متاسفانه سواره از پیاده خبر ندارد.» تشکر کردم و دستمال را از او گرفتم، درحالیکه سر و صورتم را خشک می کردم از شدت باران و طوفان کاسته شد، و مردم یکی پس از دیگری براه خود ادامه دادند.
در گوشه ای از زیر پل ایستگاه صلواتی بر پای بود و روزه داران در حال نوشیدن چای و...بودند، من با لباس و سر و صورت خیس به کنار میز ایستگاه صلواتی آمدم، و یک لیوان چای و نان و پنیر برداشتم.
از آنجائیکه نتوانسته بودم با دوستان قدیمی خود درضیافت افطاری انجمن صنفی روزنامه نگاران ملاقات و تجدید دیدار داشته باشم و همچنین با دوستان جوان روزنامه نگار آشنا بشوم با کوله باری از لحظات بیقراری در سراشیبی خیابان ولیعصر بطرف پائین براه افتادم.هر از گاهی باد ملایمی می وزید و دانه هایی از باران بر روی برکهای درختان سر بفلک کشیده در حاشیه خیابان ولیعصر بوس می زدند. غرق در افکار خود، یاد و خاطره سه دهه پیش بهمن ماه سال ۱۳۷۱ که مصادف بود با برگزاری یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر را مرور کردم در آن روز در سینمای مطبوعات در حال نصب نقد و بررسی فیلم پر سر و صدای
" از کرخه تا راین "ساخته ابراهیم حاتمی کیا و فیلم "سایه های هجوم " ساخته احمد امینی بر روی تابلوی اعلانات بودم که توسط یکی از دوستان مشترک با علی سرهنگی که در روزنامه ابرار با او افتخار همکاری داشتم از تصویب آئین نامه تشکیل و چگونگی عملکرد انجمن های صنفی در هیات وزیران که برای اجرا ابلاغ شده بود با خبر شدم.
درحالیکه غرق در مرور خاطرات دوران بیقراری بودم،ناگهان صدای پی درپی بوق خودروی درحاشیه خیابان رشته افکارم را پاره کرد، راننده  خودرو زن جوانی بود که در کنار او مردی میانسالی با چهره ای نگران دیده می شد، مرد میانسال پرسید: آقا بیمارستان سوانع سوختگی میدونید کجاست.؟ آتشی در درونم شعله ور شد و با نگاهی به آنها لحظه ای سکوت کردم سپس گفتم:کمی پائین تر نرسیده به خیابان میرداماد،مرد تشکر کرد و بیدرنگ خودرو به حرکت درآمد.درحالیکه به دور شدن خودرو نگاه می کردم درحاشیه پیاده رو خیابان ولیعصر کنار جوی آب با گام های شمرده به راه خود ادامه دادم.
پس از کمی حرکت به مقابل کیوسک روزنامه فروشی رسیدم و از آنجائیکه سالهاست بی اختیار بسوی کیوسک روزنامه فروشی میروم و نشریات را مرور می کنم، مشغول خواندن تیترها وسوتیترهای نشریات بودم، تا اینکه هفته نامه هلال را که بین سالهای ۱۳۷۶ الی ۱۳۸۰ سردبیر و مدیر اجرائی این هفته نامه بودم نظرم را جلب کرد، و درحالیکه هفته نامه را ورق میزدم لحظات بیقراری آن روزها،ماهها وسالها یکی پس از دیگری از ذهنم عبورکردند، سال ۱۳۷۷ در دفتر حاج رحیم راسخ ماهنامه آذرمهر و هفته نامه هلال را آماده چاپ می کردیم و آقای علی نظری هفته نامه ارزش را که سعید پویش از دوستان  روزنامه نگار با فرم عضویت در انجمن صنفی روزنامه نگاران به دیدن من آمد و یادو خاطره مهر ماه سال۱۳۷۶ که در تالار اجتماعات وزارت کار در مجمع عمومی نخستین هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران انتخاب شدند افتادم. و از آنجائیکه در روز انتخابات شب تا صبح برای چاپ هفته نامه در چاپخانه بیدار مانده بودم ،و نتوانستم در انتخابات شرکت کنم چهره ام درهم شد، و در نهایت از اینکه آن انتخابات برگزار شده بود لبخندی از رضایت بر صورتم نقش بست.
برچسب ها: تدبیر24 ، بیقراری
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها