بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19
کد خبر: ۱۱۶۲۹۴
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۵
تدبیر24»فیروز قاسمی - بچه که بودم دلم خوش بود به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بقالی، میوه فروشی، قصابی زیر بازارچه و...
اولین روز مدرسه بخاطر اینکه از مادرم جدا نشم زیر چادرش قائم می شدم. مادرم بهم قول داد تا آخرین زنگ مدرسه گوشه حیاط منتظرم می مونه تا از پنجره کلاس ببینمش، ضمن اینکه اون روز توی حیاط مدرسه منتظرم موند، روزها و هفته ها گوشه ی حیاط مدرسه می ایستاد که از پنجره کلاس نگاهش کنم. تا اینکه یه روزی بهش گفتم، مامان من دیگه بزرگ شدم پیش همکلاسیهام خجالت می کشم، نیا دنبالم خودم راه خونه رو بلدم. مادرم قربون صدقه م رفت و از اون روز ببعد بدون مادرم در کنار همکلاسیها با بازی گوشی می رفتم خونه. روزها، ماهها و... گذشت، تا اینکه به کلاس سوم راه یافتم. در یکی از این روزها که جلوی مدرسه با بچه ها بدو، بدو می کردیم، و از سر و کول هم بالا می رفتیم چشمم به مادرم افتاد که آنسوی  خیابان داخل کوچه کنار مسجد هرندی در حالیکه صورتش رو پوشانده بود منو زیر نظر داشت... از آن روزهای کودکی تا نوجوانی با فراز و نشیب های پیش روی سالها گذشت تا جوانی و انقلاب ۵۷ و تصرف سفارت آمریکا و پس از آن هشت سال جنگ و ‌" دفاع مقدس " و چشم انتظاری و دل نگرانی مادر تا روز وداع و پرواز ملکوتی « مادر » ادامه داشت...
حالا که سنی ازم گذشته هر وقت دلم میگیره مادرم را می خواهم تا در آغوشش بدون دغدغه و نگرانی احساس آرامش کنم، و با گوشه چادرش اشکهامو پاک کنم.
نه اینکه دلم خوش شود. بلکه بیقراریم آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم...
دلم میخواد سرمو بزارم روی زانوش ساعت ها بدون هیچ فکری...هیچ درد و غم و غصه ای بخوابم....
مادری که در جوانی بدون کوچکترین منتی جوانی اش را برای بزرگ کردن بچه هاش میزاره و تمام آرزوهاش این که بچه هاش بزرگ بشن و خوشبخت...
مادری که قامت استورش در راه سعادت بچه هاش خمیده میشه و به چهره زیبایش چروک می افته و در کهنسالی با انواع بیماریها، دردها و... وقتی می بینه بچه هاش و اطرافیانش دردشو باور ندارن ، با خودش میگه " حتمأ " من خوبم " و سعی میکنه کمر خمیده را کمی راست کنه و با پای لنگش ادای آدمای سالمو در بیاره.
مادری که وقتی ازش می پرسی عزیز حالت چطوره...؟ با چهره مهربان لبخند میزنه در حالیکه نگرانی از حال و آینده بچه اش پشت آن لبخند وجود داره... میگه شماها خوب باشید منم خوبم، در پشت اون جمله ای که میگه هزاران درد نهفته هست ولی مطرحش نمی کنه که بچه هاش ناراحت نشن....
قدر مادر را بدونیم تا وقتی هستند.
چرا که یه روز میرسه خیلی زود " دیر " میشه !!!
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها