تدبیر24: عیسی چمبر، عضو هیات موسس حزب در شرف تاسیس ندای ایرانیان؛ دوستی تعریف میکرد که «در دورهای، به نمایندگی از استانداری در جلسات نظارت بر تاکسیرانی یکی از شهرهای بزرگ کشور شرکت میکردم. مسالهای که همیشه باعث تعجبم بود اظهارنظرهای عجیب و غریب مدیر تاکسیرانی بود که مرا مطمئن میکرد که ایشان دست کم چند سالی است تاکسی سوار نشده است. به جهت کنجکاوی این مساله را روزی از او پرسیدم و البته حدسم به یقین بدل شد. پیشنهاد کردم که برای آشنا شدن با مشکل رانندهها و مسافران تاکسی، یک هفتهای خودرو شخصی را کنار گذاشته و با تاکسی رفت و آمد کند. هفته بعد در میانه جلسه یکی از آن مدیران قیافه حق به جانبی گرفت که و گفت که «بله. الان یک هفته است که از تاکسی استفاده میکنم. نشان به آن نشان که تاکسی الان دم در ایستاده است» بله، مدیر محترم تاکسیرانی در آن هفته هم برای اینکه ترک عادت نشود نه از تاکسی خطی معمولی که از آژانس استفاده کرده بود.»
الغرض این داستان در آن سالها مرا به فکر فرو برد که تا چه اندازه تصمیمات نادرست مسئولان ممکن است از عدم لمس و تجربه واقعی و فقدان دادههای دست اول از مشکلی باشد که میخواهند به سرانگشت مدیریت خود آن را حل کنند.
باز سالها بعد در دورهای تخم مرغ گران شده بود، خبرنگار رندی تلفن را برداشته و با ده وکیل مجلس تماس گرفته و پرسیده بود که امروز در خرده فروشی هر دانه «تخم مرغ» چند است؟ آن روزنامه نتایج را در یک گزارش منتشر کرده بود. انصافا بسیاری هم درست گفته بودند یا پاسخشان نزدیک به واقعیت بود. اما بعضی هم خیلی پرت جواب داده بودند. یکی از نمایندهها قیمت را ده درصد قیمت روز بیان کرده بود که نشان میداد دست کم از ابتدای دوره ریاست جمهوری آقای احمدینژاد تخم مرغ نخریده است.
خوب از نمایندهای که نمیداند اثر سیاستهای اقتصادی بر یکی از پر مصرفترین کالاهای خانوار چه بوده است، میتوان انتظار داشت که تصمیمات درستی بگیرد؟ از اینجا بود که به این نتیجه رسیدم که تصمیم گیری درست، نیاز به تصمیم گیرانی دارد که علاوه بر تخصص در موضوع و وجدان و تعهد، دارای دادههای واقعی باشند که این دادههای واقعی هم تنها با اتکا به گزارشهای رسمی بدست نمیآید. بخشی از آن، نتیجه چیزی است که من اسمش را «زیست طبیعی» میگذارم. یعنی تماس مستقیم و دست اول با موضوع و دریافت بیواسطه واقعیت. البته منظورم قطعا کنار گذاشتن مراکز رسمی و تخصصی و اکتفا به قیمتهای میوه فروشی محل نیست. اما شک ندارم که در کنار گزارشهای رسمی، دادههای واقعی و دست اول دست کم برای راستی آزمایی گزارشات رسمی لازم است.
جدای از کشورهایی که «زیست طبیعی» مسئولان را فقط به عنوان یک ترفند تبلیغاتی استفاده کرده و میکنند، در برخی کشورها «زیست طبیعی» مسئولان یک امر طبیعی است. کما اینکه چند سال پیش وزیر خارجه یک کشور اروپایی وقتی با دوچرخه به فروشگاه رفته بود، ترور شد.
در ایران پس از انقلاب، بر اثر سیطره گفتمان برابری طلب انقلاب، مسئولان «زیست طبیعی» را تجربه کردند، اما متاسفانه ترورهای وحشیانه منافقین امکان ادامه آن تجربه را گرفت و شوربختانه غلبه تجمل طلبی در برخی دورهها، این فاصله را بیشتر کرد. بسیاری از مسئولان هم گرچه انصافا ساده زیست هستند اما مشغله و کار حجیم و زمانبر، فرصتی برای انجام امورات فردی برای آنها نگذاشته و زحمتش را بر دوش خانواده انداختهاند که شاید کمترین زیان این امر، ایجاد مانع در برابر «زیست طبیعی» تصمیم گیرندگان باشد.
شاید یکی از معانی ارتباط مسئولان با مردم و معاشرت با آنها که هم در متون مذهبی ما و هم در فرمایشات بزرگان نظام از جمله امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری بر آن تاکید شده همین «زیست طبیعی» باشد. ذکر این نکته لازم است که اگر چه بر «ساده زیستی» مسئولان تاکید بسیاری شده اما منظور نگارنده از «زیست طبیعی» در این یادداشت «ساده زیستی» نیست. چراکه فردی میتواند در نهایت ساده زیستی باشد، اما زیستش طبیعی نباشد. چنین فردی گرچه میتواند در مراتب سلوک، مرتبهای عالی داشته باشد، اما به جهت نداشتن زیست طبیعی، برداشت دست اولی از آنچه در جامعه میگذرد ندارد و در نتیجه توان تصمیم گیری درست را ندارد. فرض کنید اگر «بایزید بسطامی» حاکم «بسطام» میشد. چه میشد؟
غرض از این مقدمه، تامل در برخی پیشنهادات و تصمیمات در دولت یا مجلس است که حتی شهروندان معمولی هم وقتی از رسانهها میشنوند، تعجب میکنند. شما تصور کنید به عنوان نمونه یک «مدیر ساختمان» که آن اندازه قدرت قانونی ندارد که بدیهیترین حق قانونی، یعنی «شارژ ساختمان» را از بعضی ساکنان ساختمان بگیرد و حتی پس از شکایت قانونی، متوجه میشود که انبوهی از پروندههای شکایت در این زمینه روی دست شعبات حل اختلاف مانده است، وقتی پیشنهاد بعضی نمایندهها را میشنود که مدیران ساختمان را مسئول آنتنهای ماهواره روی پشت بام میداند و برای مدیر ساختمان جریمه تعیین میکند، با خود چه فکری میکند؟ آیا او حق ندارد، تصور کند که پیشنهاد دهندهها نسبت به قدرت و اختیارات واقعی مدیر ساختمان توجیه نیستند؟ یا حجم انباشته پروندهها در مراحل مختلف دادرسی را ندیدهاند؟ چیزهایی که تقریبا هر شهروند معمولی با «زیست طبیعی» آنها را میداند.
گمان میکنم یک مسئول برای تجربه «زیست طبیعی» میتواند کارهای زیر را انجام دهد:
• دست کم هر چند روز یکبار خودش خرید مایحتاج منزل را انجام دهد تا افزایش و (ان شاالله کاهش) قیمتها را علاوه بر نمودارهای مرکز آمار و بانک مرکزی در کوچه و بازار به چشم خود ببیند.
• هر چند وقت یکبار در مهمانی و یا مراسم همسایهها و فامیل حضور داشته باشد تا اوضاع و احوال جامعه را نه از رسانهها و نه از پرسنل تحت امرش که با گوش خویش از نزدیکان معتمد بشنود.
• هر از چندی خودش در خیابانها و جادههای کشور رانندگی کند.
• دست کم هر چند ماه یکبار از وسایل نقلیه عمومی مانند دیگر شهروندان (و نه VIP) استفاده کند تا سطح خدمات دهی آنها را به شهروندان عادی ببیند.
• وقتی یکی از اعضای خانوادهاش نیاز به خدمات درمانی دارد، بدون تماس و توصیه به یکی از بیمارستانها مراجعه نماید تا سطح احترام، سرعت و کیفیت در خدمات را به چشم ببیند.
• از همه مهمتر در حوزه خدمت خودش، به صورت عادی و حتی الامکان ناشناس مراجعه کرده و خدمات دریافت کند. اگر هم ممکن نیست، یک نفر معتمد ناشناس را بفرستد. (اگر یاد سریال مدیر کل افتادید، باید عرض کنم، به نظر من آن سریال صورت طنزی است از آنچه یک مدیر باید واقعا انجام دهد تا اسیر گزارشات رسمی نشود.)
• و دست آخر پیشنهاد میکنم یک حساب با دسترسی نامحدود در یکی از شبکههای اجتماعی که شهروندان عادی حضور دارند (نه از آن شبکههایی که مسئولان با هم احوالپرسی میکنند) داشته باشد تا دسترسی بیواسطه در فضای مجازی به او ممکن باشد.
خلاصه اینکه میتوان فهرستی از کارهایی را پیشنهاد داد که اگرچه کارهای دشواری نیستند اما به شدت در واقعی کردن دادهها و افزایش کیفیت تصمیمات موثرند.