بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 26
کد خبر: ۶۴۴۹۶
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۴۳
مرگ محمدعلی (کلی) در ٧٤سالگی، ما را به زمستان ١٣٤٩ بازگرداند؛ به نبرد تاریخی‌اش با جو فریزر در مربع رینگ... آن روزها را دوره می‌کنیم و دوره... .
تدبیر24 :حمیدرضا صدر-هفته سوم اسفند ١٣٤٩ است و یک هفته به نوروز ١٣٥٠ مانده؛ محمدعلی مشت‌زن سیاه‌پوست آمریکایی مبهوت‌تان کرده. میخ‌کوب‌تان کرده. نامش را از «کاسیوس» که یادگار تبار بردگی سیاهان بوده، به «محمدعلی» تغییر داده. او با گرویدنش به اسلام، یکی از چند صد ‌میلیون مسیحی آمریکایی کم کرده و یکی به جمعیت مسلمانان اضافه. او یک «نومسلمان» تاریخ‌ساز شده. می‌گویند ٣٠‌ میلیون سیاه آمریکایی را پشت‌سرش قرار داده. این سیاه خوش‌سیما و خوش‌سخن آمده از کنتاکی، کاتولیک‌ها را دست انداخته، روشنفکران لامذهب را به خنده واداشته، رسانه‌ها را عاشق خود کرده و سرمایه‌دارها را به ریخت‌وپاش در مشت‌زنی فراخوانده.
این سیاه بامزه کمی پیش‌تر کنار مارتین لوترکینگ ایستاده و مالکوم ایکس. ریچارد نیکسون را به هیچ گرفته. به رئیس‌جمهور آمریکا دهن‌کجی کرده. با ترمز بریده رجزخوانی کرده. به دولتمردان گردن‌کلفت آمریکایی گفته «بروید پی کارتان». گفته «حاضر نیستم ده‌هزار مایل سفر کنم و به ویتنام بروم تا به برده‌فروشان سپیدپوست کمک کنم». گفته «حاضر نیستم ویت‌کنگ‌ها را بکشم. آنها هیچ‌وقت من را کاکاسیاه صدا نکردند». او حاضر نشده راهی جنگ ویتنام شود. حاضر نشده جامه سربازی بپوشد و مسلسل در دست بگیرد. به‌همین‌دلیل عنوان قهرمانی مشت‌زنی جهان را از او گرفته بودند. چهار سالی را با محرومیت سپری کرده و حالا دوباره به میدان بازگشته. چالاکی گذشته را ندارد ولی بازگشته تا عنوانش را از جو فریزر پس بگیرد؛ از یک سیاه دیگر با لقب «اسموکینگ جو» که از فیلادلفیا آمده و مثل محمدعلی پرحرف نیست. مثل محمدعلی خوش‌سیما نیست و دماغش مثل او زیر باران مشت‌ها کوچک نمانده.
حالا ما در این گوشه دنیا طرفدار محمدعلی هستیم. ما می‌خواهیم محمدعلی، فریزر را در رینگ خرد و له کند. می‌گویند این نبرد، بزرگ‌ترین و پرتب‌وتاب‌ترین رویارویی قرن است. آمریکایی‌ها استاد استفاده از پسوند «ترین» هستند و از محمدعلی باآب‌وتاب حرف می‌زنند. القاب «خوش‌تیپ‌ترین مشت‌زن»، «مهارناپذیرترین مشت‌زن»، «سلطان رینگ» و «کوه خشم»، شما را به هیجان‌ آورده. در برزخ احساس و عاطفه از یک‌سو و واقعیت و حقیقت از سوی دیگر گیر کرده‌اید، قدرت رسانه شما را مات کرده. تلویزیون برای اولین‌بار همه‌تان را بلعیده. هضم‌تان کرده. تب کرده‌اید. می‌گویند شده‌اید یکی از آن آدم‌های تک‌ساحتی.

می‌گویند چهارتاخت به سوی گرداب «یکسان قضاوت‌کردن»، «یکسان احساس‌کردن» و «یکسان واکنش نشان‌دادن» رفته‌اید. می‌گویند محمدعلی موجود تک‌یاخته‌ای معترضی است که برای فریادهایش، شما را عاشق خود کرده، می‌گویند تصور می‌کنید به سیستم گفته نه، می‌گویند مردی است که آگاهانه یا غریزی یا تصادفی پریده روی ستون‌های رسانه و از ورزش یک اسلحه بزرگ ساخته، می‌گویند مراوده ورزش و رسانه و مردم را «بازتعریف» کرده.
نبرد محمدعلی و فریزر در مدیسون اسکوئر گاردن نیویورک. در این زمستان برفی با اعتصاب‌ها و اعتراض‌های سیاسی تهران گره خورده. پخش مستقیم تلویزیونی نبرد دو گلادیاتور سیاه‌پوست آمریکایی در ساعت هفت صبح به وقت تهران یعنی چشیدن طعم پخش زنده یک دیدار ورزشی بین‌المللی در تلویزیون ایران، یعنی نرفتن سر کار و حاضرنشدن سر کلاس درس، یعنی دل‌سپردن به تصاویر سیاه‌وسفید این جعبه کوچولو. یعنی آنهایی که تلویزیون ندارند، راهی منزل آنهایی که تلویزیون دارند، شده‌اند، یعنی خیلی‌ها در این صبح زمستانی به قهوه‌خانه‌هایی که تلویزیون دارند، پناه برده‌اند.
پیش از آغاز نبرد برت لنکستر، فرانک سیناترا، وودی آلن و داستین هافمن برابر دوربین آمده‌اند، خودی نشان داده و حرفی زده‌اند. مبارزه شروع شده و شما برای محمدعلی هورا کشیده‌اید. برای او دست زده‌اید. نبرد تمام شده. دل‌ها می‌خواستند محمدعلی دوست‌داشتنی ببرد، ولی فریزر بدترکیب بهتر مشت زده و خستگی‌ناپذیرتر. محکم‌تر و جانانه‌تر. فریزر بدترکیب، محمدعلی دوست‌داشتنی را در راند پانزدهم ناک‌داون کرده. او را شکست داده. سلطان رینگ را با آرواره شکسته راهی بیمارستان کرده. توانسته پوزه شماها را به خاک بمالد؛ همه‌تان را که برابر تلویزیون‌ها حرص خورده‌اید، بی‌تابی کرده‌اید و اشک ریخته‌اید.
کارمندان و دانش‌آموزان نتوانسته‌اند در محل کار و کلاس‌هایشان حاضر شوند. شما با لب‌ولوچه‌های آویزان دنبال یافتن اتوبوس یا تاکسی برای سوارشدن و رسیدن به مدرسه پرپر زده‌اید. سرگردان در طول خیابان‌ها صف کشیده‌اید. کارگران شرکت واحد اعتصاب کرده‌اند و پشت فرمان ننشسته‌اند. اتوبوس‌های شرکت واحد بی‌راننده و بدون شاگرد مانده‌اند. راننده‌های ارتش و شهربانی که در چند مسیر پشت فرمان نشسته‌اند، ناآزموده هستند و بیگانه با رانندگی در خیابان‌های شهر. جابه‌جایی در تهران دشوار شده. رسیدن به مدرسه خیلی سخت. دبیرستان البرز در مجاورت دانشکده پلی‌تکنیک قرار دارد. تظاهرات دانشجویان به بهانه گران‌شدن بلیت دوریالی اتوبوس‌ها بالا گرفته. آنها با پلیس ضدشورش درگیر شده‌اند و با پریدن از روی دیوار پلی‌تکنیک، به حیاط بزرگ دبیرستان شما پناه آورده‌اند. میان دانش‌آموزان گم شده‌اند. گاز اشک‌آور شلیک شده. چشم‌ها را سوزانده و اشک‌ها را سرازیر کرده. دو هفته پیش‌تر دانشجویان دانشگاه ملی با اعتراض به شهریه بالا، دانشگاه‌شان را به تعطیلی کشانده‌اند. یک ماه پیش حمله مسلحانه‌ای به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل انجام شده. اصطلاح «مبارزه مسلحانه چریکی» به گوش‌ها خورده.
ولی در آن آخرین روزهای اسفند سرد ١٣٤٩ از محمدعلی حرف می‌زنید؛ از پخش زنده تلویزیونی یک مسابقه ورزشی در ایران به صورت زنده از تلویزیون، از مشت‌زن سیاه‌پوست دوست‌داشتنی، از کسی که چند سال بعد عنوان قهرمانی‌اش را پس می‌گرفت، از کسی که خیلی بعدها به ایران می‌آمد، وقتی که پارکینسون گرفته بود؛ وقتی که سایه‌ای از خودش شده بود، وقتی که رسانه همه‌تان را بلعیده بود.
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها