بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19
کد خبر: ۷۰۱۹
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۲
پژمان جمشیدی
تدبیر24: پژمان جمشیدی این روزها خیلی مشهور است. آن‌قدر که اگر بیننده دائمی تلویزیون هم نباشید اسم او را شنیده‌اید. پیش‌ از این‌هم مشهور بوده چه در میان آمار 60 درصدی طرفداران قرمز چه حتی آبی‌هایی که گاهی تیم رقیب را بهتر می‌شناسند! اما حالا چند سالی می‌شده که فارغ از رنگ‌ها و عرق ملی دیگر توپ نمی‌زند سرگرم زندگی‌اش بوده. همان زندگی‌ای که به قطار تشبیه‌اش می‌کند و خودش را در کوپه‌ای می‌بیند که با حرکت قطار در حرکت است. دنبال موسیقی هم رفته، یک آلبوم آماده هم دارد. گرچه تا زمانی که مطمئن نشود مردم دوست‌اش خواهند داشت منتشرش نمی‌کند. برای او که این‌طور سخت‌گیرانه به انتخاب دست می‌زند مقابل دوربین رفتن ریسک بزرگی بود؛ ریسکی که به قول خودش همه آدم‌های اطراف‌اش جز پیمان قاسم‌خانی از آن منع‌اش می‌کردند. اما اطمینان به پیمان و مقصودی که از این داستان داشت کفایت می‌کرد تا دست به کار تازه دیگری بزند و خودش را در مقابل چشمان طیف عظیمی از مخاطبان تلویزیون محک زند. از این اتفاق هم سربلند بیرون آمده که حالا نقل تمام محافل و مجالس نام او و بازی اوست. اویی که دغدغه دوبار مردن فوتبالیست‌ها را داشت حالا قرار است سه باره بمیرد. می‌گوید بعد از «پژمان» یک‌بار دیگر خواهد مرد؛ اما با مرگ آخر نمی‌دانند در قطعه هنرمندان دفن‌اش کنند یا ورزشکاران.

 

اتفاقی منجر به ایده «پژمان» شد یا این یک دغدغه همیشگی بود؟

این ایده، یک اتفاق نبود. در تمام طول زمانی که فوتبال بازی می‌کردم به پایان دوره حرفه‌ام فکر می‌کرد. به نسل گذشته‌ای که دیگر اسمی ازشان وجود ندارد. روند عادی که برای خود من نیز به طبع اتفاق می‌افتاد.

 

/این مرگ اول در فوتبال همیشه وجود داشته چطور یکباره مهم شد؟

 

این ذات ورزش جنجالی و محبوب است. در تمام دنیا هم همینطور است، اما در کشور ما این اتفاق مشهودتر رخ می‌دهد. در سایر نقاط جهان هر فوتبالیستی طرفدارهای خودش را دارد و پس از پایان دوران حرفه‌ای نیز کم و بیش مورد توجه قرار می‌گیرد. اما در ایران خوشبختانه یا متأسفانه این ورزش محبوب تنها به عنوان یک ورزش دسته‌جمعی دیده می‌شود و اشخاص با وجود تمام محبوبیت‌شان زمانی که تمام می‌شوند، کنار می‌روند و دیگر کسی سراغی ازشان نمی‌گیرد.

 

/پیمان قاسم‌خانی گفته این نقش یک جور خودزنی است، چه واکنش‌هایی از اطرافیان دیدید؟

 

پیش از این‌که تصمیم بگیرم مقابل دوربین بروم و خودم را بازی کنم، 100 درصد کسانی که از ماجرا خبر داشتند می‌گفتند این کار را نکن. زمان پخش آنونس‌ها هم مخالفت‌هایی زیادی وجود داشت اما وقتی سریال شروع شد دیگر کسی حرفی نزد.

 

/ترسی از این تجربه تازه نداشتی؟ چطور با آن کنار آمدی؟

 

نمی‌توان گفت ترس، استرس داشتم؛ به چند دلیل. یکی از دلایلش را بعد از پخش سریال تازه فهمیدم. وقتی دیدم سریال بیش از اندازه مورد استقبال قرار گرفت تازه فهمیدم که اگر این روند برعکس بود و کسی «پژمان» را دوست نداشت و این حجم بیننده مخاطب‌اش نمی‌شد من باید از ایران برای مدتی می‌رفتم تا فراموش شوم. یک دلیل دیگرش خودزنی‌ای بود که نتیجه‌اش را نمی‌دانستم. اما خب، به برادران قاسم‌خانی و سروش صحت اطمینان کرده بودم. و این اطمینان هم جواب داد.

 

/شان‌پن را مثال زدید که چنین کاری کرده. همیشه اولین نفر بودن ریسک بیشتری دارد، آن هم در تلویزیون.

 

جز شان‌پن کسانی دیگری هم بودند. مثلا در فیلم «The End» همه افراد با کاراکترهای واقعی خودشان حضور دارند. یک مهمانی است که ناگهان اتفاقاتی می‌افتد و آخر زمان می‌شود و هرکسی تلاش می‌کند خودش را نجات دهد. همه این چهره‌های معروف خودشان را به چالش کشیده‌اند و بعد دیگری از شخصیت را نمایش دادند که آدم را شگفت‌زده می‌کند. کار عجیبی نیست شاید برای ما که تابه حال نمونه‌اش را نداشتیم آنقدر خاص دیده شد.

 

/قرار بود «پژمان» چه تابویی را بشکند؟

 

به نظرم خصوصیت یک جامعه پیشرفته داشتن اعتماد به نفس بالا برای نقد و شوخی با خودش است. اما ما چنین چیزی نداریم. نه می‌توانیم با کاراکترهای سیاسی‌مان شوخی کنیم و نه با هیچ شغل و صنفی. درحالی که به جز مقدسات تمام افراد مهم که در کانون توجه‌اند یا مردم دوست‌شان دارند می‌توانند سوژه‌هایی برای شوخی شوند. همین بود که تصمیم گرفتیم با «پژمان» بگوییم می‌شود این تابو را شکست و فضای شوخی را باز کرد.

 

/اعتراضی از هم‌صنف‌ها نشنیدید؟

 

سه چهار نفری چرا. فوتبالیست‌های معروف و دوست‌داشتنی‌ای که این کار را نپسندیدند. با همه علاقه‌ای که به‌شان دارم اما آنان جزو دسته‌ای بودند که سریال را نپسندیدند. اشکالی هم ندارد. همیشه نگاه‌های متفاوت وجود دارد. این مهم است که مردم سریال را دوست داشته‌اند. حتی پیمان که همیشه بهترین، معروف‌ترین و پرمخاطب‌ترین کارهای طنز تلویزیون را نوشته از این حجم مخاطب تعجب کرده بود.

 

/اعتراض‌ این هم‌صنف‌ها به چه چیزی بود؟

 

به چیزهایی مختلفی ایراد داشتند، اما اصلی‌ترینش این بود که فوتبالیست‌ها چنین شخصیتی ندارند. درحالی که وقتی از یک شخصیت و نام واقعی آن استفاده می‌کنیم دیگر همچین ایرادی به کار وارد نمی‌شود.

 

/مشکل آنان با شخصیت پژمان چیست؟

 

بلاهت، بی‌سوادی، پس سری خوردن، میو میو کردن. این‌ها هم چیزهای واقعی هستند که اگر بخواهید از آن بگویید توضیح واضحات است. آنقدر واضح هست که مردم پس از دیدن‌اش آن را قبول کردند. مثلا همین میو میو کردن که به آن ایراد گرفتند، در روابط زناشویی هر مردی اتفاقاتی وجود دارد که غیرقابل انکار نیست. حالا چه فوتبالیست و چه یک فرد معمولی. همه‌شان در زندگی خصوصی و برای زن‌شان شخصیت دیگری دارند. پژمان هم جنبه خصوصی زندگی‌اش را نشان می‌دهد. هرچند در بخش‌هایی بزرگ‌نمایی هم می‌شود که خب این یکی از اصول کمدی است.

 

/به نظرتان دلیل حجم بالای توجه مخاطبان چه بود؟

 

گزینه اصلی کارنامه موفق گروهی است که طرفداران خودشان را دارند و دیگر محبوبیت فوتبال است. این دو در کنار هم توانستند به محبوبیت و مورد توجه بودن سریال کمک کنند.

 

/پیمان قاسم‌خانی پیشنهاد بازی این نقش را داد؟ چطور انتخاب‌اش کردید، به نظرتان بازی کار ساده‌ای بود؟

 

سختی کار را نمی‌شناختم. اگر نخواهم دروغ بگویم با علم آن را انتخاب نکردم، کار را نمی‌شناختم و نمی‌دانستم چقدر قرار است سخت باشد یا چه اتفاقی می‌افتد. تنها چیزی که برایم استرس ایجاد می‌کرد شوخی با خودم بود که آن‌هم به خاطر اطمینان به پیمان موجب نشد تا نه بگویم. چرا که می‌دانستم اطمینان کردن به پیمان قاسم‌خانی در حیطه طنز کار عجیبی نیست.

 

/به متن نوشته شده اطمینان کردید؟

 

آن موقع متنی نداشتیم. به دو جنبه پیمان اعتماد داشتم. یکی کارش و علاقه‌ای که به آن دارد، دیگری رفاقت چند ساله‌مان که به واسطه آن مرا خوب می‌شناخت و قرار نبود کاری کند که چهره و شخصیت‌ام خراب شود.

 

/پیمان قاسمخانی نویسنده است، حتی با درنظر گرفتن کمکی که سروش صحت در مقام کارگردان به شما داده، باز هم این بازی و مقابل دوربین رفتن بخش اعظمی به خودتان برمی‌گشت؟

 

مسلما. این ربطی به بازی من نداشت، به کار خوب و کمدی درستی که شوخی‌هایش را مردم درک می‌کنند اعتماد داشتم. بازی که مرتبط با خودم بود که چطور از پس آن بربیایم.

 

/موقع بازی، جایی حس نکردید شوخی‌ای هست که دوستش ندارید یا اتفاقی که زیادی بزرگ شده و از متن بیرون ‌زده؟

 

نه اصلا. خودم را به متن سپرده بودم. از روز اول با خودم قسم خوردم به بخش‌هایی که ربطی به من ندارد دخالتی نداشته باشم. متن و صحنه ربطی به بازی من نداشت. پس با خودم قرار گذاشتم اگر قرار است خودم را به گروه بسپارم پس باید تا ته‌اش بروم.

 

/کار با سروش صحت چطور بود؟

 

سروش صحت آدم بی‌نظیری است و به معنای واقعی کلمه روشنفکر. خیلی از آدم‌ها ادا درمی‌آورند اما سروش ذاتا آدم روشنفکری است.

 

/خودتان را به صحت سپردید یا او اجازه داد آن‌طور که می‌خواهید باشید؟

 

ارتباط به شکلی نبود که خیلی دست و پایم را ببندند. سروش و حتی پیمان و محراب مرا راحت گذاشتند. درحالی که برادران قاسم‌خانی روی متن‌هایشان خیلی حساسیت دارند، اما در مورد من این حساسیت وجود نداشت. پس من هم تلاشم را کردم که 99 درصد به متن وفادار باشم، اما اگر جایی هم چیزی بداهه گفتم و خوب می‌شد کسی ایرادی نگرفت. حتی یکی دو دیالوگ اصلی که در متن نبود و خودم گفتم‌شان را پیمان خیلی دوست داشت. درواقع اصل به اعتماد مقابل گذاشته شده بود.

 

/پیمان قاسم‌خانی در مصاحبه‌ای گفته که 15 روز پیش از شروع سریال تمرین داشتید، چه جور تمرینی انجام می‌دادید؟

 

دقیقا نمی‌دانم. ما فقط یک دورخوانی با هم داشتیم، همان موقع که قرار بود پوریا پورسرخ در سریال باشد و سام درخشانی هنوز نیامده بود. تمرین دیگری یادم نمی‌آید.

 

/شما برای بازی چه کردید؟

 

خودم فقط به این نقش فکر می‌کردم. اینکه کاراکتر چقدر از خودم دور است و بلاهت را باید چطور نشان دهم. اینکه یه آدم بی‌سواد باید چطور رفتار کند. همین؛ تمرین دیگری نداشتم.

 

/اما پیمان قاسم‌خانی گفته بود او 15 روز تمرین داشت و وقتی مقابل دوربین قرار گرفت حتی من را هم شگفت‌زده کرد؟

 

نظر لطف‌اش است اما چیزی با عنوان تمرین به همان دورخوانی محدود می‌شد.

 

/این فقط نظر نویسنده کار نیست. خیلی از نقدهای نوشته شده نیز به چنین مطلبی اشاره کردند؟

 

من از تمام نویسندگان و منتقدان تلویزیون تشکر می‌کنم که آنقدر به من لطف داشته‌اند. چون می‌دانم هرچقدر هم که خوب باشی اگر بخواهند ازت بد بنویسند این کار را می‌کنند. اما در مورد این سریال و حضور من، اهالی سینما و منتقدان بدون هیچ عقده و خشمی با من برخورد کردند که تا آخر عمر فراموش نمی‌کنم و ازشان متشکرم. مثلا خانم تهمینه میلانی، ابوالحسن داودی، هنگامه قاضیانی، حمیرا ریاضی و نسیم ادبی در برخورد با من فوق‌العاده بودند. امیر جعفری و بهنوش بختیاری بارها با من تماس گرفتند درحالی که من حتی با خانم بختیاری از نزدیک آشنایی نداشتم و دورادور ایشان را می‌شناختم. شاید اسم کسی را فراموش کنم اما لطف‌شان را از یاد نمی‌برم.

 

/شکسته‌نفسی می‌کنید می‌گویید بازیگری بلد نیستید؟

 

شکسته‌نفسی نمی‌کنم. واقعا هیچی از بازیگری نمی‌دانستم.

 

/قبول دارید حتی جایی از بازیگران این سریال جلو زدید؟

 

نه. بازیگران سریال آنقدر با من پاسکاری کردند تا من بتوانم گل خوب بزنم. به نظرم بازی همه‌شان جزو کارهای درخشان‌شان است و خوب درخشیدند. در واقع من به این قضیه به شکل رقابتی نگاه نمی‌کنم. اصلا در زندگی‌ام اینطور نیستم.

 

/پس کشف استعداد کردید؟

 

من؟ چطور!؟

 

/استعداد خودتان را کشف کردید؟

 

باور کنید شکسته‌نفسی نمی‌کنم. اصلا نمی‌دانستم چی هست، هنوز هم نمی‌دانم. یکی از دوستانم قبل از تمام شدن کار پرسید بازی چطور است، پیمان خیلی ازت تعریف می‌کند. گفتم اگر خوب بازی کرده باشم پس بازیگری برای‌ام خیلی کار راحتی است چون کار خارق‌العاده‌ای نکردم.

 

/وقتی بعد از این سریال سراغ یک تله‌فیلم رفتید یعنی سراغ بازیگری رفته‌اید و ادامه‌اش می‌دهید؟

 

من سراغ بازیگری نرفتم. روزی پسر جوانی به من زنگ زد که هیچی نداشت، حتی فیلمنامه نداشت. توی شبکه IFilm سکانسی از من دیده بود. گفت فقط می‌خواهم شما در دومین فیلم‌ام بازی کنید. من هم برای این‌که کار انجام نشود گفتم باید حتما فیلمنامه را پیمان یا محراب بنویسند. چون می‌دانستم آن‌ها فیلمنامه نمی‌نویسند که من بخواهم بازی‌اش کنم. بعد از ده روز با هم رفیق شدند و محراب فیلمنامه را شروع کرد و درواقع من در کار انجام شده‌ای قرار گرفتم. البته حالا خوشحالم که این اتفاق افتاده است. چون کارگردان عاشق کارش است و حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

 

/دلیل انتخاب کارگردان و اصرارش برای حضور شما در فیلم چه بود؟

 

نمی‌دانم. شاید بعد از آماده شدن فیلم بتوان فهمید.

 

/چقدر قبل از این سینما را می‌شناختید؟

 

در حد یک بیننده که هفته‌ای یک فیلم می‌بیند.

 

/از مخاطب فیلم‌ها و سریال‌های طنز هم بوده‌اید. چه ایرانی چه خارجی؟

 

بیشتر فیلم‌های خارجی می‌بینم اما خیلی به طنز یا جدی بودنش کار ندارم.

 

/همه ایرانی‌ها اگر همیشه هم نه، اما در برهه‌ای مخاطب پرو پا قرص تلویزیون هستند. شما هم مخاطب تلویزیونی‌اید؟

 

من هنوز هم بیشتر تلویزیون می‌بینم نه به خاطر این‌که مشکلی با ماهواره دارم. اتفاقا برخی از برنامه‌های ماهواره را هم بدون توجه به خط و مش سیاسی‌شان دنبال می‌کنم. اما بیشتر تلویزیون ایران را می‌بینم. چون تنها زندگی می‌کنم صدای تلویزیون ایران بهم آرامش می‌دهد و حس زندگی واقعی برایم دارد.

 

/از بین سریال‌های طنز ایرانی که دیدید کدام را به عنوان بهترین‌تان انتخاب می‌کنید؟

 

من عاشق «پاورچین» هستم. کلا تمام کارهایی که این گروه انجام داده‌اند، مثل «برره» و «نقطه‌چین» را دوست دارم.

 

/از بین شخصیت‌هایی که در فیلم‌های هفته‌ای یک بار می‌بینید یا همین سریال‌های طنز که دوست داشتید، کسی به عنوان الگوی بازیگری بوده است؟

 

نمی‌دانستم که قرار است بازیگر شوم.

 

/از همان زمانی که می‌دانستید؟

 

نه. دوست نداشتم شبیه به کس دیگری باشم.

 

/بهترین بازیگرتان کیست؟

 

مهران مدیری که سال‌ها در حیطه طنز کار کرده و جایگاه مشخص و دست نیافتنی‌ای خودش را دارد. اما من همیشه عاشق رضا عطاران بوده‌ام. به نظرم یکی از ماندگارترین بازیگران در حیطه طنز بعد از انقلاب است. البته محسن طنابنده و احمد مهران‌فر هم در این سال‌ها خوب درخشیدند یا مهران غفوریان که در مقطعی اوجی را تجربه کرد که خیلی‌ها هنوز تجربه نکرده‌اند. اما ماندگاری مسئله مهم‌تری است که رضا عطاران به واسطه انتخاب‌های درست‌اش در کارگردانی و بازی توانسته به آن برسد.

 

/سریال «پژمان» را از تلویزیون می‌بینید؟

 

فقط از تلویزیون دیدم.

 

/اگر خودتان را جای مخاطب بگذارید، سریال را دوست دارید؟

 

اگر به پژمان جمشیدی کاری نداشته باشیم و بحث غرور و خودبزرگ‌بینی نباشد؛ سریال «پژمان» را خیلی دوست دارم. فکر می‌کنم این سریال یک اتفاق تک و نویی در تلویزیون و حتی جامعه ما محسوب می‌شود. این‌که آدم‌ها بتوانند با خودشان شوخی کنند، مورد تازه‌ای است که باعث می‌شود خیلی‌ها با آن همذات‌پنداری کنند و خودشان را به جای پژمان بگذارند.

 

/حالا که نتیجه کار را می‌بینید از بازی‌تان ایراد هم می‌گیرید؟

 

نه. البته اگر دوربین و زوایا را بیشتر می‌شناختم شاید اکتی را که انجام داده بودم سعی می‌کردم در زاویه درست‌تری باشد. اما در مورد حس بازی نه.

 

/قبل از شروع فیلمبرداری کسی در مورد این مسائل راهنمایی‌تان نکرد؟

 

نه، اما چون خیلی دوست داشتم همه چیز را سریع یاد بگیرم، تلاش کردم در عرض ده، دوازده روز اول فیلمبرداری تمام اصطلاحات کارگردانی را بفهمم؛ تا وقتی با فیلمبردار تخصصی صحبت می‌کند که مثلا حالا می‌خواهم یک توشات بگیرم یا الان لانگ‌شات می‌خواهم منظورش را بفهمم و به اندازه کافی برای آن انرژی بگذارم. مثلا اگر لانگ‌شات است خیلی با میمیک صورتم بازی نکنم اما موقع تک‌شات بازی با صورتم هم داشته باشم. یا حتی حواسم به نور باشد. اما باز هم یک آدم تازه‌کار بودم و اگر این چیزها را می‌شناختم شاید بهتر از این می‌شدم.

 

/بعد از سریال «پژمان» چقدر محبوب‌ هستید؟

 

فوق‌العاده است. خیلی بیشتر از آن چیزی است که تصور می‌کردم. ترسناک هم هست، نه اینکه برای تمام شدن‌اش ناراحت باشم، نگران اینم که به طرز بدی تمام نشود. کاری نکنم که ذهنیت مردم برگردد. توقع‌شان از من بالا برود یا من نتوانم پاسخ محبت و توقع‌شان را بدهم. در طول این مدت سعی کردم تمام پیام‌هایم را جواب دادم. 500 هزار کامنت جواب دادم اما باز هم جایی یکی از دستم در رفته، پذیرش این مساله از طرف مردم برایم مهم است. در میان پیام‌ها و کامنت‌هایی که برایم آمده 98درصد راضی کننده بوده. این همه توجه و مقبولیت برای کسی که در طول زندگی ورزشی‌اش هم رنگی را به تن می‌کرده که 40درصد دوستش نداشتند، خیلی باارزش و مهم است.

 

/خانواده نسبت به این تجربه جدید چه برخوردی داشتند؟

 

اوایل می‌گفتند کار اشتباهی است اما حالا دوست دارند. همیشه تنها کسی که می‌توانست نسبت به این کار اعتراض کند پدرم بوده چرا که دورترین شخصیت به پدر پژمان سریال را دارد اما خیلی سریال را دوست داشت. کسی که نه گریه می‌کند و نه خیلی می‌خندند، و من در طول مدت زندگی‌ام تنها یکبار گریه او را برای مرگ مادرش دیده بودم؛ به این سریال از ته دل می‌خندد.

 

/جایی گفتید خبرنگاران خطرناک‌اند و باید بدانید با آن‌ها چطور برخورد می‌کنید.

 

نه، خبرنگاران شیطنت‌های خاص خودشان را دارند. مثلا شنیدم که می‌گویند اینکه من جواب همه خبرنگاران را می‌دهم به این خاطر است که دوست دارم دیده شوم. فکر می‌کنم اینجور تفکر متعلق به همه نیست و تنها گروه خاصی چنین نظری دارند. اگر حتی تعداد معدودی هم چنین تفکری داشته باشند نیز نشان می‌دهد که برای خودش ارزشی قائل نمی‌شود. زمانی که فوتبالیست بودم می‌گفتند چرا این‌قدر جواب مطبوعات را می‌دهید. آن وقت نمی‌توانستم ثابت کنم، پس می‌گفتند دوست داری همیشه مصاحبه از تو وجود داشته باشد. اما حالا با توجه به سیل تماس‌های خبرنگاران و مطبوعات می‌توانم تنها تعدادی را انتخاب کنم و به بقیه جواب ندهم. چرا که نیازی ندارم تمام مجلات و نشریات عکس مرا روی جلد کار کنند یا با من صحبت کنند. حتی مجلات و نشریاتی از من وقت مصاحبه می‌خواهند که هیچ وقت حتی برای آرشیو کردن هم سراغ‌شان نمی‌روم. همین حالا هم اکثر نشریات روی دکه عکس مرا روی جلد کار کرده‌اند، اما برای این‌که به این درخواست‌ها احترام بگذارم و شبهه‌ای به وجود نیاید که در این مقطع زمانی رفتارم تغییر کرده است پس به همه جواب مثبت می‌دهم. همیشه پیش از این هم چنین رفتاری داشتم که گاه حتی به طعنه می‌شنیدم که امیدواریم بعدها هم اگر موقعیت‌ات تغییر کرد باز هم با همین شیوه رفتار کنی. حالا شرایط عوض شده و من هنوز به همان سبک سابق عمل می‌کنم.

 

/بعضی از این میزان توجه و مصاحبه دلزده و خسته می‌شوند و به سکوت یا گزیده‌گویی پناه می‌برند؟

 

باور کنید من هم خسته شدم، شیطنت هم دیده‌ام. اما معتقدم که هرکسی به اندازه‌ای که مطرح و مشهور است باید پاسخگو باشد. پس اگر پژمانِ سریال حالا برای مردم محبوب است باید به نوعی جوابگوی این محبت باشد، هرچند که اطمینان داشته باشید با تمام شدن این سریال من نیز برای مدتی تلفن‌ام را خاموش می‌کنم.

 

/در تمام مصاحبه‌هایی که انجام دادید یک سوال مشترک وجود داشته، حتی در برنامه نود هم گفته شد و به نظر می‌رسد که از این سوال خیلی هم راضی نیستید. آن هم مقایسه موفقیت و محبوبیت‌تان در فوتبال و حالاست.

 

به این نقد اعتقادی ندارم. واقعیت این است که در بچگی دو آرزو داشتم. یکی اینکه همیشه دوست داشتم شماره 10 پرسپولیس را بپوشم و پوشیدم و یکی دیگر اینکه 17 تیم ملی را بپوشم که به آن هم رسیدیم. در برنامه نود هم در این‌باره بحث کردیم و گفتم که کتابی در فدراسیون فوتبال هست که از کسانی که 10 بازی ملی داشته‌اند نام برده شده؛ اسم من هم با 21 بازی ملی در این کتاب هست. درحالی که به اعتقاد من حتی یک ثانیه بازی در تیم ملی هم باعث افتخار است. به این مساله اشاره کردم که بگویم من به تمام آرزوهای کودکی‌ام رسیده‌ام. شاید سقف آرزوهای من برای دیگران کوچک باشد که آن هم به تربیت و جو یک خانواده فرهنگی بازمی‌گردد. معلمان هیچ‌وقت بلندپرواز نیستند و همیشه آینده کوتاه و مقابل خود را می‌بینند شاید به این خاطر است که آرزوهایم کوچک بوده اما درنهایت به آنچه که می‌خواستم رسیدم. البته برخی که این میزان محبوبیت را بعد از سریال می‌بینند می‌گویند چرا جمشیدی مهدی مهدوی‌کیا نشد. واقعیت این است که هرکسی روند خاص خودش را در زندگی طی می‌کند و به موفقیت‌هایی دست می‌یابد.

 

/فوتبالیست بودید، می‌خواهید آلبوم موسیقی منتشر کنید و حالا هم بازیگر شدید؛ این کارهای متفاوت برای تمام نشدن و به اصطلاح آن مردنی است که شاید نگران‌اش هستید؟

 

نه. حداقل در مورد آلبوم موسیقی اینطور فکر نکردم. همیشه موسیقی را دوست داشتم و چون فکر می‌کردم به دو کار حرفه‌ای به صورت همزمان نمی‌توان توجه کرد، به همین خاطر تصمیم گرفتم بعد از فوتبال سراغ موسیقی روم. این موضوع برای سه سال پیش است و چون دوستش داشتم سراغ‌اش رفتم. اصولا کاری را که دوست داشته باشم انجام می‌دهم. البته در مورد همین آلبوم «11» اگر احساس کنم آن چیزی که می‌خواهم نشده است هیچ‌وقت منتشرش نمی‌کنم.

 

/به نظر الان با این حجم مخاطبی که دارید هرچه منتشر کنید مورد استقبال قرار می‌گیرد؟

 

مخاطب ما بسیار باهوش است و به نظرم این اتفاق به این راحتی نخواهد افتاد. نمونه‌اش را هم داشته‌ایم که سوپراستاری چنین کاری کرد و با مقبولیت مواجه نشد. به همین خاطر هم نمی‌توان گفت هرچه بخواهید می‌توانید به مخاطب بدهید.

 

/گفتید ایده‌تان در ادامه «سوپراستار» تهمینه میلانی است. این اتفاق برای بازیگران به میزان فوتبالیست‌ها نیز رخ می‌دهد. حالا که بازی می‌کنید نگران نیستید که در این عرصه هم به مرگ برسید؟

 

این اتفاق برای فوتبالیست‌های خیلی پررنگ‌تر است. فوتبالیست‌ها تمام می‌شوند اما بازیگران کم‌رنگ می‌شوند و از نقش اول به پدر نقش اول تغییر جایگاه می‌دهند. برای منی که حالا بازی هم کرده‌ام این مردن چند بار اتفاق می‌افتد. هنوز تیتر کیهان ورزشی چند سال پیش در ذهنم هست که گفته بود فوتبالیست‌ها دو بار می‌میرند اما یاشین سه بار. یاشین دروازه‌بان تیم ملی روسیه بود که تبدیل به معروف‌ترین دروازه‌بان تاریخ جهان شد. یاشین تصادف کرد و پاهایش قطع شد و به همین خاطر این روزنامه چنین تیتری برایش زد. حالا در مورد من نیز این اتفاق می‌افتاد. مردن بعد از فوتبال را تجربه کردم، بعد از سریال «پژمان» نیز یک بار دیگر خواهم مرد. اما این مساله‌ای نیست که خیلی به آن توجه کنم.

 

/طبیعتا این حجم توجه کم می‌شود، برای ادامه زندگی چه برنامه‌ای دارید؟

 

مثل همه آدم‌ها زندگی می‌کنم. من در واگن یک قطار هستم و همان‌طور که قطار حرکت می‌کند من نیز با آن در حرکتم. شاید این توجه و تغییرات، زندگی را هیجان‌انگیز کند اما به هرصورت با تمام شدن از جریان نمی‌ایستد و ادامه دارد.

 

/سه حرفه را تابه حال تجربه کردید، کار دیگری هست که بخواهید سراغ‌اش بروید؟

 

چه کاری جز اینکه بمیرم! جالب است اگر بمیرم نمی‌دانند کجا دفن‌ام کنند. در قطعه هنرمندان یا ورزشکاران. کار دیگری نیست ولی اگر بازیگری را هم ادامه دهم سعی می‌کنم کارهایی را انتخاب کنم که پرمخاطب باشد و مردم دوستش داشته باشند. امیدوارم اشتباه انتخاب نکنم.

 

/برای انتخاب کار درست چه فاکتورهای دارید؟

 

اول فیلمنامه درست. کارنامه کسانی که قرار است با آن‌ها کار کنم و گروه هم اهمیت دارد. همه عواملی که در کنار هم موجب تولید یک اثر خوب می‌شود. گرچه هیچ‌وقت در مرحله پیش‌تولید یا حتی ساخت نمی‌توان به قطعیت گفت که چه کاری خوب است یا نیست؛ پس همیشه مقداری ریسک وجود دارد.

 

/دنبال مطالعه و شناخت این دنیا رفتید که اگر می‌گویید فیلمنامه درست بدانید چه جور فیلمنامه‌ای در دسته کاری درست و با اصول قرار می‌گیرد؟

 

یک بخش این انتخاب برمی‌گردد به علاقه و سلیقه شخصی‌ام و بخش دیگر را با مشورت افرادی که در این زمینه متخصص هستند انتخاب می‌کنم. من یک مشاور درجه یک دارم. حتما برای انتخاب کارها با پیمان صحبت می‌کنم.

 

/تله‌فیلمی که بازی کردید چه داستانی دارد؟

 

محراب با اقتباس از یک فیلم انگلیسی آن را طنز نوشته اما هیچ‌کسی در آن نقش طنز لوده ندارد.

 

/گویا بعد از تله‌فیلم سراغ کار دیگری هم رفته‌اید؟

 

بله یک مستند که وقتی پیشنهاد شد نه گفتم. اما طرح سوژه جالبی داشت. بنیامین هفت‌رنگ یک کار کوتاه درجه یک هم داشت که باعث شد جواب نه‌ام بله شود.

 

/ناراحت نمی‌‌شوید بفهمید انتخاب‌تان برای بازی تنها به واسطه پژمان جمشیدی بودن‌تان یا محبوبیتی است که می‌توان برای فیلم دیگر هم استفاده کرد؟

 

نه خب مسلم است که به خاطر همین فاکتور انتخاب می‌شوم. اگر من بد بازی می‌کردم به شهرت نمی‌رسیدم که حالا کسی به خاطر آن بخواهد انتخابم کند. اینکه بتوانم به کسی که می‌خواهد یک مستند بسازد بدون هیچ چشم‌داشت مالی‌ای کمک کنم، حتما این کار را می‌کنم.

 

/الان به جایی رسیدید که بگویید بازیگری برایتان تمام شده؟

 

نه صددرصد، باید تازه بروم یاد بگیرم.

عسل آذرپور

منبع:روزنامه آرمان

 

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها