بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی خيرخواهان

بخش خصوصی؛ پایه رشد اقتصادی

اقتصاد ایران در حالی وارد سال پایانی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۳ می‌شود که موفقیت کمی در جامه عمل پوشاندن به هدف رشد اقتصادی برای تبدیل ایران به اقتصاد اول منطقه مطابق با این سند داشته است. در واقع انتظار طبیعی این بود که دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مداوم و به‌تبع آن ایجاد مشاغل جدید برای انبوه جوانان جویای کار، هر اولویت دیگر مدنظر حکومت را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.
ایران قوی هاشمی‌طبا

ایران قوی

همچون سال‌های گذشته، در روز 22 بهمن مردم ایران در راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یعنی بیست‌و‌دوم بهمن حضور یافتند و خاطره پیروزی انقلاب و نیز شهدای انقلاب و دفاع مقدس را گرامی داشتند. انقلابی که با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز شد و مردم اعم از خواص یا عوام با برداشت خود -‌هر‌چند متفاوت- از آن استقبال کرده و بر آن پای فشردند
سه‌شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 16
کد خبر: ۸۱۶۵۷
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۸
امید توشه

تدبیر24»«شمع»درزندگی مصطفی چمران نشانه‌ای گویاست. انگار که مفهومی که برای انسان در نظر داشت با کارکرد این شی برابری می‌کرد؛ سوختن و روشنایی بخشی به محیطش. در یکی از مشهورترین نقاشی‌های او، شمعی در میانه تصویر در حال سوختن است و در دل آن تاریکی، امواج نور این شمع موجب انفجار شده است. موج روشنایی که هر چند از سیاهی زمینه نکاسته است،‌ اما ابرهای روشن شده در حال پراکنده شدن به سوی بیرون هستند. زمانی که با همسرش اولش «تامسنکنستانس هیمن» آشنا شد و ازدواج کردند، تامسن مسلمان شد و نامش را به پروانه تغییر داد. داستان دلداگی شمع و پروانه در ادبیات ایران یادآور عشق‌های سوزنده‌ای است که در نهایت بال‌های پروانه را خواهد سوزانید و شمع نیز در آتش فراغ می‌نشیند. پروانه در همان ابتدای زندگی‌شان به مصطفی می‌گوید: «حتی اگردرآتش هم بروی با توخواهم آمد.» نمی‌دانیم پاسخ چمران ۲۹ ساله به همسر اولش چه بوده است، اما می‌توان حدس زد او روشنگری در ظلمات را هدف خود برگزیده بود. او تا پایان عمر ۴۹ ساله‌اش تلاش کرد هر جا که هست، منشأ خیر باشد. هر چند اکنون و با گذشت چنددهه از آن سال‌ها، برخی معتقدنددر برهه‌هایی قضاوت تاریخ با آنچه او می‌اندیشیده است، تفاوت دارد.

مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ در بازار آهنگرهای محله پامنار دنیا آمد. بعد از دوره ابتدایی به مدرسه دارالفنون و سپس به دبیرستان البرز رفت. در رشته ریاضی تحصیل می‌کرد و هر روز با دوچرخه از چهارراه کالج تا پامنار را رکاب می‌زد. همان زمان هم شاگرد اول بود. نیازی به تحصیل در بیرون از کلاس نداشت و همه چیز را همان بار اول یاد می‌گرفت. اما آنچه باعث شد تا مصطفی چمران در یاد و خاطره ایرانیان بماند،‌ هوش بالایش نبود. زمانیكهچمرانوارددانشكدهفنیشددولت دكترمصدقروی کار بود. آن زماندانشآموزانودانشجویانبه شدت درگیرفضاهایسیاسیبودند. آنچه باعث شد تا مصطفی به شکل جدی وارد حوزه سیاست شود، تاثیر برادر بزرگترش عباس و آشنایی با مهدی بازرگان بود. مهندسبازرگاندر ابتدای دهه ۳۰ استادومدتیهم رئیسدانشكدهفنیدانشگاهتهرانبود.تاسیسانجمناسلامی‌دانشجویانتوسط بازرگان باعث شد تا برخی از دانشجویان که با ایده‌ و گروه‌های چپ همچون حزب توده زاویه داشتند، جذب حلقه اطراف بازرگان شوند.

مهدی بهادری‌نژاد که به عنوان پدر مهندسی مکانیک در ایران شناخته می‌شود از دوران دبیرستان، دانشگاه و تحصیل در آمریکا با چمران دوست و همکلاسی بوده، درباره آشنایی مصطفی با امور سیاسی می‌گوید: «اولینجلسه‌ایكهدرانجمناسلامی‌شركتكردمزمانیبودكهدانشآموزسالآخردبیرستانبودم. چمرانبهمنگفتفلانروزبهاتفاقاو بهدبستاننظامی ‌آنموقعدرخیابانسپهسابقبرویم. درهمانجلسهبابرادربزرگترمصطفی یعنی دكترعباسچمرانكهآنموقعدانشجویسالاولدانشكدهفنیبود،آشناشدم. بعدازآنمرتبدرجلساتانجمناسلامی‌دانشجویانشركتمی‌كردیم.»مهدی بازرگانتقریباماهییكباردر این نشست‌ها سخنرانی می‌کرد. اما مصطفی این برایش کافی نبود و از همان دوران به جلساتتفسیرقرآنآیت‌اللهطالقانیمی‌رفتكهشب‌هایجمعهدرمسجدهدایتتهرانبرگزارمی‌شد. ارتباط مصطفی چمران با جریانی که بعدها نهضت آزادی نام گرفت از همان ابتدای دوران دانشجویی شکلی جدی به خود گرفت تا جایی که در زمستان ۱۳۳۷ پس از دریافت بورسیه آمریکا، مهدی بازرگان که از دانشگاه اخراج شده بود،‌ شخصا برای بدرقه‌اش‌ به فرودگاه مهرآباد تهران رفت.

مظهر عشق و محبت

مصطفی در آمریکا بود که تصمیم گرفت چه راهی برود. ابتدا برای اینکه نزدیک برادرش باشد به دانشگاهی در تگزاس رفت و آنجا فوق لیسانس گرفت. اما با نمرات بالایی که داشت در مقطع دکترا به دانشگاه برکلی رفت تا آنجا در رشته فیزیک پلاسما فارغ‌التحصیل شود. در همین دانشگاه بود که انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا را پایه گذاشت و در همین دانشگاه با همسر اولش، تامسن آشنا شد. این دختر جوان آمریکایی پای سخنرانی‌های مصطفی در دانشگاه حاضر بود. ابتدای دهه ۶۰ میلادی و عصر جوانان عاصی بود. نسلی که منتقد نظم موجود آن زمان در جهان بود. دهه‌ای که از دل آن جنبش‌های مختلف آزادی‌خواهی و دانشجویی، مختصات سیاسی بسیاری از نقاط جهان را تغییر داد و انقلاب‌های متعددی را سبب شد. مصطفی ۲۹ ساله بود که با تامسن ازدواج کرد. خودش شد شمع و همسرش را پروانه نام نهاد. کسانی که در آن زمان با این زوج جوان در ارتباط بودند از رابطه عاشقانه آنها می‌گویند. رابطه اینعاشق و معشوق در آن حدود یک دهه‌ای که درآمریکازندگی می‌کردند، زبانزدهمه از جمله خانواده‌پروانهبود. می‌گویند این خانواده آمریکایی و به خصوص مادر تامسن علاقه خاصی به دامادش مصطفی داشت و فعالیت‌های سیاسی و روحیه شاعرانه او را دوست داشت.

بهادری‌نژاد که او نیز همان زمان در آمریکا دانشجو بود درباره زندگی آنها می‌گوید: «سال 1962 در سفری به خانه آنها رفتم.یکدختركوچولوداشتندكهمصطفی بسیاراو رادوستداشتوواقعاهم بههمسرشعلاقه‌مندبود. مظهرعشقومحبتبود.»

آنها به زودی صاحب سه فرزند شدند. یک دختر به نام روشن و دو پسر به نام‌های رحیم و داریوش. زندگی مصطفی در آمریکا تا زمانی که حکومت شاه بورسیه او را قطع نکرده بود به خوبی می‌گذشت. قطع بورسیه در حالی که او دانشجوی مقطع دکترا بود باعث شد تا در مبارزات سیاسی‌اش علیه محمدرضا پهلوی جری‌تر شود و به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی در می‌آید. بعدازاینكهدكترایشراگرفتپیشنهادهای مختلفیبرای كارداشت. آمریکایی‌ها نگران بودند مبادا این جوان با استعداد جذب روس‌ها شود. دانشگاه‌های مختلفتلاش کردند تا مصطفی چمران رابهعنواناستاداستخدامكنند. امامشورتبااستادراهنمایشباعث شد بهیكمركزتحقیقاتیبهنام «Bell laboratories» درشمالشرقآمریكابرود ودرآنجاشروعبهكارکند.

پشت پا به زندگی علمی در آمریکا

چمران معتقد بود که مسلمانان باید در کنار هم متحد باشند. برای همین کار علمی و دانشگاهی را رها کرد و زن و بچه‌هایش را رها کرد و به مصر رفت تا آنجا آموزش نظامی ببیند. درمرداد ۱۳۴۳ هنگامیکهچمرانقصدعزیمتبهمصرراداشتپروانهو بچه‌ها رانزدخانواده‌ همسرشفرستاد. پسازاتمامدوره‌آموزش‌هایاولیه‌نظامیدراریبهشت ۱۳۴۴ خانواده‌خودرانیزبهقاهرهمنتقلمی‌کند. او و ابراهیم یزدی که از شاگردان مهدی بازرگان محسوب می‌شدند چند سال پیش از آن به همراه ۲۹ نفر دیگر از فعالان سیاسی ایران سازمانمخصوصاتحادوعمل یا همان «سماع» را پایه گذاری کرده بودند. با اینکه بعدها پروانه و بچه‌ها هم با او به قاهره آمدند، اما زندگی مصطفی با خروجش از آمریکا هیچ‌گاه آن ثبات اولیه را پیدا نکرد و آن استاد فیزیک و مرد علمی که در پایان‌نامه درباره «باریکهالکتروندرمگنترونباکاتدسرد» نوشته بود، در مصر جمال عبدالناصر چریک شد. دو سال آموزش‌های سخت چریکی و نظامی دید. لباس علم را از تن درآورد و لباس رزم پوشید. کت و کراواتش را کنار گذاشت و لباس پلنگی چریک‌ها را پوشید. آن زمان عصر چگوارا، جمیله بوپوشا و جوانان امیدواری بود که فکر می‌کردند راه رسیدن به سعادت جوامع از ساقط کردن حکومت‌های خودکامه حتی به زور اسلحه می‌گذرد. به گفته ابراهیم یزدی آن‌هاتحتتأثیرانقلابکوباوجنگالجزایربهایننتیجهرسیدهبودندکه«بامبارزاتکلاسیکوپارلمانتاریستینمی‌شودبهنتیجهرسید. بنابراین،بایددنبالحرکتمسلحانهرفت.»برایمخفینگهداشتنفعالیت‌هایگروه،برخیازاعضاینهضتآزادیازوجودچنینگروهیمطلعنبودندسرانجامدرسال ۱۳۴۵ پسازبروزاختلافاتبادولت مصربههمراهخانواده‌اش بهامریکابازگشت.

مصطفی چمران در چهل سالگی دیگر سرد و گرم چشیده بود و حالا قرار بود گذارش به جای دیگری از جهان بیافتد. امام موسی صدر در سال ۱۳۵۰ به تهران می‌آید و در دیدار با مهدی بازرگان می‌خواهد یک مهندس به او معرفی کند تا بتواند مدرسه‌ای فنی که در جنوب لبنان و در منطقه شیعه نشین صور پایه‌گذاشته است را مدیریت کند. آن کسی که بازرگان به امام موسی صدر معرفی کرد،‌ مصطفی چمران بود. او هم با این تصمیم موافقت می‌کند. چرا که پس از جنگ شش روزه اعراب و اسراییل دیگر محلی برای آموزش نظامی و چریکی نداشت. اکنون او صاحب چهارمین فرزندش - جمال - شده بود. بار دیگر با خانواده‌ عزم سفر به خاورمیانه کردند. این بار به لبنانی می‌رفتند که فتنه‌های قومی و مذهبی آن را مانند بشکه‌ای باروت ساخته بود و جنگ داخلی اتفاقی تکراری محسوب می‌شد. او به همراه امام موسی صدر جنبش امل و شاخه نظامی «حرکت محرومین» شیعیان لبنان را پایه گذاشت. در شهر «صور» در جنوب لبنان خبری از مدارس بیروت نبود. بچه‌ها از درس و مدرسه مانده بودند و اهالی هم برخورد خوبی با همسر آمریکایی دکتر نداشتند.اتفاقاتی که در نهایت هسته اصلی پروانه و شمعش را سبب شد. خانواده چمران در روز ۳۰ تیر ۱۳۵۰ واردبیروتشدند و نزدیکیک‌سالبعدروابطاین دودلدادهدچارمشکلات جدی بود؛پروانههمراهبچه‌هابهآمریکابرگشت که در نهایت منجر به جدایی آنها شد. ایناتفاق،ضربه‌روحیبزرگی به مصطفی،پروانهوفرزندانآنانوارد کرد.

 

آنچه لبنان از چمران گرفت

هر چند از زندگی پروانه و مصطفی چمران اطلاع دقیقی در دست نیست و حتی کمتر کسی خبر داشت که پروانه در سال 1388 در آمریکا فوت کرد، اماریشه این اختلافات هر چه بود، درلبنانمحکم شد. پروانهکه قول داده بود حتی در آتش هم شمع را تنها نگذارد، چه شد که همسرش را تنها گذاشت؟ پروانهیا همان تامسن هیمن ازهنگام ازدواجمی‌دانستکهچمرانامکانبازگشتبهایرانراندارد و روح ناآرامش هم احتمالا در آمریکا تاب نمی‌آورد وبا وجود مشکلاتمختلف درمصرهمراههمسرششدهبود، چرا در لبنان او را ترک کرد؟ از خلال دست‌نوشته و نامه‌های مصطفی می‌توان دریافت که روزگار پروانه در آن ایام به کام نبوده است.  به نظر می‌رسد نگاه ویژه موسی صدر به چمران باعث حسادت برخی از نزدیکان به آنها شده است. افرادی که ظاهر و رفتارهای پروانه را برای تحت فشار قراردادن مصطفی مناسب دیدند. تفاوتفرهنگی و اجتماعی صوربا سان‌فرانسیسکو، شیکاگو وحتیقاهرهچنانبودهکههمسرچمران را دچار مشکلات جدی کند. مشکلاتی روحیوعصبانیتپروانهبهتشخیصمصطفینتیجه رفتار اهالی صور است که روی زندگی خصوصی آنها تاثیر گذاشته است: «ازنظرروحیوعصبیناراحتیم واغلباوقاتمتشنجوعصبانیهستیم.» مصطفی چمراندرنامه‌‌ای به تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۵۰ حدود ۵ ماه پس از حضورشان در صور بهابراهیمیزدیمی‌نویسد: «ازحالمابخواهیداوضاعمی‌گذرد،زیادخوبنیست. ازنظرروحیوعصبیناراحتیم واغلباوقاتمتشنجوعصبانیهستیم. پروانهاغلبمریضاست. محیطناسازگار،دروغ،دورویی،کثافات،پستی،بدبینی،کوته‌نظری،حسادتوهزاردردومرض،مردماینحوالیوبهخصوصپروانهرابهستوهآوردهاست.»

دوستانمصطفی درهنگامورودخانواده چمرانبهلبنانبهاوتوصیهمی‌کنندکه خانواده‌‌اشرابهصورنبردواجازه دهد تاآن‌هادربیروتبمانند. چمرانباذهنیتهمراهیهمسروکودکانشبامحرومانجنوبو اطلاع از زندگی آنها، بررفتنبهصوراصرارمی‌کند. چمرانبعدازجداییازپروانهبهاشتباهخوداعترافمی‌کندوافسوسمی‌خورد کهشایداگرآنهادربیروتمی‌ماندند،سرنوشتشکلی دیگری می‌یافت. در بیروت امکانات برای مدرسه رفتن بچه‌ها فراهم بود و تفاوت فرهنگی بیروت با جایی که پروانه از آن آمده بود، این اندازه نبود که باعث شود همسرش را ترک کند.

در این میان وضعیت زندگی بچه‌ها نیز باید بر تصمیم پروانه تاثیری جدی گذاشته باشد. پدرشان در نامه‌ای به ایران می‌نویسد: «بچه‌هاخوبند؛ولمی‌گردند؛نهمدرسه‌ایونهزبانی.منهمآنقدرمشغولمکهفرصتحتیخواندنزبانراندارم.» درنامه‌ دیگریبهتاریخ ۲۳ آذر ۱۳۵۰ بهدکتریزدیمی‌نویسد: «بچه‌هابهمدرسهنمی‌روند؛چون مدرسه‌ایبرایآنهاوجودنداردکهانگلیسیزبانباشدواغلبتنهاوجدایازمحیطدراتاقخودزندگیمی‌کنند.» پروانه آرمان‌های مصطفی را نداشت و طبیعی بود که فرزندانش برایش مهم‌تر باشند. برای همین تصمیم گرفت تا فرزندانش را به آمریکا برگرداند. البته ممکن است اشتباه محاسباتی عاشقانه هم در این وضعیت دخیل بوده باشد. پروانهازعشقمصطفیبه خود اطمینانداشت؛شاید فکر می‌کرد اگر او را تهدید به جدایی کند، همسرش کوتاه می‌آید و تغییری در وضعیت‌شان به وجود خواهد آمد. اما مصطفی دلش شکسته بود و روایت شده است که در مسیر فرودگاه بیروت هم او و هم پروانه به سختی گریسته‌اند؛ اما هیچ یک کوتاه نیامدند.

در طول این سال‌ها کمتر خبری از فرزندان او در آمریکا به گوش رسیده است. جز اینکه یکی از پسرانش آتش‌‌نشان شده و دیگری در یک کارخانه صنایع چوب مشغول به کار است. سارا، دختر روشن و نوه مصطفی چندی قبل گفته بود دایی‌هایش علاقه‌ای به زندگی پدرشان ندارند و ترجیح می‌دهند در این خصوص سکوت کنند. سکوتی که به نظر می‌رسد با مرگ پروانه در سال ۱۳۸۸ دیگر به راحتی قابل شکستن نباشد.

ازدواج به پروانه‌ای دیگر

مصطفی شش سال پس از جدایی‌اش از پروانه در لبنان مجرد ماند. یکی از ضربات سخت بر او که باعث شد تا رشته میان او و همسر اولش برای همیشه قطع شود، مرگ جمال بود. کوچکترین فرزند آنها زمانی که تنها ۵ سال داشت در استخر خانه پدری پروانه در آب افتاد و غرق شد. حادثه‌ای سخت سهمگین که تا آخر عمر بار آن به دوش پدر سنگینی کرد. کسی نمی‌داند آنچه پس از مرگ جمال میان این دو گذشت تا چه اندازه امید به وصل دوباره را برای همیشه از بین برد. اما مصطفی چمران در یکی از دست‌نوشته‌های به جا مانده از او نوشته است: «ایفرزندم!‌ درایندنیانتوانستمبهتوکمکیکنم.اماآن‌جادرآسمان‌ها،لحظه‌ایازتوجدانخواهمشد ودیگرقدرتینیستکههمبستگیماراازهمبگسلد... خدایا!تومی‌دانیکهعزیزترینجگرگوشه‌امطعمه‌مرگشد ووجودمرابهآتشکشید وبعدازپنجسال،هنوززخمعمیقآنبرقلبمجروح‌امسنگینیمی‌کند.» شاید یکی از دلایل ازدواج مصطفی چمران با «غاده جابر» دختر متمول لبنانی که 20 سال از او کوچکتر بود، فراموشی درد مرگ فرزندش بوده باشد.

جالب است که این بار هم «شمع» به گونه‌ای در زندگی عاشقانه چمران نقش‌آفرینی می‌کند. غاده چند ماه پیش از ازدواجش نقاشی شمع چمران را می‌بیند و بدون آنکه بداند نقاشش کیست، تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد. او می‌گوید: «یکیازنقاشی‌هازمینه‌ایکاملاسیاهداشتووسطاینسیاهیشمعکوچکیمی‌سوختکهنورشدرمقابلاینظلمتخیلیکوچکبود. زیرایننقاشیبهعربیشاعرانه‌اینوشتهبود؛منممکناستنتوانماینتاریکیراازبینببرم،ولیباهمینروشناییکوچکفرقظلمتونوروحقوباطلرانشانمی‌دهموکسیکهبه دنبالنورهرچقدرکوچکباشددرقلباوبزرگخواهدبود. کسیکهبه دنبالنوراست،کسیمثلمن.» این دختر لبنانی با دیدن این نقاشی و شعر زیر آن که در یکی از محصولات فرهنگی موسسه زیر نظر امام موسی صدر به چاپ رسیده بود به گریه می‌افتد و چند ماه بعد وقتی صاحبش را می‌شناسد در عین مخالفت جدی خانواده‌اش با مصطفی چمران ازدواج می‌کند و با وقوع انقلاب همراه او به ایران می‌آید. هر چند حکایت زندگی ۱۰ ساله غاده و مصطفی هم بالا و پایین کم ندارد، اما نزدیکی فرهنگی آنها باعث می‌شود در کنار هم بمانند.

مصطفی در آخرین برخورد با همسرش و سه شب پیش از شهادتش غاده را بیدار می‌کند و می‌گوید «چیزهایی که می‌گویم را دستگاه ضبط کن.» سپس میگوید «منبراییتیم‌هایجنوبلبنانمی‌سوزم. برایزن‌هایتنهاوغریبمی‌سوزم. برایآوارگانبمباران‌هایاسرائیلیمی‌سوزم.» همسرش می‌گوید حالش خاص بود. وصیت می‌کند «نمی‌خواهمکسیگریه‌اتراببیند.» مصطفی چمران در آخرین نامه هم برای همسرش نوشته بود: «خدایا! می‌ترسماینپروانه‌امهمبعدازمنبسوزد.بهخودتمی‌سپارمشاینمهاجركوچكمرا.خودتكمكشكن.تنهایشنگذار.»

در نهایت روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ مصطفی چمران،‌ وزیر سابق دفاع، نماینده مردم تهران در مجلس اول شورای اسلامی و فرماندهستادجنگ‌هاینامنظم در حالی که برای سرکشی به منطقه جنگی دهلاویه رفته بود، به وسیله ترکشی که از پشت به سرش برخورد می‌کند، به شهادت رسید و شمع وجودش در ۴۹ سالگی خاموش شد.

هفته نامه کرگدن/ شماره 52

برچسب ها: شمع ، پروانه ، چمران
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما:
نام:
ایمیل:
* نظر:
داغ ترین ها