آساره کیانی- در روزنامهنگاری میباید منتظر هر غیرمنتظرهای بود روزنامهنویسی که، پیشهاش تنها نوشتن است، ممکن است توضیح دهد که اتفاق عجیبی نیست اگر «دردنویسیاش» مورد اقبال افتاده؛ اول اینکه مردم درد دارند و دوم، شما در هر حرفهای که کار شب و روزتان را بگذارید، آموخته آن خواهید شد و چَم و خَماش تا حدودی دستتان میآید؛ اصلاً گورکن هم اگر بودید؛ با کار زیاد و مُداقه در آن بهترین و تمیزترین گورها را میکَندید و هر کسی مُردهای داشت به سراغ شما میآمد.
تدبیر24»میگویید دردنویس، چراکه اگر به عقب برگردید و به نوشتههایتان در یک دوره
خاص (مثلاً از یک نمایشگاه مطبوعات تا یک نمایشگاه مطبوعات دیگر) نگاهی
بیاندازید، میبینید که واقعاً چندتا خبر خوشحالکننده درست و حسابی
ننوشتهاید و البته از این بابت شرمسارید؛ تاثیر همه بدها و دردها بر روحیه
خودتان به کنار، مخاطبانتان هم مدام تنشان لرزیده و دلشوره گرفتهاند که
مثلاً، نکند فلان اتومبیلهای مسافربری خطرناک باشند (به واسطه تجاوزی که
از سوی یک راننده صورت گرفته است)؛ که نکند یک سرایدار، فرزندشان را در
مدرسه (بهصورت نامتعارف) بغل کند؛ یا به بچه دوسالهشان توی خانه خودشان
تجاوز شود یا حتی نوزاد هشت ماههشان و اتومبیلشان را یکجا با هم بدزدند.
روزنامهنویسی
که مدام دارد توی دردهای شهر وُول میخورد، دلش میخواهد که مردم شهرش به
همهچیز حساس باشند و بخواهند و بپرسند و بعد هم برسند به جایی که دیگر
شادی و خوشیشان را فریاد بزنند؛ او هیچ توقعی از همصنفیهایش هم ندارد؛
تنها میداند زمانی که (به اعتراف کارشناسان و افراد متخصص و البته مردم)
خوب مینویسد، آنها سکوت میکنند و اما اگر مطلبی نوشته شود که با مخالفت
عدهای (مرتبط با سوژه) همراه شود آنوقت است که تعدادی از همکارها، شروع
میکنند به توئیت کردن و خود و دیگران را برای «فاتحهخوانی» برای چنین
روزنامهای آماده میکنند و میگویند که امثال شما، رو به «تزاید» است؛ و
روزنامهنویسهای مورد خطابواقعشده، البته باید خوشحال شوند که این نوع
خاصشان رو به تزاید باشد؛ چراکه خود، بیشتر از هرکسی میدانند چهطور
درغلتیدهاند در کلمات و جملات و واژههای جامعه؛ و روزی چندبار ذهنشان را
به تمامی زیر و زبر کردهاند تا بنویسند آنچه را که باید؛ باید به مخاطب
احترام گذاشت و مگر میشود هرچیزی را ریخت روی کاغذ و به خورد مخاطب داد؛
اصلاً در قاموس روزنامهنگاری، چنین کاری گناهی بزرگ و نابخشودنی محسوب
میشود.
و
البته در کار روزنامهنویسی میباید منتظر هر غیرمنتظرهای بود؛ برای نمونه
میشود با یک دغدغه ناب برای رفع مشکلی از مشکلات مردم، مطلب نوشت و فردای
روزی که نوشتی، درحالیکه منتظر تشویق و تشکری، سیل دشنام به سمتت روانه
شود؛ که چه شده؟؛ به عدهای که مطلب به آنها مربوط بوده، برخورده؛
اینجاست که میآموزی در نوشتن نباید به خودت بیاندیشی؛ به خود
روزنامهنگارت؛ و بازخوردهایی که ممکن است در پررنگشدن نام و نشانت تاثیر
داشته باشد. و اصلاً زندگی در هر شرایطی باید بدون توقع از کسی پیش برود.
با همه اینها هیچ روزنامهنگاری نمیتواند این اصل مهم را کتمان کند که چه
حس شکوه و عظمتی به او دست میدهد زمانیکه میفهمد نوشتهاش تاثیرگذار
بوده؛ حال در رفتار و مراقبتهای یک عضو شورای شهر (به حرفها و اعمالش در
جایگاهی که دارد) زمانیکه چشمش به روزنامهنگار مربوطه میافتد؛ یا در روش
زنانی که تصمیم میگیرند هرچند ماه یکبار چکاپ کنند تا به سرطان سینه
مبتلا نشوند و اینجا کمی هم از خودت دفاع میکنی که «بله وقتی سه روزت را
توی یک بیمارستان دولتی سرطانیها سرکردی و دیدی همه آن چیزهایی را که
نباید میدیدی) تاثیرگذاری بر چند زن و اطلاعرسانی به آنها توقع زیادی
نیست.
یک
روزنامهنگار زمانیکه چند وقتی نمینویسد، به وضوح متوجه خواهد شد که
تعدادی نگران نوشتههایش شدهاند؛ که نکند بلایی سرشان آمده باشد. هرچه
بیشتر مینویسید، تعداد آدمهایی که به شما سوژه میدهند، بیشتر میشوند؛
فرقی نمیکند چه آدمهایی باشند و در چه سطح سواد یا
جایگاهی.
یک
روزنامهنگار که کارش فقط و فقط روزنامهنگاری است، این حرفها توی کَتش
نمیرود که این کار نان و آب ندارد و باید یک شغل خوب و رسمی و پردرآمد
داشته باشد و در کنارش روزنامه هم بنویسد؛ با نداریاش میسازد و آنقدر
کار میکند که در حرفهاش حرفهای شود.
پاورقی:
تجربه
دو ماه روزنامهنگاری شاعرانه، عاشقانه، خلاقانه و البته حرفهای و نوین،
با آمدن یک سردبیر جدید، میتواند به شما ثابت کند که میشود نگذاشت
روزنامه بمیرد و همه این حرفهایی که میگوید فضای مجازی آمده و روزنامه
چند سال دیگر برچیده میشود الکی است؛ قرار هم نیست هیچ مجلس فاتحهخوانی
راه بیافتد؛ باید به تمامی مردم را برای فریاد شادی و جشن و سرور آماده
کرد؛ روزی که همه مردم شهر از رفتگر محل تا نماینده مجلس و وکیل و وزیر و
حتی بابای آدم به آدم سوژه بدهد برای نوشتن، روز جشن روزنامهنگاری است.