تدبیر24»روز گذشته سند امنیت ملی ایالات متحده آمریکا منتشر شد. در این سند از ایران و کره شمالی به عنوان دو تهدید ایالات متحده آمریکا نام برده شده است. از سوی دیگر تحرکات کشورهای عربی علیه ایران افزایش پیدا کرده است. به نظر میرسد ایران نیز باید در مقابل دیپلماسی خشن آمریکایی-عربی استراتژیهای هوشمندانهای را تنظیم کند. مهدی مطهرنیا آیندهپژوه و کارشناس مسائل آمریکا سالهاست بر اساس این سند استراتژیک ایالات متحده که هر بار با تغییراتی همراه میشود، به تبیین بایدها و نبایدهای سیاست خارجی ایران در مقابل آمریکا میپردازد. «آرمان» در این رابطه با او گفتوگو کرده که در ادامه میخوانید.
روز گذشته ترامپ برگ جدیدی از اسناد امنیت ملی آمریکا را به نمایش گذاشت که در این سند از ایران و کره شمالی به عنوان دو تهدید برای آمریکا نام برده شده است. تهدید ایران و کره شمالی برای آمریکا چه تفاوتهایی دارد؟
هارتلند نو (خاورمیانه عربی) و نئو هارتلند (فلات ایران) در حد فاصل تنگه هرمز تا خلیج عدن و هارتلند علیا (تبت) برای ایالات متحده آمریکا تحت عنوان هارتلند بزرگ از اهمیت جدی برخوردار است. دو منطقه (نئوهارتلند و هارتلند علیا) از جایگاه ویژهتری نیز برخوردار است. نئوهارتلند اولویت استراتژیک آمریکا است. ایالات متحده برای شکل دهی و محتوا بخشی استمرار قدرت خود، متکی بر حضور در تبت برای کنترل چین است. آمریکا نخست باید چالشهای موجود در هارتلند را حل میکرد که با سه گام تزریق نا امنی، دکترین توازن ضعف و دکترین توازن نسبی به دنبال ایجاد فضایی است که هارتلند نو را به محل اصطکاک رقبای خود در این منطقه بدل کند و امنیت آن را به آنها بسپارد تا بتواند درآن استقرار و زمینههای تسلط بر آسیای خاوری را فراهم کرده و هژمونی امنیتی آمریکا بر جهان را تثبیت نماید. در اینجاست که برای ترامپ کنترل ایران و کره شمالی اولویت پیدا میکند و تا این مساله برای او حل نشود، پرداختن به اولویت اصلی یعنی کنترل چین صورت نخواهد گرفت. در نتیجه در دکترین امنیت ملی آمریکا، ایران و کره شمالی جایگاهی ویژه پیدا کردهاند. تا قبل از آمدن ترامپ بر این نکته تاکید میکردم که اولویت استراتژیک آمریکا حضور در تنگه هرمز تا خلیج عدن و کنترل این منطقه و سپس به آسیایشرقی خواهد بود. در نتیجه آمریکاییها به محدود کردن ایران و محاصره منطقهای روی آوردهاند.
در دوران اوباما از شراکت نانوشته تهران با ایالات متحده آمریکا سخن به میان آورده بودید؛ آیا نگرش به ایران تغییر بنیادین کردهاست؟
ایالات متحده آمریکا در قرن ۲۱ میلادی به دنبال ایجاد فضایی است تا بتواند هژمونی خود را حاکم کند. برای این منظور با چالشهای زیادی روبهرو شد. در نتیجه بعد از بوش، آمریکا وارد تئوری هژمونی مرکب شد که بر اساس آن دیگر به جهان تک قطبی نمیاندیشد و سناریو نیمه مطلوب یعنی دنیای چند قطبی مدنظر آمریکا قرار گرفت که این دنیای چند قطبی متوجه رهبری هژمونیک آمریکا در جهان و تقسیمبندی آن با مدیریت قدرتهای بزرگ جهانی است. در هژمونی مرکب، آمریکا به باز تعریف شرکای امنیتی خود پرداخت. در نتیجه آمریکا دیگر اروپای متحد و یا ژنرالهای اروپایی را به عنوان شرکای استراتژیک در قرن آینده نمیشناسد بلکه کانادا، ژاپن، کره جنوبی، ایران، استرالیا و کوبا هستند که در آینده به عنوان محور اساسی قدرت استراتژیک آمریکا و شرکای آمریکا مطرح میشوند. تلاش اوباما برای حل و فصل مسائل آمریکا با تهران و هاوانا در همین چارچوب صورت پذیرفت اما اگر تهران و هاوانا در زمینه رودررویی با آمریکا وارد مرزهای تقابل شوند بدون تردید باید گفت سناریوهای دیگری در دستور ایالات متحده قرار خواهد گرفت که در نهایت آنها را در محور شرکای استراتژیک خود در آینده نگاه دارد.
از یک سو شاهد تحرکات کشورهای منطقه علیه تهران و از سوی دیگر شاهد فشار آمریکا هستیم. دستگاه سیاست خارجی ایران باید چه استراتژیای در مقابل آمریکا اتخاذ کند؟
ایران باید با در نظر گرفتن وزن و توانایی خود در منطقه و نظام بینالملل وارد تعامل سازنده با کلیت نظام بینالملل شود. با توجه به این موضوع ایران به عنوان یک کشور دارای قدرت نرم در عرصه بینالمللی، باید به گفتمانهای ایجابی روی آورد. گفتمان سلبی امروز گفتمان غالب ایرانیان است، در حالی که گفتمان ایجابی میتواند با تکیه بر ایده صلح کارساز باشد. ایران برآورنده صلح و ثبات در منطقه و نظام بینالملل است. اگر ایران از گفتمان سلبی خارج شود و به گفتمان ایجابی روی آورد، بدون تردید خواهد توانست چهره زشت کشورهایی را که در نظام بینالملل به دنبال بیثباتی و ایجاد خشونت و گسترش تروریسم هستند، بهتر به نمایش بگذارد و بر اساس ضربالمثل قدیمی که میگوید چون که صد آمد نود هم پیش ماست، وارد عمل شود. در نتیجه باید با ایجاد گفتمان صلح و سلام به مقابله با استراتژی آمریکا همت گماشت.