نهادگرایی و ثبات سیاسی در فضای تازه

نهادگرایی و ثبات سیاسی در فضای تازه

دکتر ابراهیم متقی» حادثه سقوط بالگرد برخی از مقامات عالی سیاسی و راهبردی ایران بر اساس نشانه‌هایی از «ابهام امنیتی» تعریف می‌شود.
ايران و امريكا و ديپلماسي غيرمستقيم

ايران و امريكا و ديپلماسي غيرمستقيم

حسین ربیعی» مطابق ادعاها و شواهد، عرصه ميدان و ديپلماسي، هر دو هر به صورت غيرمستقيم توسط اين دو كشور و از طريق نمايندگان‌شان مديريت مي‌شود
سه‌شنبه ۰۱ خرداد ۱۴۰۳ - 2024 May 21
کد خبر: ۶۱۴۳۶
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵

هواداری که مرد و زنده شد

دو هوادار تراکتورسازی تبریز در حاشیه دیدار با ذوب آهن اصفهان دچار حمله قلبی شدند که به سراغ یکی از آنها رفتیم تا با این فرد گپی بزنیم.
تدبیر24 :  محمدرضا مدني- سجاد صدقي و حميد آرزومند دو هوادار تراكتورسازي بودند كه در حاشيه‌ بازي اين تيم مقابل ذوب‌آهن در اصفهان به ترتيب دچار حمله قلبي و تشنج شدند.

حميد آرزومند كه مشكل جدي نداشت، پس از انتقال به بيمارستان مطهري فولادشهر به صورت سرپايي مداوا شد اما سجاد صدقي كه با مرگ دست و پنجه نرم كرده بود، پس از يك شب بستري شدن در «CCU» ترخيص شد و با كاروان تراكتورسازي به تبريز برگشت. صحبت‌هاي هواداري كه براي لحظاتي از اين دنيا رفت و دوباره برگشت را مي‌خوانيد.

* بازي با تراكتور - ذوب برايت خاطره‌انگيز شد؟
بله ديگر تا آخر عمرم فراموشش نمي‌كنم.

* مي‌داني عمرت را دوباره به دست آوردي؟
بله! واقعاً از همه ممنونم به خصوص از پزشك تيم تراكتور آقاي نوري‌زاده و همه كساني كه كمكم كردند تا زنده بمانم.

* چه شد كه سكته كردي؟
وقتي خالد شفيعي گل زد، از شدت خوشحالي به هوا پريدم ولي ديگر نفهميدم چه شد.

* در آن لحظات قلبت ايستاده بود. روحت هم از بدنت جدا شد؟
نمي‌دانم جدا شد يا نه. همه جا سياه شد و وقتي به هوش آمدم، در بيمارستان بودم و آقاي عباسي (مديرعامل تراكتورسازي) و ذوالفقاري (سرپرست تيم) بالاي سرم بودند.

* مي‌داني كه با مرگ چند ثانيه فاصله داشتي!
به من گفتند كه چه شده بود. ظاهراً تنفس مصنوعي و ماساژ قلب، مرا به اين دنيا برگردانده است. واقعاً از همه ممنونم.

* بهترين خبر بعد از به هوش آمدنت چه بود؟
اينكه فهميدم تيراختور بازي را 2 بر يك تمام كرده و برنده شده. خيلي خوشحالم شدم و چشمانم پر از اشك شد.

* جدي! از اينكه زنده مانده بودي اينقدر خوشحال نشدي؟
نه به خدا! ما عاشق تيراختوريم.

* با چه كسي اول از همه حرف زدي؟
فكر كنم دكترم بود ولي از خانواده‌ام با برادرم حرف زدم. از من پرسيد كه خوبم يا نه! بعد هم خبر برد تيم را به من گفت و خوشحالم كرد.

* يك شب در بيمارستان بودي.
ديروز صبح آقاي ذوالفقاري مرا از CCU مرخص كرد و به هتل تيم رفتم.

* فكر مي‌كردي روزي به اين علت به هتل تراكتورسازي بروي و با آنها ناهار بخوري و سوار هواپيماي تيم شوي؟
نه! هيچ وقت فكرش را نمي‌كردم. ديروز صبح به اتاق خالد شفيعي رفتم و تا وقت ناهار با او بودم.

* با هواپيما به اصفهان رفته بودي؟
نه بابا! با اتوبوس رفتم و با هواپيما برگشتم.

* تا به حال سوار هواپيما شده بودي؟
نه! اين اولين بار بود كه سوار هواپيما مي‌شدم.

* شغلت چيست؟
در مرغ‌فروشي كار مي‌كنم.

* مغازه متعلق به خودت است؟
خير، شاگرد مرغ‌فروش هستم.

* با اين وضعيت قلبت، باز هم به استاديوم مي‌روي؟
چرا نروم؟ حتماً مي‌روم. من عاشق تيراختورم و باز هم مي‌روم تا تيم را تشويق كنم.

* دكتر قلب نمي‌روي؟
شايد امروز بروم. بعضي‌ها گفتند بروم و قلبم را بيشتر آزمايش كنم.

* فكر مي‌كني طاقت داري تراكتورسازي قهرمان شود؟
(خنده) البته كه دارم. ان‌شاءا... تيم قهرمان شود و من را هم خيلي خوشحال كند.

* حرف خاصي نداري؟
از همه مسئولان باشگاه تراكتورسازي تشكر مي‌كنم كه در اين مدت از هيچ محبتي در حق من كوتاهي نكردند. دست‌ همه‌شان درد نكند.
بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: