پس از پایان ناآرامیها اظهارات ناپسندی در مورد مردم معترض مطرح شد که رئیسجمهور نیز به این مساله واکنش نشان داده و آن را امری نکوهیده دانسته؛ به نظر شما چرا برخی جریانات از ادبیات تند و توهینآمیز در برخورد با جامعه استفاده میکنند؟
به هر صورت در کشور افرادی داریم که درک کامل و دقیقی از منافع ملی و مصالح عمومی ندارند و با رفتارهای غلط به جای اینکه جامعه را آرام نگه دارند موجب تحریک، ناآرامی و منشأ کینه و نفرت در جامعه میگردند. به نظر من مشکل پیش از اینکه درباره چگونگی اظهارات اینگونه افراد باشد به این مورد باز میگردد که چرا این افراد باید از این تریبونها استفاده کنند و چرا اجازه داده میشود افرادی که نمیتوانند خود را کنترل کنند و اصولا اعتقاداتی دارند که با مصالح عمومی منافات دارد اجازه پیدا میکنند پشت تریبونها هر چه میخواهند بگویند. این پرسشی به مراتب بزرگتر و عمیقتر است. من معتقدم باید در استفاده از تریبونهای مهم تجدید نظری اساسی صورت گیرد که جلوی رفتارهای غلط و ناهنجار گرفته شود و افرادی وارد این حوزها شوند که درک درستی از مصالح عمومی و ضرورت امنیت و آرامش جامعه داشته باشند و بتوانند به این مسائل کمک کنند، نه اینکه با گفتار و رفتارهای خود جامعه را بیش از پیش ملتهب کنند. از این رو بر مسئولان است که هرچه زودتر بدین مسائل رسیدگی کنند و اجازه ندهند چنین افرادی وارد این عرصهها شوند تا این همه هزینه و خسارت به جامعه وارد شود.
اخیرا مطرح شده مسبب ناآرامیهای اخیر طرفداران آقای احمدینژاد بودهاند؛ به نظر شما چرا مخالفان دولت به هر نحوی تلاش دارند که در سال اول دولت آقای روحانی را با این اقدامات زمینگیر کنند؟
متاسفانه صدها بار گفته شده که جریانهای دلواپس بیشترین آسیب را به کیان این کشور، نظام و جامعه وارد میکنند. مشکل اساسی نیز اینجاست که این افراد میداندار بوده و دستی در قدرت دارند و کسی نیز به فکر نیست. به هر صورت افراط جز ضرر و خسارت چیزی برای جامعه در پی ندارد. البته درست که این جریانات از اصولگرایان هستند، اما به هر حال باید خط این افراد را از اصولگرایان جدا کرد چون اینها بیشترین آسیب را به اصولگرایان وارد کردند. از سوی دیگر چون ادبیات، فرهنگ و اعتقادات اینها با آرمانهای انقلاب و اسلام همخوانی ندارد ولو اینکه مدعی انقلابیگری و ارزشها باشند، رفتارشان درست نقطه مقابل آرمانهای انقلاب و مصالح جامعه است. از این رو این افراد باید مهار شوند و یکی از بزرگترین ضرورتهای سیاست این کشور در حاکمیت، قوا، مسئولان، نهادها، احزاب و گروهها این است که همه دست به دست هم دهند که افراط را در کشور مهار کنند. تجربه نشان داده که بیشترین خسارت را افراطیگری به کشور وارد کرده و خسارات آن گاه به حدی بوده که دشمنان کشور نیز نتوانستند به کشور خسارت وارد کنند. نمونه این رفتارها در برجام مشاهده شد که این تندورها چه کردند. در مسائل روابط خارجی، اقتصادی و موسسات اعتباری دیده شد که چه اتفاقاتی رخ داد که ریشهاش نیز در مشهد بود. اکنون همان جریانها از سویی به دلیل اینکه منافعشان به خطر افتاده و از سوی دیگر بدین علت که فضای سازنده و شفاف در کشور به نفع آنها نیست، سعی میکنند هر روز عملیات یا فعالیتی داشته باشند و طی آن برای دولت و جامعه مشکلسازی کنند. متاسفانه نوعا هم به نحوی عمل میکنند که همیشه مدعی هستند و دست پیش را میگیرند. این جریان به جای اینکه از مردم عذرخواهی کند و جبران مافات کند هر روز مدعیتر میشود. افراطیون باید مهار شوند تا آسیبی به جامعه، وجدان عمومی و نظام وارد نشود.
با این تفاسیر این مسائل و اظهارات موجب بیاعتمادی مردم به حکومت نمیشود یا احتمالا موجب نارضایتی بیشتر مردم نمیگردد؟
قطعا همینطور است؛ چون بزرگترین سرمایه یک نظام سرمایه اجتماعی است که در واقع جوهرش اعتماد عمومی است. البته برخی جریانات از طریق حرفهای متعارض و سیاهنماییهای مستمری که از برخی رسانهها صورت گرفته و در جامعه پمپاژ میشود به جای همدلی، اتحاد و انسجام دائما درصدد تخریب هستند تا جریان رقیب خود را ناکارآمد جلوه دهند تا اینکه در جامعه فعالیت موثری صورت نپذیرد. از این حیث این پمپاژ سیاهنمایی، کینه و نفرت در جامعه موجب تزلزل اعتماد جامعه میشود و زمانی که اعتماد جامعه فرو ریخته و متزلزل شود آن نقطه میتواند نقطه انفجار باشد و بزرگترین خطر برای یک جامعه و کشور محسوب شود. بدین جهت این مسائل باید به دقت رصد شود و همه جریانات سیاسی کشور مستقل از اینکه این افراد تندرو در درون جبهه و جناح خود هستند یا خارج از آن، باید اصل تندروی و افراط را مورد توجه قرار دهند و در هر جریان و گروهی مهار کنند تا دلواپسان در حاشیه قرار گیرند و عقلانیت، تدبیر و سازندگی بر کشور حاکم شود.
در اعتراضات اخیر جدای از آشوبگران مردم نسبت به برخی رویههای موجود معترض بودند. در این راستا دولت باید چه راهکارهایی برای رفع نیازمندیهای مردم ارائه کند؟ به نظر شما صرف عملکرد دولت کافی است یا نهادهای دیگر هم وظیفه دارند؟
مشکلات زیربنایی و اساسی کشور هیچ ارتباط مستقیمی به یک قوه، نهاد یا جریان ندارد و مشکل کل جامعه و کشور است. هرگونه حرکت، اقدام و تحلیلی که تقلیل مشکلات را متوجه یک نهاد یا قوه کند نه تنها غلط بوده بلکه خطرساز است. از این رو غیر ممکن است که امروز یک قوه بتواند از عهده همه مشکلات برآید. همین موسسات اعتباری که نمونه برجسته مشکلات جامعه است و منجر به نارضایتیهای گسترده شده در کجا ریشه دارد؟ چه جریاناتی به آن دامن زدند و چه جریاناتی از سالیان قبل این مساله را آغاز کرده، تبلیغ و تقویت کردند که امروز تلنبار این مشکلات خود را نشان میدهد و بر دوش مردم و مسئولان سرریز شده است؟ این مساله کار دولت نبوده، گرچه دولت هم نقشی داشته، اما سایر جریانات نیز نقش داشتند. بنابراین امروز نمیتوان تمام ابعاد این مساله بزرگ را به گردن دولت انداخت. در مورد مسائل محیطزیست، اقتصادی، اشتغال و سرمایهگذاری نیز به همین صورت است. در همین بحث سرمایهگذاری اینطور نیست که دولت به تنهایی عمل کند، وقتی افراطیونی هستند که با رفتارهای خود سرمایهگذاران را ترسانده و فضای امن اقتصادی جامعه را سلب میکنند امکان ندارد کسی در جامعه سرمایهگذاری کند. در مباحث متعدد دیگر مثل حقوق اساسی مردم، آرامش روانی، آزادیهای اساسی، اعتراض و... بسترها صرفا مربوط به دولت نیست و همه بخشهای کشور نقش جدی در این زمینه دارند و نمیتوان همه چیز را از دولت مطالبه کرد. به همین خاطر است که اتفاق افتادن این مسائل هشدار و زنگ خطر است که مسئولان بیشتر از گذشته به خود بیایند و وارد فضایی سازنده و امید بخشتر برای حل مشکلات مردم شوند. لازمه این معنا اتحاد ملی، گفتوگوی ملی، آشتی ملی و همکاری ملی در میان همه جریانهای کشور است. باید همه دست به دست هم دهند تا از یک سو جلوی سیاهنماییهای گستردهای که طی سالیان اخیر شده گرفته شود و جامعه به آرامش برسد، البته در رأس آن نیز برای مشکلات اساسی کشور چارهاندیشیهای فوری و ضروری شود. این ضرورت تداوم کار است و اگر خدای ناکرده از این امر غفلت شود با توجه به نارضایتیهای عمومی و دشمنان قسم خورده کشور که هر لحظه منتظرند کشور را به هم بریزند و به آشوب بکشند معلوم نیست که چه اتفاقاتی بیفتد. بنابراین باید همه به خود بیایند، بهویژه دولت به نحوی با مردم سخن بگوید که به آنها امید تزریق کند، مسائل را تبیین کند و کارهای انجام شده را بگوید و اگر خطایی صورت گرفته بیان کند و از آن بازگردد. از سوی دیگر بارها گفته شده که تیم رسانهای دولت ضعیف است و باید آرامش بیشتری به جامعه داده شود. صداو سیما باید رویه خود را تغییر دهد و رفتاری سازنده در پیش گیرد، از سیاهنمایی دست بردارد و وارد شرایطی سازنده و تعالیبخش در کشور شود. صدا و سیما نقش فوقالعاده مهمی دارد که بتواند وجدان عمومی را بازسازی کند و آرامش بیشتری به کشور بازگرداند یا اینکه در جهت عکس آن کار کند و همین نگاه درباره دیگر بخشها هم وجود دارد. به هر صورت تمام قوا، شخصیتها و مقامات باید بهگونهای رفتار کنند که آرامش بیشتری بر جامعه حاکم شده و امید به جامعه تزریق شود و به سرعت مشکلات به سمت کاهش و رفع پیش برود. گرچه طبیعی است که امروز دو مقوله در رأس این مشکلات قرار دارد که یکی مسائل اقتصادی جامعه است که باید برای این صندوقهای اعتباری که خسارتهای جدی به مردم وارد کردند چارهاندیشی بیشتری صورت گیرد. همینطور در بحث اشتغال نیز باید بهتر عمل شود. درباره بودجه امسال نیز باید شفافیت بیشتری اعمال شود تا مردم نسبت به یک بودجه کارآمد و موثر قانع شوند و تبیینهای درست نسبت به مشکلات و امکانات جامعه صورت پذیرد. از سوی دیگر طی هفتههای گذشته مشاهده شد که بسیار ضروری است که مردم بتوانند اعتراضات خود را بهطور قانونی و مسالمتآمیز بیان کنند و گوشهای شنوا نیز باشد، بسترهای این حق اعتراض در جامعه فراهم گردد و فقط در حد شعار نباشد. امروز همه دستگاهها باید فضایی را فراهم کنند که اگر مردم و گروها اعتراض دارند به بیان آن بپردازند و شرایطی قانونی فراهم شود تا افراد سوءاستفادهگر نتوانند به اعتراضات مردمی وارد شده، آن را لوث و از مسیر صحیح خارج کنند. اینها نکاتی است که باید لحاظ شود تا مجموعه دولت و حکومت وارد فرایند جدید سازندگی شوند تا هرچه بیشتر از مشکلات کاسته شود.
بسیاری معتقدند که دولت آنطور که باید به وعدههای خود و مطالبات مردم عمل نکرده و رئیسجمهور نیز به مردم نمیگوید مشکل در کجاست. به نظر شما مشکلات و موانع پیش روی دولت چیست که نمیتواند به وعدههای داده شده عمل کند؟
من فکر میکنم عمده مشکل به نحوه تعامل دولت و مدیران دولتی با جامعه باز میگردد. البته باز تکرار میکنم که به هیچوجه نمیتوان همه مشکلات را به دولت تقلیل داد. به نظر من مشکل بزرگ این نیست که دولت به وعدههای خود عمل نکرده بلکه این است که دولت ارتباط سازنده و روشنگری با جامعه ندارد. دولت باید با مردم حرف بزند، البته دولت فقط رئیسجمهور نیست بلکه باید از رئیسجمهور شروع شود و هریک از وزرا و مدیران دولتی به سهم خود با مردم سخن بگویند، واقعیتها را تبیین کرده و صادقانه با مردم سخن بگویند. مردم طی 40 سال گذشته نشان دادند که مشکلی با کاستیها، موانع و سختیها ندارند و اگر خوب برایشان تبیین شود که مشکلات و کاستیها چیست و مشاهده کنند که مسئولان صادقانه در حل مشکلات کار میکنند، میپذیرند. مشکل زمانی است که مردم شعار بشنوند و عملکرد دیگری مشاهده کنند یا توسط رسانههای مختلف سیاهنمایی صورت گیرد. زمانی که فساد، اختلاس و غارت بیتالمال توسط برخی اتفاق میافتد و درست عمل نمیشود موجب بدبینی مردم میشود. مثلا فلان شخصی که سالهاست پولهای کلانی را غارت کرده آنطور که مقامات وزارت نفت اعلام میکنند سالهاست که در برخورد با او مماشات میشود و هیچگونه شفاف سازی هم برای جامعه صورت نمیگیرد. از سوی دیگر شایعاتی پخش میشود که وزرای دولت قبل در این موضوع دست داشتند که برخی آن را تایید و بعضی تکذیب میکنند. این عدم شفافیت و ابهامها وجدان جامعه را تخریب کرده و به وجدان عمومی آسیب میزند، به نحوی که مردم احساس میکنند که مسئولان با آنها رو راست نیستند. اگر مردم چنین احساسی داشته باشند به هیچحرف راستی هم گوش نمیکنند. بنابراین ارتباط سازنده، صادقانه و شفاف بامردم، تبیین درست مسائل با مردم و استفاده از نقطه نظرات صاحبنظران کشور از ضرورتهای رفتار با مردم و جامعه است. از طرف دیگر متاسفانه یکی از مشکلات اساسی که کشور بدان مبتلا شده این است که نوعی قطبیگرایی رخ داده و مسئولان نوعا خود را بینیاز از رأی صاحبنظران میدانند یا حداقل سازوکارهای استفاده ارگانیک از نظرات و ایدههای صاحبنظران و اندیشمندان جامعه فراهم نشده است. این مساله جامعه و نظام سیاسی و اجرایی را از افکار و اندیشههای خلاق و مبتکرانه محروم میکند. این رویه باید برقرار شود تا جامعه اعتماد و امید بیشتری پیدا کند و مسئولان نیز بتوانند بهطور شایستهتری از پس حل مشکلات مردم برآیند.
بسیار در ارتباط با فضای مجازی و نحوه برخورد با این فضا صحبت شده و اخیرا نیز رئیسجمهور اظهار داشته که فضای مجازی با فیلتر درست نمیشود. به نظر شما با وجود تهدیدها و فرصتهایی که در این فضا موجود است باید چگونه برخوردی با آن صورت گیرد؟
همانطور که رئیسجمهور و دیگر صاحبنظران گفتند مشکل اصلی، رسانه نیست بلکه این است که چگونه با این رسانهها برخورد و از آنها استفاده شود. این رسانهها مثل شمشیری دولبه هستند، از سویی میتوانند به عنوان جریان فرهنگساز و تعالیبخش در کشور عمل کنند و از سوی دیگر میتواند به ضد خود تبدیل گردند. بنابراین مسدودسازی و فیلترکردن هیچدردی را دوا نمیکند. زمانی که فیلترینگ بر شبکههای اجتماعی اعمال میشود، کاربران با استفاده از روشهایی به شرایط قبل باز میگردند. اکنون شرایط بهگونهای شده که کسانی که بخواهند از این رسانهها استفاده کنند راه خود را پیدا میکنند. بنابراین راه حل این است که بهگونهای با این فضا و جامعه مواجه شویم که اعتماد و امید جامعه افزایش یافته و تقویت گردد و مردم احساس کنند که همه برای کاهش مشکلات تلاش میکنند. اگر چنین اتفاقی رخ دهد اصلا مسائلی رخ نمیدهد که احتیاج و الزامی به فیلترینگ باشد، بلکه جامعه بهطور طبیعی حرکت میکند، افراد سوء استفاده گر را پس میزند و اینها نمیتوانند نفوذ جدی کنند. از این رو باید در برخورد با این رسانهها با رویکرد فرهنگی اقدام کرد. وقتی جامعه احساس کند که مسئولان همدلانه کار میکنند، مشکلات جامعه را میشناسند، حرف مردم را میشنوند، برای آنها حق اعتراض قائل میشوند و به صاحبنظران جامعه حق والایی داده میشود و از فکر آنها استفاده میشود و در مجموع همدلی و همافزایی وجود دارد، فرایندی اعتماد بخش و فرهنگ ساز بهوجود میآید که به هیچوجه جامعه وارد شرایط نابهنجار نخواهد شد.
بارها مطرح شده که دولتهای نهم و دهم خسارات جبرانناپذیری در حوزههای مختلف به کشور وارد آوردند. از دیدگاه آسیبشناسانه چه بستر و زمینههایی ایجاد میشود که افرادی پیدا میشوند و کشور را به پرتگاههای خطرناک میکشانند که برای خروج از آن باید سالیان دراز زحمت کشید؟
به نظر من مهمترین ریشهای که بستر را برای ظهور و بروز جریانهای تندرو فراهم میکند مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است که بهویژه در سطوح بالای جامعه در جریان است. زمانی که مشاهده میشود رقابتها در جامعه مخرب است و قواعد رقابت سازنده را در جامعه نمیبینیم، سامان سیاسی بهوجود نیامده، احزاب تا حدی بیشتر نمیتوانند رشد کنند و با موانع جدی و اساسی مواجه میشوند، بستر حضور جریانات دلواپس و مخرب پدید میآید. برخی جریانات مدعی دموکراسی و مردمسالاری دینی هستند، اما درست خلاف آن عمل میکنند. در این راستا این جریانات زمانی که به نقطهای برسند که احساس کنند بهخاطر رأی مردم حذف میشوند دست به هر تحرک، عملیات و سیاهنمایی میزنند و زیر بار قواعد رقابت نمیروند. این افراد تا جایی به حق آزادی، اعتراض، آزادی بیان و... اعتقاد دارند که منافع خودشان تأمین شود و هرگاه از منافع خود رد شوند، دیگر قائل به این مفاهیم نیستند و نگاههای غیر سازنده دارند. در این فضا جریانات تندرو میتوانند گسترش پیدا کنند و چون به جای اینکه رقابتها همافزا شده و جامعه را پیش ببرد، به حالت تخریبی درمیآید و و زمانی که به حالت تخریبی درآمد کارهای حکومت پیش نمیرود. از این رو هر دولتی بخواهد کاری از پیش ببرد جریان رقیب او را تخطئه و مخدوش میکند. زمانی که کار پیش نرفت در جامعه سیاهنمایی القا میشود و مردم فکر میکنند که مسئولان توان و کارایی ندارند و در این فضا تندروها بستر حیات پیدا میکنند. از سوی دیگر انتخابات سنگ بنای این نظام است و کل حاکمیت با نظر مردم انتخاب میشوند. در این راستا زمانی که جریانی خاص با نگاه بسته و خاص خودش اجازه ندهد که افراد دلسوز، تجربه پس داده و توانمند بخشی از کار را بهدست بگیرند، طبعا بستر برای افراد ناتوان و ناکارآمد فراهم میشود و آنها نیز بستر را برای جریانات تندور و افراطی فراهم میکنند.