ایران و آمریکا؛ دیپلماسی در آینه تاریخ و آزمون آینده

ایران و آمریکا؛ دیپلماسی در آینه تاریخ و آزمون آینده

مینو خالقی - «صلح پایدار تنها زمانی ممکن است که طرفین به هزینه‌های تنش‌آفرینی بیشتر از منافع آن بیندیشند»، شاید بیش از هر زمان دیگری درباره رابطه ایران و آمریکا، خصوصا در شرایط فعلی، مصداق داشته باشد.
روندها و چشم‌‌‌انداز اقتصاد دیجیتال در ۲۰۲۵

روندها و چشم‌‌‌انداز اقتصاد دیجیتال در ۲۰۲۵

محمدمهدی محمدی - اقتصاد دیجیتال با تعریف سازوکارهای اقتصادی مبتنی بر داده و فناوری، به یکی از مهم‌ترین عناصر ساختار اقتصادی جهانی تبدیل شده است. این مفهوم نه تنها شامل تجارت الکترونیک می‌شود، بلکه به تمامی ابعاد استفاده از فناوری‌های دیجیتال در زندگی روزمره، از مبادلات مالی تا ارتباطات، پرداخته و تأثیر قابل توجهی بر رفتارهای اجتماعی، فرآیندهای مدیریتی و ساختارهای زیرساختی جوامع دارد. با پیشرفت‌های مداوم و ظهور فناوری‌های نوآورانه، به‌ویژه در حوزه‌های هوش مصنوعی، بیگ دیتا، اینترنت اشیاء و بلاک‌چین، تحولات عمیق‌تری در بازارهای جهانی و شکل‌گیری مدل‌های کسب‌وکار جدید مشاهده می‌شود.
شنبه ۲۹ شهريور ۱۴۰۴ - 2025 September 20
کد خبر: ۱۲۴۴۷۵
تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۹

غزه و گروگان ابدی تاریخ

در این روز‌ها که نام غزه با تصویری از ویرانی و فاجعه انسانی گره خورده است، شاید ضروری‌ترین کار بازگشت به تاریخ باشد؛ سفری به اعماق حافظه‌ی سرزمینی که سرنوشتش بسیار پیش از این بحران‌ها رقم خورده و کلیدی برای فهم وضعیت امروز است.

تدبیر24» در سال ۲۰۱۳ یک مردی فلسطینی به نام جودت غراب مشغول ماهیگیری در آب‌های کم‌عمق سواحل نوار غزه بود. هنگامی که از لبه قایق به پایین نگاه کرد، دستی را دید که از میان شن‌ها بیرون زده بود. آن دست تیره‌رنگ به نظر می‌رسید؛ و ماهیگیر ابتدا پنداشت که جنازه‌ای سوخته به تورش افتاده است. اما خیلی زود دریافت که چیزی که یافته، نه پیکری مرده، بلکه یک تندیس است. این یافته بی‌نظیر، تندیس آپولون، خدای هنر، موسیقی و پیشگویی یونان، خیلی زود با بهایی ناچیز در دنیای مجازی برای فروش عرضه شد. خبر به گوش باستان‌شناسان رسید و آنان که از روی عکس‌ها به ارزش بی‌همتای آن پی برده بودند، شتابان مقامات فلسطینی را باخبر کردند. پلیس حماس به خانه غراب رفت، مجسمه را توقیف کرد و آن را به امانت دولت سپرد. از آن روز، آپولون غزه، این شاهد خاموش تاریخ، در مکانی نامعلوم و پشت در‌های بسته ناپدید شد. هیچ کارشناس و باستان‌شناسی اجازه نیافت تا بر آن مطالعه کند یا رازهایش را بگشاید.

رویداد۲۴ در این گزارش می نویسد:‌سرنوشت این تندیس، استعاره‌ای دقیق و برنده از سرنوشت خود غزه است: گذشته‌ای غنی، چندلایه و جهانی که همواره در کشاکش سیاست‌های بی‌رحمانه و درگیری‌های معاصر به گروگان گرفته شده و از دسترس تحقیق، شناخت و حتی حافظه دور مانده است. در غزه، تاریخ هرگز یک روایت بی‌طرف از گذشته نیست؛ بلکه کلیدی است برای فهم چرایی وضعیت امروز؛ کلیدی که توضیح می‌دهد چرا دو میلیون انسان در نوار باریکی از زمین، در دل ساختاری حصارکشیده که به بزرگ‌ترین زندان روباز جهان می‌ماند، زندگی می‌کنند.

غزه؛ چهارراه تمدن‌ها، خزانه شاهنشاهان پارس

غزه شهری است به قدمت خود تاریخ. موقعیت راهبردی‌اش در نقطه تلاقی سه جهان، مصر باستان، شام و صحرای سینا، آن را از سپیده‌دم تمدن به گره‌گاه سرنوشت‌ساز امپراتوری‌ها بدل کرده بود. نامش در سنگ‌نوشته‌های آشوری، اسناد مصری و متون یونانی و عبری به چشم می‌خورد. از فرعون‌ها و اسکندر کبیر گرفته تا سرداران رومی و ژنرال‌های بریتانیایی، همگی سودای تسخیر این شهر کوچک، اما حیاتی را در سر داشتند. اما شاید هیچ دوره‌ای به اندازه دوران امپراتوری هخامنشی، هویت و نام غزه را چنین عمیق شکل نداده باشد.

هنگامی که کوروش کبیر بابل را فتح کرد، در حقیقت شاهراهی حیاتی به سوی مدیترانه و دروازه‌های مصر گشود. در انتهای این مسیر، شهری قرار داشت که پارسیان آن را «غازاتو» یا «گزاتُ» نامیدند. این نام، برخلاف تصور رایج، ریشه‌ای سامی ندارد، بلکه کاملاً ایرانی است و از واژه فارسی باستان «گنج» یا «خزانه» گرفته شده است. این نام‌گذاری، یک انتخاب شاعرانه نبود، بلکه توصیفی دقیق از کارکرد این شهر بود. غزه در دوران هخامنشی به یک مرکز مهم اقتصادی، اداری و نظامی در مرز جنوب‌غربی امپراتوری تبدیل شد؛ یک خزانه دولتی در دورترین نقطه شاهنشاهی.

در نظم نوین اداری داریوش بزرگ، غزه در ساتراپی پنجم قرار گرفت که سالانه خراجی هنگفت از نقره می‌پرداخت؛ رقمی که از رونق اقتصادی فوق‌العاده این منطقه حکایت دارد. مهم‌تر از آن، غزه یکی از ایستگاه‌های کلیدی در «راه شاهی» بود؛ شبکه ارتباطی عظیمی که همچون شریانی حیاتی، قلب ایران را به سواحل مدیترانه و مصر متصل می‌کرد. در آن دوران، غزه بازاری شلوغ و ثروتمند بود؛ یک «گلوگاه طبیعی» که کاروان‌های تجاری مملو از ادویه و پارچه، لشکریان مجهز، و چاپار‌های سریع‌السیر سلطنتی ناگزیر از عبور از آن بودند. غزه جایی بود که ثروت امپراتوری انباشته و قدرت آن به نمایش گذاشته می‌شد.

از فرمان کوروش تا فریاد شمشون

با صدور منشور آزادی‌بخش کوروش و پایان دوران تبعید یهودیان در بابل، غزه به حلقه‌ای کلیدی در بازگشت آنان به سرزمین موعود بدل شد. رهبران کاروان‌های بازگشت، در غزه با مقامات ایرانی مذاکره می‌کردند تا امنیت مسیر و مجوز‌های لازم را دریافت کنند. این تعامل، نمونه‌ای درخشان از الگوی حکمرانی هخامنشی بود: اقتدار مرکزی در کنار احترام به خودمختاری فرهنگی و مذهبی اقوام. غزه صحنه این همزیستی هوشمندانه بود.

اما تاریخ غزه در لایه‌های فرهنگی و اسطوره‌ای خود روایات دیگری نیز دارد. یکی از ماندگارترین آنها، داستان فرو ریختن معبد داجون به‌دست شمشون، قهرمان تراژیک بنی‌اسرائیل، است. شمشون، که نیروی خارق‌العاده‌اش در مو‌های تراش‌ناخورده‌اش نهفته بود، در نبرد با فلسطینیان شهرت یافت. اما عشق او به زنی به نام دَلیله، نقطه ضعفش شد. دلیله با وسوسه، راز قدرتش را فهمید و با بریدن موهایش در خواب، او را تسلیم دشمنان کرد. شمشون را اسیر کردند، چشمانش را کور نمودند و به غزه آوردند تا در جشن پیروزی در معبد داجون به نمایش بگذارند. در اوج تراژدی، شمشون که نیرویی اندک در موهایش بازگشته بود، خود را به ستون‌های اصلی معبد رساند و با تمام توان، ستون‌ها را از جای کند و سقف را بر سر هزاران نفر، از جمله خودش، فرو ریخت.

این واقعه، در لایه‌ای نمادین، بازتاب تنش دیرپای میان جوامع کوهستانی و دشت‌نشینان ساحلی در سراسر تاریخ مدیترانه است. بنی‌اسرائیلِ کوهستان‌نشین، با ساختار قبیله‌ای، در برابر فلسطینیانِ شهری و دریانورد، با اقتصاد تجاری و معابد باشکوه، قرار می‌گرفتند. فرو ریختن معبد، نماد غلبه نیروی خام کوهستان بر نظم متمدنانه دشت بود؛ الگویی که در تاریخ بار‌ها تکرار شده است.

آخرین دژ ایران در برابر فاتح مقدونی

در سال سیصد و سی و دو پیش از میلاد، غزه صحنه یکی از مقاومت‌های حماسی تاریخ باستان شد. اسکندر مقدونی پس از تسخیر شهر صور، به سوی مصر حرکت کرد، اما در میانه راه با شهری مواجه شد که حاضر به تسلیم نبود. فرمانده شهر، مردی به نام باتیس، خواجه‌ای وفادار به شاهنشاهی هخامنشی، تصمیم گرفت تا آخرین نفس از این دژ دفاع کند. غزه آخرین موضع نظامی ایران در تمام سرزمین شام بود و سقوطش برای اسکندر یک ضرورت مطلق به شمار می‌رفت.

محاصره هفته‌ها به طول انجامید. ارتش کارآزموده مقدونی با ساختن برج‌های محاصره سرانجام دیوار‌ها را شکست، اما مدافعان تا آخرین نفر در کوچه‌های شهر جنگیدند. پس از سقوط شهر، خشم و تحسین اسکندر در هم آمیخت. او با باتیس، فرمانده شجاع شهر، با خشونتی نمادین و هولناک رفتار کرد. دستور داد پاشنه‌های پای او را سوراخ کرده، زنده به ارابه‌ای ببندند و همچون هکتور، قهرمان اسطوره‌ای تروا، به دور دیوار‌های شهر بگردانند. این حرکت، پیامی آشکار به تمام جهان داشت: دوران سلطه ایران بر این سرزمین به پایان رسیده است. مقاومت غزه، به عنوان واپسین ایستادگی شرق در برابر غرب، در حافظه تاریخ ماندگار شد.

از آتنِ آسیا تا شمشیر اسلام

قرن‌ها گذشت. غزه پس از اسکندر، به بخشی از جهان هلنی و سپس امپراتوری روم بدل شد. در دوران بیزانس (روم شرقی)، این شهر به یکی از مراکز مهم فکری و مذهبی مسیحیت تبدیل شد و «مکتب غزه» با فیلسوفان و خطیبانش شهرتی جهانی یافت. آینئاس غزه‌ای، فیلسوف مسیحی، این شهر را به دلیل گشودگی‌اش به ایده‌ها و فرهنگ‌های متنوع، «آتنِ آسیا» می‌نامید. صومعه سنت هیلاریون، که بقایای آن هنوز پابرجاست، شاهدی بر آن دوران شکوه است.

اما در اوایل قرن هفتم میلادی، تاریخ بار دیگر چرخید. در جریان جنگ‌های بزرگ خسرو پرویز ساسانی با امپراتوری بیزانس، ارتش ایران به فرماندهی سردارانی، چون شهربراز، بار دیگر شام و فلسطین را فتح کرد. غزه نیز به تصرف ایران درآمد و صلیب مقدس، ارزشمندترین نماد مسیحیت، از اورشلیم به تیسفون فرستاده شد. این پیروزی اگرچه کوتاه بود، اما نظم شکننده بیزانس را برای همیشه در هم شکست و هر دو امپراتوری را خسته و آسیب‌پذیر باقی گذاشت.

درست در همین خلأ قدرت بود که نیروی جدیدی از صحرای عربستان ظهور کرد. سپاه مسلمانان به فرماندهی عمرو بن عاص، به سوی فلسطین حرکت کرد و غزه نخستین شهر مهمی بود که هدف قرار گرفت. شهر که از جنگ‌های پیاپی ایران و روم خسته بود، پس از مقاومتی کوتاه تسلیم شد و تحت حاکمیت نظام نوپای خلافت اسلامی درآمد. با ورود اسلام، دوران جدیدی برای غزه آغاز شد. این شهر که روزگاری در مرز امپراتوری‌ها و مرکز توجه جهان بود، به تدریج به حاشیه رانده شد. با این حال، با کسب شهرتی مذهبی به عنوان زادگاه هاشم بن عبد مناف، جد پیامبر اسلام، جایگاه خود را در جهان اسلام نیز تثبیت کرد.

در قرون وسطی، غزه بار دیگر صحنه درگیری شد؛ این بار میان صلیبیون اروپایی و مسلمانان. صلیبیون در آنجا قلعه‌ای ساختند و شهر بار‌ها میان آنان و نیرو‌های صلاح‌الدین ایوبی دست به دست شد. پس از آن، تحت سلطه ممالیک مصر قرار گرفت و برای مدتی رونق خود را به عنوان مرکز یک استان مهم بازیافت. فرماندار مملوکی، سنجر الجاولی، پروژه‌های ساخت‌وساز بزرگی از جمله بیمارستان، مدارس، بازار‌ها و حمام‌های عمومی را در شهر به راه انداخت.

چهارصد سال آرامش عثمانی و همزیستی ادیان

در دوران چهارصد ساله امپراتوری عثمانی، غزه یک ایستگاه مهم در مسیر کاروان‌ها و زیارت بود، اما شکوه باستانی خود را هرگز به طور کامل به دست نیاورد. چند قرن اول حکومت عثمانی، دورانی آرام و پررونق بود و این رفاه شامل حال یهودیان نیز می‌شد. در اوج امپراتوری در قرن شانزدهم، بزرگ‌ترین جمعیت یهودی جهان در امپراتوری عثمانی زندگی می‌کردند، که مکانی امن برای پناه دادن به یهودیانی بود که از آزار و اذیت‌ها در اروپای غربی فرار می‌کردند. غزه، که از زمان کتاب مقدس میزبان یهودیان بود، یکی از شهر‌های اصلی محل سکونت آنان به شمار می‌رفت و هنوز هم می‌توان آثاری از محله قدیمی یهودیان را در آن یافت.

حتی ناپلئون بناپارت نیز در لشکرکشی خود به مصر، برای مدتی کوتاه آن را تصرف کرد و آن را «پاسگاه آفریقا، دروازه آسیا» نامید و بار دیگر اهمیت استراتژیک آن را به یاد تاریخ آورد. اما سرنوشت معاصر غزه با تاریخ پرآشوب قرن بیستم فلسطین گره خورد.

آغاز فاجعه: نکبت و اشغال اول

پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی عثمانی، غزه تحت قیمومیت بریتانیا قرار گرفت. فاجعه سال چهل و هشت معروف به «نکبت» و تأسیس اسرائیل، صد‌ها هزار پناهنده فلسطینی را به این باریکه کوچک سرازیر کرد و برای همیشه بافت جمعیتی و اجتماعی آن را دگرگون ساخت. پس از آن، غزه دهه‌ها تحت اداره مصر بود تا آنکه اسرائیل برای اولین بار در جریان جنگ سوئز، نوار غزه را اشغال کرد.

این اشغال که از نوامبر پنجاه و شش تا مارس پنجاه و هفت به طول انجامید، مانند یک پیش‌نمایش تراژیک برای دهه‌های آینده بود. فتح نوار غزه توسط ارتش اسرائیل به هیچ وجه مسالمت‌آمیز نبود. شهر خان یونس، که امروز نیز میدان اصلی نبرد است، سخت‌ترین مقاومت را از خود نشان داد. فتح شهر با کشتار‌هایی همراه بود که در آن صد‌ها غیرنظامی و اسیر جنگی فلسطینی به قتل رسیدند. کشتار دیگری نیز در رفح رخ داد.

با این حال، اسرائیلی‌ها بلافاصله یک دولت نظامی مستقر کردند و تلاش کردند زندگی غیرنظامی را احیا کنند. آنها شهرداری‌ها را بازسازی کردند، برق و آب را وصل کردند و مواد غذایی و تجهیزات پزشکی به بیمارستان‌ها فرستادند. در مراسم افتتاح شورای شهرداری بازسازی‌شده در خان یونس، شهردار جدید ابراز امیدواری کرد که «این همکاری عربی-اسرائیلی نمونه‌ای برای برقراری صلح میان اسرائیل و اعراب باشد.».

اما این آرامش سطحی بود. دولت اسرائیل به مدارس دستور داد کتاب‌های درسی حاوی «تبلیغات مصری» و مطالب توهین‌آمیز علیه اسرائیل را حذف کنند. همزمان، داوید بن‌گوریون، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، امیدوار بود کنترل دائمی نوار غزه را حفظ کند. او در پارلمان اسرائیل اعلام کرد که غزه هرگز به مصر بازگردانده نخواهد شد و این منطقه پیوند‌های تاریخی و اقتصادی عمیقی با اسرائیل دارد. در مقابل، بسیاری از شهرک‌نشینان اسرائیلی در مرز غزه که سال‌ها هدف حملات فداییان فلسطینی مورد حمایت مصر بودند، تظاهرات کرده و اعلام کردند که اجازه بازگشت «قاتلان مصری» را به آستانه خانه‌های خود نخواهند داد.

در نهایت اسرائیل، تحت فشار شدید بین‌المللی و عمدتا از سوی ایالات متحده، پس از چهار ماه از نوار غزه و شبه‌جزیره سینا عقب‌نشینی کرد. این اشغال کوتاه، اما خونین، تجربه‌ای تلخ برای هر دو طرف بود و بذر نفرت‌های آینده را در دل بسیاری کاشت. شخصیت‌هایی، چون شیخ احمد یاسین، بنیان‌گذار آینده حماس، و رهبران آینده سازمان آزادی‌بخش فلسطین، همگی در اردوگاه‌های پناهندگان غزه و در سایه همین اشغال کوتاه، رشد کردند.

چرخه بی‌پایان: از جنگ شش روزه تا محاصره

ده سال بعد، در جنگ شش روزه، اسرائیل بار دیگر نوار غزه را، این بار برای دهه‌ها، به اشغال خود درآورد. دهه‌ها اشغال، انتفاضه‌های خونین، برآمدن جنبش حماس، و سرانجام خروج یک‌جانبه اسرائیل در سال دوهزار و پنج و محاصره‌ای که از سال دوهزار و هفت این باریکه را در خود فشرده، فصلی دیگر از رنج را بر تاریخ این سرزمین افزوده است. لوین اشکول، نخست‌وزیر اسبق اسرائیل، زمانی غزه را «استخوانی در گلوی ما» نامید؛ توصیفی که نشان‌دهنده بن‌بست سیاسی و انسانی این منطقه از سال‌ها پیش است.

امروز هر لایه از خاک غزه، نشانی از تاریخ را با خود حمل می‌کند؛ روایتی از امپراتوری، اسطوره و تراژدی. از گنجینه پارسیان و مقاومت باتیس تا فریاد شمشون و صومعه‌های بیزانسی؛ از فتوحات اسلام تا اردوگاه‌های پناهندگان که خود به شهر بدل شده‌اند. این سرزمین که زمانی به خاطر شراب نابش شهرت داشت و یکی از پرارتباط‌ترین قطب‌های تجاری در جاده ابریشم بود، امروز به یکی از منزوی‌ترین و غیرقابل سکونت‌ترین نقاط جهان تبدیل شده است؛ و در اعماق این خاک، آپولون برنزی، نماد یک گذشته گمشده، هنوز در تاریکی منتظر است تا روزی دوباره سر برآورد و داستان ناگفته این شهر را برای جهانیان بازگو کند؛ داستانی که همچنان زنده است، نفس می‌کشد و سرنوشت امروز این شهر را رقم می‌زند. زیرا غزه، با تمام موهبت‌های جغرافیایی‌اش به عنوان پلی میان دریا‌ها و قاره‌ها، همیشه تاریخ و جغرافیا را در کنار خود خواهد داشت. موج‌های بسیاری از رفاه، فرهنگ‌ها و امپراتوری‌ها آمده و رفته‌اند و شاید روزی فرا رسد که جسم این شهر دوباره گسترش یابد و مسافران عازم سواحل بیگانه، بار دیگر از روی امواج غزه به سمت دریا حرکت کنند.

 

منبع : رویداد۲۴

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: