با این که حق انتقاد از مسئولان چه به معنای پرسشگری و چه به معنای اعتراض مسالمتآمیز و اظهار نظر خیرخواهانه (نه پرخاشگری، توطئه، تخریب و دروغپراکنی و نه مخالفت عملی با حکومت) بارها توسط مسئولان بلندپایه در سالهای پس از انقلاب و خصوصا در سخنان امام خمینی قدس سره و مقام معظم رهبری مطرح شده است اما با سخنان اخیر رئیسجمهور محترم در خصوص حق انتقاد حتی در حکومت معصومان فضایی برای بحث علمی در این خصوص گشوده شد.
در این میان برخی با برخوردی حساب نشده و ضمن خلط علمی در بیان دیدگاه اسلام، سخنان ایشان را در برابر رهبری دانسته و در یکی از روزنامههای ۲۵ دی ۹۶ در مقاله انتقاد یا تخطئه نوشته شد: «همه مخاطبان به راحتی میفهمند که تنها شخصیتی که بین مسئولان مورد انتقاد واقع نشده ولی فقیه و رهبری نظام اسلامی است.» این سخن هم غیر واقعی و هم بر خلاف هدف نویسنده در تنزیه رهبری و تقریری بر ناسزاهای موجود است. مقام معظم رهبری از شمار کسانی است که هر چند غیر رسمی در داخل کشور و به طور رسمی در خارج کشور نه تنها مورد انتقاد بلکه مورد تخریب ناجوانمردانه هم واقع شدهاند و با وجود این باز هم ایشان در اقتدا به پیامبر و اهلبیت علیهم السلام صریحا از برخورد با این هتاکان منع کرده است.
حق انتقاد از ارکان حکومت دینی از دو منظر قابل بررسی است یکی از منظر وظیفه حاکم اسلامی در اعطای آزادی انتقاد دوم از منظر وظیفه مردم در اعمال حق انتقاد. هر کدام از دو مورد مذکور دارای دو صورت است یکی انتقاد از حکومت معصومان و دیگری انتقاد از حکومت غیر معصومان. بنابر این چهار صورت اصلی برای موضوع حق انتقاد از حکومت تصور میشود که در ادامه به بررسی همه صور و فروعات آنها میپردازیم:
۱ و ۲) وظیفه حاکم در اعطای حق انتقاد به مردم و آزاد گذاشتن مردم در انتقاد از حکومت چه در حکومت معصومان و چه در حکومت غیر معصوم به راحتی از سیره حکومتی و مسلّمات تاریخی زندگی پیامبر (ص) و سیره و گفتار امیر مومنان (ع) به دست میآید. به طور مسلّم پیامبر بارها توسط منافقان و کینهتوزان مورد انتقاد و حتی هتاکی و اهانت قرار میگرفت اما هرگز از قدرت حکومتی برای جلوگیری از آنان استفاده نکرد و صرفا به امر به معروف و ارشاد اکتفا میکرد و هرگز اقدام قاهرانه نمیکرد یک نمونه آن اعتراض در تقسیم غنایم جنگ حنین است.
سیره حکومتی پیامبر با مخالفان به گونهای بود که برخی منافقان به خود اجازه میدادند در انظار دیگران نظر مخالف خود را ابراز دارند. نمونه این موارد بسیار زیاد است که یک مورد آن مربوط به داستان اعلام جانشینی حضرت علی(ع) بود که افرادی به پیامبر گفتند از خودت گفتهای یا از خدا... و برخی نیز کینه توزانه گفتند اگر از سوی خدا است عذابی از آسمان بر من نازل شود و به مصداق آیات اول سوره معارج در همان حال که میرفت با عذابی خود خواسته از آسمان جان داد. نمونه دیگر اعتراض یکی از خوارج در جمع یاران امیر مومنان است که گفت حکومت برای خداست نه برای تو.
حرمت و قباحت برخوردهایی که افراد جاهل و منافقان و خوارج با پیامبر و امیر مومنان انجام میدادند انکارناپذیر است اما برخورد غیر قاهرانه و آزاد گذاشتن آنها توسط حاکمان الهی تا زمانی که دست به فتنه و محاربه نزده بودند، از مسلّمات تاریخ بوده و بر کسی پوشیده نیست. این سیره معصومان موجب اثبات حق انتقاد برای رعیت در حکومتهای غیر معصومان است زیرا غیر معصومان باید بر ایشان اقتدا کنند.
نکته بسیار مهمی که نگارنده برای اولین بار از شهید مظلوم آیتالله بهشتی شنیده است و منطبق بر صناعت فقه دین است این است که آزاد گذاشتن مردم توسط حکومت در انتقاد از رهبران از موضوعاتی است که عنوان ثانوی قبول نمیکند و هیچ حکومتی تحت هیچ شرایط و عنوان ثانوی (مثل تضعیف حکومت و حساس بودن موقعیت) نباید از انتقاد و اعتراض مردم جلوگیری کند دلیل آن این است که حکومت پیامبر و امیر مومنان در سختترین شرایط سیاسی مثل نوپایی حکومت و کمی یاران و زیادی دشمنان داخلی و خارجی و فتنههای منافقان هرگز راه اعتراض و انتقاد را مسدود نکردند و با هیچ معترض غیر محارب حتی اگر خیرخواه هم نبود برخورد حکومتی انجام ندادند و صریحا از برخورد بازدارنده نهی کردهاند بلکه در مواردی مردم را به انتقاد خیرخواهانه در حکومت خودشان ترغیب کردهاند.
آیتالله مصباح یزدی در کتاب «جامعه و تاریخ از نگاه قرآن» گفته است: «رهبر حتی باید نسبت به انتقادات و عیبجوییهای گوناگون زیردستانش گوش شنوا داشته باشد، زیرا هر کسی، به جز انسانهای معصوم، در معرض جهل و قصور فهم و ادراک و لغزشها و خطاهای اخلاقی و عملی است و داشتن روحیه انتقادپذیری، مقدمه ضروری رفع این عیوب و نقایص خواهد بود. حتی رهبران معصوم(ع)، یا به علت این که بعضی از مردم به عصمتشان پینبرده بودند و یا بدین قصد که دیگران را تعلیم و تربیت کنند و نشان بدهند که هر فرد، در هر حدی از رهبری هست، باید انتقادپذیر باشد، به انتقادات و عیبجوییهایی گوش میسپردند و از مردم میخواستند که از عرضه و ارائه آرا و نظریات خود دریغ نورزند.
با یقین به عدم حقانیت محتوای انتقاد در مواردی که مربوط به شخص معصوم است، باید توجه داشت که حق انتقاد غیر از حقانیت انتقاد است و فلسفه لزوم اعطای حق انتقاد توسط حاکمان و بلکه ترغیب مردم به بیان نظر مخالف از سوی معصومان با وجود خطر سودجویی دشمنان این است که حکومت دینی هرگز نباید رنگ حکومت خودکامگان و دیکتاتورها و طاغوت را به خود بگیرد که در این صورت اساس حکومت دینی زیر سوال میرود گر چه وطیفه منتقدان و معترضان امری دیگر است و باید شرایط را بسنجند که در بیان حکم صورتهای دیگر خواهیم گفت.
قطعا یکی از امیدهای انقلاب اسلامی ایران تشکیل چنین حکومتی است که امام خمینی فرمود: ما امیدواریم ایران اولین کشوری باشد که به چنین حکومتی دست مییابد. حکومتی که کوچکترین فرد ایرانی بتواند آزادانه و بدون وجود کمترین خطر به بالاترین مقام حکومتی انتقاد کند و از او در مورد اعمالش توضیح بخواهد. امام خمینی در مورد حق انتقاد از زمامداران میفرماید: هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانعکننده بدهد. بلکه در اندیشه ایشان برخی از امکانات کشور باید صرف ایجاد فضای باز انتقاد باشد به همین دلیل امام خمینی در مورد صداوسیما فرموده است: رادیو - تلویزیون باید مستقل و آزاد باشند و همهگونه انتقاد را با کمال بیطرفی منتشر سازند تا بار دیگر شاهد رادیو - تلویزیون زمان شاه مخلوع نگردیم.
۳- انتقاد کردن در حکومت معصومان دو صورت دارد: یکی انتقاد از خود معصوم و دیگری انتقاد از کارگزاران حکومت که توسط معصومان نصب شدهاند. در صورت اول با این که در سیره حکومتی معصومان برخورد عملی با افراد منتقد نشده است اما وظیفه دینی در اطاعت بدون چون و چرا توسط مردم در برابر پیامبر و جانشینان او در آیات (سوره نساء و حشر و آل عمران) و روایات فراوان به روشنی بیان شده است و اساسا انتقاد به معنای تخطئه و ارائه نظر مخالف حتی خیرخواهانه نمیتواند با اعتقاد به عصمت سازگار باشد البته انتقاد به معنای پرسشگری و سوال در مقام مشاوره با اعتقاد به عصمت منافاتی ندارد و جواز آن لازمه دستور به مشاوره به پیامبر ص در سوره آل عمران، ۱۵۹ است و اغلب اظهار نظر اصحاب دلسوز معصومان از همین نوع است مثل اظهار نظرهای محمد حنفیه و دیگر دلسوزان به امام حسین علیهالسلام قبل از خروج از مدینه.
شاید گمان شود اگر انتقاد بر پیامبر و سایر معصومان حرام است چرا ایشان اذن و اجازه اعتراض میدادند مگر پیامبر و امام میتواند اذن در حرام دهد؟ جواب این است که این رفتار حاکمان بنا به مصالح فراوان حکومتداری از جمله جلوگیری از شائبه استبداد و خودکامگی انجام شده و اذن در انتقاد در جایگاه حکومت به عنوان یک حکم اسلامی در امور سیاست و حکومت هرگز به معنای جواز ارتکاب به عنوان حکم فردی شرعی نیست؛ همان گونه که رفع ممانعت از انکار اسلام و آزادگذاشتن مردم در پذیرش دین از سوی حکومت به معنای جواز انکار اسلام از سوی افراد نیست و این تفاوت از ظرافتهای تفاوت احکام سیاسی با احکام فردی است.
صورت دوم از انتقاد در حکومت معصومان، انتقاد از منصوبان و کارگزاران معصومان است که حکم آن با حکم انتقاد از حاکمان غیر معصوم که در ادامه میآید یکی است و در مواردی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر بوده و واجب است.
۴- انتقاد از حاکمان غیر معصوم در صورتی که خیرخواهانه و با حسن نیت و برای جلوگیری از اشتباهات باشد نه تنها جایز بلکه بنا به اهمیت مورد از نوع ارشاد واجب است و در مواردی نیز چه بسا مصداق امر به معروف و نهی از منکر بوده و واجب باشد.
اما باید توجه داشت که حق انتقاد با حقانیت انتقاد متفاوت است و حقانیت انتقاد نیز فقط با محتوای انتقاد سنجیده نمیشود بلکه علاوه بر آن براساس شرایط موجود و با عروض عنوان ثانوی تغییر پذیر است و با وطیفه حاکم در آزاد گذاشتن مردم برای انتقاد کردن که گفتیم عنوان ثانوی قبول نمیکند متفاوت است. بنابراین مردم در انتقاد کردن باید شرایط موجود را سنجیده و حساب شده اقدام کنند تا ناخواسته و با نیت اصلاح و تقویت حکومت زمینه تضعیف حکومت اسلامی و بهرهبرداری دشمنان را فراهم نکنند. و البته در صورتی که با خیرخواهی دچار اشتباه شوند و افراد دیگری بدون شرکت ایشان سودجویی کرده و دست به تخریب و تضعیف حکومت بزنند حاکم اسلامی نباید با معترضان خیرخواه اما ساده لوح برخورد قاهرانه و شکننده نماید که دلیل آن در صورتهای اول و دوم ذکر شد.»