مهمترین وجهه و چهره انقلاب سال 1357، و آنچه تودههای مردم را به حرکت واداشت و طی چند ماه و حتی بیش از یکسال جامعه را ملتهب کرد این بود که حکومت سابق مردم را به سخره گرفته بود، تحقیر میکرد و اراده آنها را نادیده میگرفت.
تدبیر24»به طوری که وقتی تشخیص میداد در روابط خارجی خود چطور عمل کند و در سیاست داخلی چگونه باشد، اراده مردم برایش مهم نبود. درواقع آنچه اصولا معنا و مفهوم نداشت؛ انتخابات، رای و اراده مردم بود. اصولا کسی متوجه نمیشد که چه اتفاقی میافتد. به طوری که خیلی از مردم حتی نمایندگان خود را در شهرهایشان نمیشناختند. در این فضا، یک حکومت کاملا استبدادی که روابط استبدادی و مجیزگویی، تمام شاکله فرهنگی آن را تشکیل میداد. اما مردم واقعا از این نوع رابطه استبدادی به تنگ آمده بودند به طوری که هیچ جایی برای اصلاح باقی نگذاشته بود. البته عوامل دیگری هم در این میان موثر بود. عوامل اقتصادی در اینکه جامعه یکباره دچار یک اختلاف طبقاتی بزرگ شده و بخش حاشیهنشین در شهرها بهوجود بیایند ولی معمولا همه عوامل اقتصادی و اجتماعی زمینهای را ایجاد میکنند که ممکن است موجب تحول و امواج انسانی بزرگ شود. آنچه مردم را به حرکت درمیآورد و به خیابان میکشاند، نادیده گرفتن آنها و اعمال قدرت استبدادی برآنهاست. البته انقلاب شعارها و وجهههای دیگری هم داشت. بخشی از انقلاب نادیده گرفته شدن گرایش مذهبی مردم توسط حکومتی بود که میخواست به زور سلیقه فرهنگی خود را حاکم کند. نفوذ عوامل خارجی در ایران و تحقیری که ملت ایران از سوی آمریکاییها و غربیها میشد، موثر بود. اما به آن شدتی که الان برخی میگویند این انقلاب ضداستبدادی و ضدامپریالیستی بود، نبود و اصولا چنین برداشتی از امپریالیسم آمریکایی و استکبار جهانی بیشتر محصول بعد انقلاب است تا خود انقلاب. مثلا شعارهایی که در تظاهرات و راهپیماییها سر داده میشد کمتر نشانی از ضدیت با یک کشور خارجی داشت. البته بعد از انقلاب، مساله خیلی عوض شد و یک مقدار نفوذ مارکسیستها و چپیها جامعه را به سمت چهره ضدامپریالیستی گرفتن سوق داد. برخی از جناحهای مذهبی آن زمان هم به همین ترتیب. ولی واقعا این چهره اصلی انقلاب نبود و بیشتر چهره فرعی انقلاب بود. الان بعد از قریب 40 سال واقعیت این است که کشور ما به لحاظ مناسبات دموکراتیک عوض شده است. وضعیت اداره کنونی کشور با آن وضعیت دوره گذشته تغییر اساسی کرده است. البته جناحی در کشور داریم که با وجود اینکه همیشه در اقلیت است ولی همیشه کمتر از تسلط کامل بر همه امور را نمیپسندد و بعضا به اشکال مختلف هم اعمال نفوذ میکنند. بخشهایی از این جناح وقتی تشخیص میدهند کنسرتی در شهری نباید برگزار شود، با اعمال قوه قهریه رفتار میکنند. وقتی تشخیص میدهند فیلمی نباید اکران شود یا سخنرانیای نباید برگزار شود، متوسل به زور میشوند. کسانی با جنجال آفرینی و استفاده نابجا از مسئولیتهایی که دارند و ابزار قدرتی که دستشان هست، سعی میکنند اعمال نفوذشان را بر مردم تحمیل کنند. به نظر میرسد مهمترین مسالهای که بعد از 40 سال در کشور داریم این است که واقعا نتوانستهایم در حد ایدهآل مناسبات دموکراتیک و مردمسالارانه را برقرار کنیم. البته این مشکل خاص ما هم نبوده و در هر جای دیگری هم که انقلاب شده، مسئولان عوض شدهاند ولی تمام مناسبات گذشته از بین نرفته و بعضی جاها با قدرت بیشتر و بعضی جاها کمتر. اگرچه قانون اساسی به عنوان میثاق ملی باید امکان تصحیح و اصلاح آن بدون نیاز به رفتارهای غیر دمکراتیک وجود داشته باشد اما بیشتر با قانون اساسی برخورد ابزاری میشود. به این معنا که بخشهایی از آن را کسانی بیشتر قبول دارند و بخشهایی را کمتر و حتی از بعضی بخشها هیچ وقت یاد نمیشود! مثلا بحث آزادی اجتماعات را بیشتر از باب زینت میدانند که در اذهان محل ایراد نباشد.
احمد شیرزاد، استاد دانشگاه