١
به نظر بنده جامعه ایران راهحلهای فنی و جزیی یا اصطلاحا تکنیکال ندارد.
در گذشته چنین راهحلهایی بود ولی اکنون هیچ راهحلی از این نوع وجود
ندارد.
این که چنین اقدامی در بودجه شود، یا در مبارزه با فساد فلان کار را انجام دهیم یا در زندگی خصوصی مردم گشایشی صورت گیرد، یا فلان مبلغ صرف رفع بیکاری شود یا مساله آلودگی هوا یا آب را چنین کنیم یا... نمیتواند مشکلی را حل کند. ضمن آن که چنین کارهایی در عمل شدنی هم نیست و فقط نوعی اتلاف وقت و از دست دادن فرصت است. اعتراضات دیماه نیز به نحوی بازتابدهنده همین احساس بود.
٢
هر تصمیم فنی و جزیی نه تنها باید منجر به بهبود عینی وضع جامعه شود، بلکه از آن مهمتر این است که باید پیام روشنی را به جامعه منتقل کند و از نظر ذهنی نیز مردم این پیام را بگیرند. در شرایط کنونی بعید است که بتوان چنین پیامهایی را منتقل کرد. نه تنها چنین کاری انجام نمیشود، بلکه چه بسا پیامها وارونه شنیده و پذیرفته شود. در این صورت نیز نشنیدن پیام، عاملی بازدارنده برای رسیدن تصمیمات فنی و جزیی به اهداف تعیین شده خواهد بود.
٣
چرا معتقدم که جامعه راهحل فنی ندارد؟ چون با مجموعهای از مسائل مواجهیم
که نه تنها نمیتوانیم حل آنها را از یکدیگر متمایز کنیم، بلکه ابزار و
عناصر کافی برای حل این مشکلات جزیی نداریم. به عبارت دیگر سازمان و
نهادهای حل مشکل و ارادهای که باید منابع لازم را برای حل این مشکلات
تامین کند، خودشان دچار بحران و مشکل شدهاند. حل جزییترین مساله نیازمند
کارایی عاملان و نیز وجود ارادهای معطوف به حل مسائل است که آنها را
نداریم.
٤
جامعه ما با یک مساله اجتماعی مواجه است. مساله اجتماعی راهحل اجتماعی
نیاز دارد. نه راهحلی فنی و اقتصادی و نه حتی بودجهای. هنگامی که با مشکل
برف مواجه میشویم که به ظاهر یک مشکل فنی و مدیریتی است ولی به سرعت از
آن فراتر میرویم و آن را در چارچوب یک مساله کلان اجتماعی تحلیل و توصیف و
برداشت میکنیم. در حالی که ممکن است در جوامع دیگر نیز چنین مواردی یا
حتی بدتر از آن باشد ولی در نهایت در ذیل یک مشکل و مساله فنی و موردی با
آن مواجه میشوند. بنابراین نمیتوانیم مسائل مبتلابه خود را محدود به
مسائل موردی و جدا از یکدیگر کنیم و آنها را به مشکلات فنی تقلیل دهیم. از
همه بدتر این که حتی اگر بتوانیم یک مورد را بهبود بخشیم آنقدر موارد دیگر
بدتر میشود که مزه بهبودی آن مورد از ذائقه جامعه خواهد رفت. فقدان
انسجام موجب شده هر کس در هر جایی که هست، ساز خود را بنوازد و هیچ هارمونی
و رهبری ارکستری دیده نشود. از یک طرف شبکههای اجتماعی چهار اسب در حال
تاختن و تسخیر فضای ارتباطی هستند و از طرف دیگر عدهای نشستهاند و پس از
چهل سال در پی اسلامی کردن متون دانشگاهی هستند!
٥
هنگامی که مسائل کشور و جامعه از سطح مشکلات فنی و جزیی بالاتر رفت، انجام اقدامات اصلاحی و ایجاد موازنه جدید اجتماعی به نحوی که تعادل را در سیستم برقرار کند، بسیار سخت خواهد شد و اقدام به آن نیازمند شجاعت فراوان است. چنین اصلاحات و اقداماتی به نحوی که پیام آن به درستی منتقل شود، خطرناک نیز هست. این را باید صادقانه گفت و اقرار کرد ولی خطرناکتر از این اصلاحات، هنگامی است که به چنین اقدامات اصلاحی دست زده نشود و به امید حل مسائل، انجام آنها به تاخیر انداخته شود. تن دادن به منطق انفعالیِ از این ستون تا آن ستون فرج است، در امر سیاست خطرناک است و کارآیی ندارد. به ویژه هنگامی که معتقد شویم تداوم شرایط پیش رو به نسبت خطرناک است. حتی اگر احتمال آنها را هم کم بدانیم که البته نه تنها کم نیست، بلکه زیاد هم هست ولی با توجه به ابعاد خطرات باید آن احتمال کم را نیز مهم دانست.
٦
ممکن است پرسیده شود که راهحل اجتماعی در شرایط کنونی ایران چیست؟ هر راهحلی باید دو وجه محتوایی و شکلی قابل قبولی داشته باشد. دو وجهی که مرتبط با یکدیگر هستند. وجه محتوایی باید ناظر به بازگرداندن حداقلی از انسجام و به تبع آن امید به آینده باشد. انسجام و همبستگی یک مفهوم اجتماعی است و نه اقتصادی یا یک موضوع فنی. وضعیت جامعه ایران مثل شیشهای است که ترک خورده اگر نگوییم که چند تکه شده است. ابتدا باید شرایطی را به وجود آورد که این ترکها و گسستها تا حدی ترمیم شود. ترمیم کلی آنها در کوتاهمدت یا حتی میانمدت غیر ممکن است ولی میتوان در حدی ترمیم کرد که موجودیت آن همبسته و یکپارچه و منسجم دیده شود. ولی راه رسیدن به این هدف جز از طریق تفاهم و گفتوگوی ملی در سطوح وسیع شدنی نیست. در حقیقت آمادگی برای حضور در این گفتوگوها خود جزیی از راهحل است. امیدوارم این جمله امام علی(ع) را فراموش نکنیم که: «فرصتها چون ابر میگذرند، پس فرصتهای خیر را غنیمت شمارید.»