زلاتان ابراهیموویچ در کتاب خاطراتش با لحنی تحقیرآمیز بازیکنانی مثل مسی، اینیستا و ژاوی را «بچهمدرسهایهای حرف گوش کن!» خطاب می کند که مطلقاً گوش به فرمان گواردیولا بودند. ایبرا که خشمش را از گواردیولا پنهان نمی کند می گوید حتی بازیکنی مثل تیری آنری که یک ستاره بزرگ و فاتح جام جهانی و یورو بود هم به یک حرف گوش کن تبدیل شده بود.
این البته فقط گواردیولا نیست که این شیوه را به کار می برد. ژوزه مورینیو هم در پورتو، چلسی و اینتر این کار را انجام داد. او تیم هایی را با بازیکنان متوسط می ساخت که با تانک هم نمی شد الماس دفاعی شان را شکست. گاهی به نظر می رسید در زمین یازده مورینیو بازی می کنند!
در فوتبال ایران کمتر مربی را می توان مثال زد که توانسته باشد خون خودش را در رگ های تیم تزریق کند. هر گاه این اتفاق افتاده آن تیم نتیجه گرفته است. این تحمیل گاه با هوشمندی و همدلی صورت گرفته (مثل پاس قهرمان لیگ برتر تحت نظارت مجید جلالی)، با تحکم و زیرکی خاص علی پروین، با هیجان بخشی به سبک افشین قطبی یا تاثیرگذاری فردی به شیوه حسین فرکی. اما از آنجایی که مدت حضور مربیان در ایران روی نیمکت ها بسیار کوتاه است برخی همان شیوه شلاقی یا تزریق منابع مالی را توصیه می کنند که البته اثرگذاری اش کوتاه است.
امیر قلعهنوئی نمونه استثنایی در فوتبال ایران است. بعید است کسی او را با «سیاوش» - قهرمان اساطیری ایرانیان - قیاس کند که از آتش جان سالم به در برد. نه «یوسف» است که گرد به دامانش ننشیند و نه خود ابایی دارد از این که بگوید پول چرب و شیرین میگیرد و نه تلاش می کند ادبیاتش را بر اساس مُد روز تغییر دهد. اما چطور می تواند این همه از چالش ها گذر کند؟
در ۱۰ سال گذشته هیچ مربیای همپای او پرحاشیه زندگی نکرده است. حتی «ف. ک» های مشهور هم تا این اندازه رخت چرکهایشان را در کوچه نشُستهاند. اتهامهای سهمناکی از تبانی با بازیکنان حریف و بد زبانی تا دستکاری در مبلغ قرارداد، از ادبیات نه چندان اتوکشیده تا ایستادن با لنگ درِ حمام و چشم به راه سیاسیون، از تلخی و درشتی با داورها و مربیان تا دور زدن قانون و ... هر یک از این اتهامها برای نابود کردن یک نفر کافی است اما امیر قلعهنوئی انگار پوست کروکودیل بر تن کرده است. خود البته بر این باور است که «اون بالائی» که «جای حق نشسته» هوایش را دارد اما نکته ساده است؛ حتی اگر از او خوشتان نیاید نمی توانید انکارش کنید.
ذوب آهن تحت هدایت او به تیم خطرناکی تبدیل شده است. آنها در خانه ۲-۱ استقلال را شکست دادند. استقلالی که تلاش میکند شبیه شفر شود؛ نظم پذیر، سختکوش، با اراده ای رسوخ ناپذیر و البته زیرک در استفاده از کوچکترین فرصت ها. اما برای این که پیکان ایرانی به بنز آلمانی شبیه شود، چند ماه کافی نیست. شاید استقلال واقعی را از فصل بعد ببینیم.
عرف است که می گویند نیمه دوم، نیمه مربیان است. در نیمه مربیان دیدار ذوب آهن - استقلال، کسی نمی داند که امیر قلعهنوئی در رختکن چه جادویی کرد که شاگردانش مثل خودش شدند. جاه طلب، تشنه پیروزی تا آخرین ثانیه و بی رحم. او در آغاز نیمه دوم مرتضی تبریزی شانس اول گلزنی تیمش را بیرون کشید و حتی در دقیقه ۳۵ بازی دست به تعویض زد (حدادیفر – ستاری). تعویضی که دلیل آن مصدومیت نبود و بدون توجه به جایگاه و نام بازیکن تنها به دلیل تاکتیکی صورت گرفت. نگاهی دوباره به بازی ذوب آهن در نیمه دوم شاید برای رفتارشناسی امیر قلعهنوئی کافی باشد. این که او می تواند تیم را به خودش شبیه کند.
در فصل ۸۶-۸۷ قلعهنوئی بعد از اتمام برنامه سه ساله اش از استقلال جدا شد و برای فصل بعد با تیمی قرارداد نبست. تا این که اواسط فصل هدایت مس کرمان را بر عهده گرفت. او در دیدار برگشت لیگ هفتم موفق شد در کرمان، با یک گل در دقایق پایانی از سد استقلال تحت هدایت فیروز کریمی بگذرد. مشت های گره کرده قلعه نویی بعد از آن بازی هنوز در ذهن استقلالی ها باقی مانده است.
قلعهنوئی در پیروزی با لباس ذوب آهن گر چه مشت هایش را گره نکرد اما نشان داد حتی اگر کسانی او را در دسته مربیان سنت گرا قرار بدهند هنوز می تواند با رفتار کاریزماتیک و هوش ذاتیاش برگ های تازه را برای غافلگیر کردن رقیبان رو کند. دیدار ذوب آهن – پرسپولیس از همین امروز تماشایی است. تقابل قلعه نوئی - برانکو جدال دو سرمربی است که تیم هایشان را به سبک گواردیولا به خودشان شبیه کردهاند.»