نمیشود به این مثل اعتماد کرد، چون گاهی ممکن است اشتباه یک پزشک زیر خاک دفن نشود ولی بدون دو متر روده یا با پنس درون غده پانکراسش روی خاک راه برود! یا فقط مهندس عمران که نداریم، ممکن است اشتباه یک مهندس مکانیک روی خاک سقوط نکند و همانجا سر جایش توی پارکینگ یا پشت چراغ قرمز آتش بگیرد و دود شود برود هوا یا اشتباه مهندس رایانه هنگ کند و یک دم و دستگاه را بفرستد به فنا!
ولی درباره اشتباه یک معلم، گزینههای خیلی بیشتری هست که حتی بعضی از آنها عاقبت خوبی هم دارند. مثلاً ممکن است اشتباه یک معلم که قرار بوده دانشآموزی را مردود کند ولی دلش سوخته و رد نکرده و نمره داده، باعث شده باشد آن دانشآموز رشد کند و بر اثر تلاش پدرش به مقامی برسد که همان معلم در دوران بازنشستگیاش برود در شرکت آن دانشآموز خنگ، آبدارچی شود یا با موتور پیتزا ببرد دم در برجش! یا اشتباه یک معلم دیگر باعث شود دانشآموزی که درست درس خوانده و در برگهاش سؤالها را درست پاسخ داده، تجدید شود و همین باعث شود بیخیال درس شود و برود یک کار و کاسبی راه بیندازد و با همان تلاش ذاتیاش به جایی برسد که اگر قرار بود به دانشگاه برود، تا صد سال هم نمیتوانست آن جایگاه را در خوابش ببیند!
کلا همیشه اشتباهها بد نیست، گاهی دست بر قضا نتیجه خوبی هم میدهند. اگر قرار باشد ما هم این ضرب المثل را در کشور خودمان بومیسازی کنیم، گزینههای جالب زیادی خواهیم داشت. مثلا: اشتباه یک روزنامه نگار، «نمی شود» را «می شود» چاپ میکند و صدها طلبکار را روانه پشت درهای یک مؤسسه مالی ورشکسته میکند و مسئولان توی رودربایستی میمانند و مجبور میشوند بدهیشان را از جیب بدهند. یا اشتباه یک مجری، وقتی باید توی دهن میهمانش بزند و نمیزند، باعث میشود میهمان طلبکار شده و ضمن بافتن هرگونه دری وری، فکر کند برای خودش کسی است و با اعتماد به نفس و بودجه میلیاردی فیلم بعدیاش را کلید بزند یا به خدمتش در فدراسیون ادامه دهد. یا اشتباه یک مدیر که راحت روی زمین راه میرود و پول جمع میکند و میرود آنجایی که دست آفتاب و مهتاب بهش نرسد!»