محمود احمدینژاد این روزها چنان حرف میزند که گویی مردم از یاد بردهاند که در دوران ریاستجمهوری او چه اتفاقاتی افتاده است.
تدبیر24»در زمان برگزاری انتخابات مجلس نهم، عموم کاندیداهای اصلاحطلبی که با دولت وی همسو نبودند، از سوی هیاتهای اجرایی که زیرمجموعه دولت بودند، تایید صلاحیت نشدند و اصلا کارشان به شورای نگهبان نرسید که شورای نگهبان بخواهد صلاحیت آنها را بررسی کند. ضمن اینکه شورای نگهبان برخی از همان افراد را برگرداند. درواقع طی انتخابات شورای شهر و روستا و مجلس که در دولت احمدینژاد برگزار شد، خیلی از عدم تایید صلاحیتها در هیاتهای اجرایی اتفاق افتاد درحالی که احمدینژاد در آن زمان هیچ نگفت. ظاهرا الان خواب دیده و یادش افتاده که مفهومی تحت این عنوان هم وجود داشته و میتوانسته از آن حرف بزند! کارنامه احمدینژاد در این زمینه سیاهتر از آن است که بخواهد راجع به این موضوع سخنی بر زبان براند و ادعایی داشته باشد. درواقع منش و موجودیت احمدینژاد به این حرفها نمیخورد. اما سوال این است که چرا این حرفها را میزند و دنبال چیست که این روزها در قامت یک اپوزیسیون ظاهر شده است؟ چرا به این سمت و سو رفته و چه هدفی دارد؟ احمدینژاد این روزها نه از پایگاه اجتماعی برخوردار است و نه جای برجستهای در درون حاکمیت دارد. احمدینژاد تنها شده و کارش به جایی رسیده که همفکران سابقش هم از او اعلام برائت میکنند. کسانی که در مقطعی طرفدار سینهچاک احمدینژاد بودند، حالا از او دوری میجویند و این نشان میدهد که بیشتر و بیشتر منزوی میشود. حمایتهایی که از او میشد، برداشته شده و از طرف دیگر در میان عامه مردم هم جایگاه و پایگاه ندارد. احمدینژاد این حرفها را میزند چون احساس میکند با طرح این موضوعات میتواند برای خود طرفدارانی دست و پا کند. غافل از اینکه بیشتر خود را تبدیل به موضوعی برای طنزپردازی کرده است. شگردهای او طی هفتهها و ماههای گذشته حاصلی برایش نداشته و تنها میخواهد خود را به اپوزیسیون نظام تبدیل کند تا از این طریق مورد توجه بخشهایی از اپوزیسیون قرار گیرد اما در این زمینه هم شکست خورده است. او درک درستی از تحولات کشور، نظام جمهوری اسلامی و پایگاه اجتماعی خود ندارد و به همین دلیل در قامت یک اپوزیسیون ظاهر شده است.احمدینژاد همه چیز را زیر سوال میبرد تا خودش را مطرح کند و از انزوا خارج شود. در مجموع کارهای احمدینژاد نشان میدهد که از همان ابتدا رجل سیاسی نبود. یعنی حرفی که خیلیها در مورد احمدینژاد میزدند، به تدریج ثابت شد. حامیان احمدینژاد که زمانی مخالفانش را سرزنش میکردند و مورد انواع تهمتها و اتهامات قرار میدادند، این روزها همان حرفهایی را میزنند که یک روز مخالفان احمدینژاد میزدند. درواقع احمدینژاد با این کارها ضعف دانش و آگاهی سیاسی خود را نشان داد که چه فردی با چه کارآکتری و با چه دیدگاه و اهدافی بوده است. شاید تنها حسن اقداماتش این بوده که دیدگاه مخالفان احمدینژاد بیشتر به اثبات برسد و درایت، عقلانیت و قدرت پیشبینی مخالفانش را نمایان سازد. اصلاحطلبان زمان ریاستجمهوری احمدینژاد که با این تفکرات سکان اجرایی دولت را به دست گرفته بود، بحق نگران اوضاع بودند. درواقع اصلاحطلبان هر انتقادی که کردند از سر دلسوزی برای کشور و آینده بود. در مجموع تفکرات احمدینژاد ضربهای به کشور وارد کرد که سالها طول میکشد تا در عرصههای مختلف جبران شود. ندانمکاریها و بیتدبیریهایش بلایی سر کشور آورده که سالها باید بگذرد تا آثار بلایا و مشکلات زدوده شود. احمدینژاد چیزی هم برای از دست دادن ندارد. جایگاهش در درون نظام از دست رفته و هر اقدامی هم بکند، دیگر جایگاهی نخواهد داشت. از طرف دیگر در میان عامه مردم هم فاقد پایگاه است. او حتی در میان اپوزیسیون هم حامی نخواهد داشت چه رسد به اینکه جایگاهی در میان مردمی داشته باشد که به نظام جمهوری اسلامی علاقهمندند. شاید این روزها دست به کاری انتحاری زده و بیشتر دنبال این است که تحت محدودیتهای خاصی قرار بگیرد تا لااقل از این طریق معروف شود! به نظر میرسد از نوعی مشکلات روانی هم رنج میبرد که خودبرتربینی او هم باید مورد توجه قرار گیرد. در این میان تنها تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی کافی نیست بلکه مسائل روحی و روانی هم باید در نظر گرفت. احمدینژاد به لحاظ روانی نیاز به مطرح شدن دارد. احتمالا با طرح این موضوعات نیاز به مطرح شدنش را برطرف میکند.
داریوش قنبری، نماینده اسبق مجلس