عوارض سوءمديريت در فرهنگ ديرپاتر از مديريت اداري – سياسي و حتي اقتصادي است و اصولا کمتر هم مورد توجه قرار ميگيرد.
تدبیر24»در همين دولت پيشين در اين زمينه اتفاقاتي افتاده است که چندان به آن توجهي نشد و هنوز با عوارض آن دستبهگريبان هستيم. در دولت آقاي خاتمي دو برنامه سوم و چهارم توسعه تدوين شد. در بخش فرهنگ- هنر-رسانه که ميراث فرهنگي و گردشگري را هم دربر ميگيرد، براي تدوين برنامه با نظريهپردازان، توليدکنندگان و مديران فرهنگي با همکاري حوزويان و دانشگاهيان و ساير نخبگان جلسات بسياري برگزار شد. يکي از چهرههاي شاخص که در بيش از ٢٠ جلسه سهساعته در دفتر وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي وقت از آغاز تا پايان جلسات فعالانه حضور مييافت، مرحوم دکتر حسن حبيبي بود با پشتوانه سالهاي سال حضور در دولت و شوراي نگهبان و شورايعالي انقلاب فرهنگي. پشتوانههاي علمي و تخصصي وي بسيار بود؛ مثلا نسخهاي از هر مصوبه دولت براي مجلس ارسال ميشود تا چنانکه خلاف قوانين کشور باشد برگردانده و اصلاح شود و مشهور بود هر مصوبهاي که با نظر ايشان فرستاده ميشد، نياز به هيچ اصلاحي نداشت. با چنين شرايطي برنامه پنجساله چهارم تدوين و پس از بحث و بررسي در شورايعالي انقلاب فرهنگي و تصويب در دولت در مجلس نهايي و بهعنوان قانون برنامه ابلاغ شد. اما پس از استقرار دولت نهم اين برنامهها ناديده گرفته شدند و با انگ سکولار و ليبرال و نظاير آن به تعليق درآمدند. در نظر بگيريم که در آن زمان بخشي از روحانيت، همسو با دولت در همهجاي کشور با چه شور و هيجاني پشتسر عملکرد و حرفهاي آن رئيس دولت ايستاده و در حمايت از او سر از پا نميشناختند. براي اهل خرد و روحانيون صاحبنظر و حوزويان دخيل در برنامهها جالب بود که چطور شخصي مانند آقاي حبيبي که در سالهاي پس از انقلاب مورد توجه مرحوم امام و رهبري بوده تا اين حد از فهم مباني دين و مصالح نظام و شناخت وضعيت عالم بيبهرهاند که دچار چنين خبطي شدهاند. بههرحال آن برنامه مصوب مجلس کنار گذاشته شد و هيچکس از اجرانشدن قانون نپرسيد و بهجاي آن هيچ برنامهاي هم ارائه نشد تا چه رسد به مصوبشدن آن.وقتي ناگهان مديران تازهکاري در عرصه مديريت کلان اجرائي آمدند و هيجان و عوامزدگي را مبناي عمل قرار دادند و بر آن تعصب ورزيدند، اين قبيل اتفاقات که هدفي جز نفي ديگران نداشته و ندارد غيرعادي نيست؛ مديراني که بزرگي را در کوچککردن اهل فکر و فرهنگ و سياست ميجستند و بهجاي تحقيقات و کارهاي جدي و اساسي به دنبال معجزه يا بهتر است بگوييم شعبده بودند و دهها مسئله علمي- پژوهشي را شخصا حل ميکردند و کتابهاي تحقيقي از ايشان منتشر ميشد.
اين روزها باز هم شاهد ادامه همان تفکر و همان مديريتهاي پيشين در حوزه دانش، دانشگاه و فرهنگ هستيم. اگرچه مقام عالي اجرائي کشور خود را از آنها بري ميداند، اما احتمالا به دليل گرفتاريهاي مستقيم فرهنگي و شايد بهخاطر مشکلات اقتصادي، عرصه فکر و فرهنگ در برنامههاي رئيسجمهور نيز عملا رها شده است.اگر آن روز تلاشهاي آقاي دکتر حسن حبيبي و بسياري ديگر کنار گذاشته شد و ايشان ترجيح داد که پس از آن در گوشهاي به کار پژوهش و تحقيق و ساماندهي موزه اميرکبير بپردازد؛ موزهاي که ديگر چندان نام و يادي از آن نيست، امروز هم بزرگان ديگري در معرض اين تهاجمات قرار گرفتهاند. شايد آقاي دکتر رضا داوري يکي از شاخصترين آنها باشد. ايشان هم- مانند آقاي دکتر حبيبي- تقريبا در همه سالهاي پس از انقلاب نماينده امام و رهبري در شورايعالي انقلاب فرهنگي بودهاند. اين متفکر پيشکسوت به مدت دو دهه رياست فرهنگستان علوم را برعهده داشتهاند و بيش از نيمقرن نيز سابقه معلمي و استادي دارند. اصل بدبيني به ايشان، ناشي از اظهارنظري علمي است درباره علوم انساني اسلامي و اين واقعا در زمانهاي که اينهمه از علم، علماندوزي و علمدوستي ميگويند غيرقابل فهم است. نام اين قبيل مديران بر جلد بسياري از کتابها ميآيد، ولي همه جامعه علمي کشور به واقعيت مسئله وقوف دارند و ازاينرو آنهمه آثار و تأليفات کثيره و عديده آنها منشأ اثر نميشود، ولي يک يادداشت فلسفي توفاني بهپا ميکند. بيخود نيست که در آن دولتي هم که بيش از همه دولتها داعيه دين و دينداري و ايراندوستي داشت، بهراحتي نام يك معلم را از قديميترين مرکز آموزش عالي کشور، که در صد سال گذشته تداوم داشته، برداشتند و صدايي هم درنيامد.
احمد مسجدجامعي- عضو شوراي شهر تهران