شرایط کنونی ایران وضعیتی بسیار ویژه و دارای شاخصهها و سیگنالهای بسیار قدرتمندی در جهت رویکردهای معنادار در حوزه ادبیات سیاسی است.
در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی چالشهای بسیاری نیل به بحرانی شدن پیدا کردهاند و در سطوح روابط کیفی در همه ابعاد واگراییهای معناداری دیده میشود که به طور مستقیم از سوی مسئولان در ردههای گوناگون سیاسی، حقوقی، قضایی و تقنینی پژواک و انعکاس پیدا کرده است. از یک سو در نظام بینالملل امروز رئیسجمهور آمریکا در پی تحکیم هژمونی اقتصادی، امنیتی آمریکاست و به شدت به تقابل با چالشهای موجود در برابر هژمونی امنیتی و اقتصادی ایالات متحده وارد شده و رقابت شدیدی را با رقبای جهانی خود برای رسیدن به نظم مورد نظرش دنبال میکند. از طرف دیگر آمریکا در منطقه اختلاف خود را با اعراب به یک مساله ثانوی تبدیل کرده و با فرصت بهوجود آمده ناشی از ایرانهراسی مساله رژیم صهیونیستی را به مساله ایران در منطقه تبدیل کرده و در پی وحدت عمل با دولتهای عربی بر ضد ایران است. در سطح داخلی نیز شاهد التهاباتی از فروریزش اخلاق در حوزه حیات اجتماعی و فرهنگی، مسائل زیست بومی و چالشهای موجود در آن، فشارهای اقتصادی و التهابات ناشی از گسترش فساد اقتصادی و اداری و همچنین شکاف در بخشهای سیاسی هستیم که میتواند عاملهای متفاوت و تزاید بخشی را در کنش و واکنش متقابل این عوامل بر یکدیگر ایجاد کند. ملت-دولت امروز با وجود اینکه در سال 96 انتخابات شکوهمندی را انجام دادند با یکدیگر در وضعیت لغزان و صلح زرد بسر میبرند و کدورتهای ناشی از فقدان عمل به وعدههای انتخاباتی با شاکله هیأت وزرای موجود در دولت کنونی که منطبق بر توقعات مردم حامی دولت کنونی در سال 96 نبوده است. همچنین خستگی مردم از تعارض جبهههای سیاسی مطرح در ایران تحت عنوان اصولگرایان و اصلاحطلبان زمینههایی را بهوجود آورده که تلاقی ملت با دولت را با چالش جدی روبهرو ساخته و همگراییها میل به واگرایی پیدا کردهاند. از سوی دیگر دوجناح اصولگرا و اصلاحطلب نمیخواهند بپذیرند که در زیر پوست جامعه و فعالیتهای سیاسی موجود در حیات اجتماعی امروز به صورت بسیار قدرتمندانه تفکرات دیگری در حال شکلگیری و بروز قرار دارند که در بافت موقعیت کنونی نمیتوان مانند 4 دهه گذشته انحصار فعالیتهای سیاسی و رقابت سیاسی را میان دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب و دست به دست شدن قدرت میان آنها را در سالهای آینده تضمین شده دید.
از این جهت برخی لایهها و بخشها که خواهان بهدست گرفتن مجدد دولت در وضعیت آینده هستند، شکاف با دولت را در ساختار سیاسی گسترش بخشیدهاند و موجب گسترش شکافها شده که میتواند به شکاف عمیقتری تبدیل شود. بنابر این بخشهایی دولت را تحت فشار قرار دادهاند تا با واگرایی ملت نسبت به دولت بتوانند قوه مجریه را به دست بگیرند و این موجب میشود که در بافت متن خطرناک امروز این شکاف افزایش پیدا کرده و نارضایتیهای مدنی را نیزگسترش بخشد. به هر تقدیر آنچه که حسن روحانی بیان میکند، با توجه به چنین بافتی است، اما روحانی خود باید بپذیرد که با توجه به وعدههای تبلیغاتی که داده او اکنون یکی از مرکز ثقلهای توجه جامعه مدنی و نیروهای اجتماعی است. او مسئول همه بخشها نیست؛ مسئول دولت است اگرچه دولت بخشی از حکومت محسوب میشود، اما او تنها مسئولیت پاسخگویی به عملکرد دولت را دارد و باید خود را به عنوان نماینده مستقیم ملت کارآمدی کابینه را بالا ببرد. او باید مردم را آگاه کند که در ساخت و ساختار دولت و بافت و بافتار قدرت دولت در بافت متن حکومت تا چه اندازه دارای توان و به چه میزان دچار چالش و بحران است. رئیسجمهور نمیتواند در مقابل ملت پاسخگو نباشد، اما میتواند به ملت آگاهی دهد که پاسخگویی او باید مناسب و متناسب با میزان قدرتی باشد که در ساختار سیستماتیک قدرت و نحوه اعمال آن در سطح تحلیل کلان دارد. از این رو از یک سو باید به افزایش سطح دانایی مردم نسبت به عملکرد دولت و چالشها و موانعی بپردازد که اجازه عملکرد صحیح به دولت نمیدهد، از طرف دیگر نیز باید وزرا و سازمانهای تحت مدیریت خود را با تمام وجود پاسخگوی ملت تا بار دیگر اعتماد از دست رفته آن هم به طور نسبی با کور سوی امیدی که اکنون باقی است دوباره احیا شود. اینکه بخواهیم با گفتاردرمانی و شعار، خریدن وقت و تکیه بر تصادف برای اینکه در وضعیت بینالمللی تغییری رخ دهد، برنامههای خود را متکی کنیم، بار دیگر از تبعات و پیامدهای آن دور نخواهیم ماند و بدین ترتیب باید نتایج سختتر و پیامدهای مهلکتری را در آینده شاهد باشیم. امروز دیگر فرصت برای آزمون و خطا وجود ندارد. باید به سرعت پاسخگوی نیازهای واقعی و خواستههای حقیقی ملت بود که به سرعت میل به تبدیل به نیازهای وقعی را در خود حمل میکند. مردم خود را در وضعیت نا بسامان و متزلزل میبینند که امکان برنامهریزی برای ادامه حیات را از آنها گرفته است. لذا اگر مردم از اکنون زدگی به طور کامل رها شوند و ترس از رفتن به آینده در آنها فرو ریزد و از سوی دیگر امید به اصلاحگری در آنها خاموش شود، میتوانند بسیار خطرناک باشند. این مردمند که به گفته بنیانگذار انقلاب اسلامی ولینعمتند. قدرتهای بزرگ مشروع در نهایت به قدرت ملتهایشان متکی هستند. اگر قدرت ملتها به عنوان پشتوانه دولتها و حکومتها از آنها دور شود، دیر یا زود بنیاد قدرت آنها تضعیف و فروریزش اتفاق میافتد. نمیتوان بهواسطه عبور از بحرانهای گذشته این تضمین را داد که این بار نیز با همان روش سابق از معضلات عبور خواهیم کرد. دیگر زمان حل بحران با بحرانها پایان یافته چرا که مردم خسته از این همه فشردگی التهاب در زندگی هستند و حاضرند با کمک به دولت هزینه بالایی را بپردازند که به زندگی پسابحران از منظر سیاست داخلی، منطقهای و بینالمللی وارد شوند.
مهدی مطهرنیا، آینده پژوه سیاسی و اجتماعی