انتخاب وزير براي وزارت علوم حكايت از اين داشت كه به دلايل عديده، اين انتخاب براي دولت كار سادهاي نيست چون نتوانست يكسري از كانديداها را معرفي كند.
اين موضوع نشان ميدهد كه كار در وزارت علوم به دليل حساسيتهايي كه اين وزارتخانه دارد و ماموريتهاي چندوجهياش كار دشواري است. اين وزارتخانه وظايف مختلفي از توليد دانش، ارتباطات علمي، توسعه دانشبنيان گرفته تا رسيدگي به دانشجوياني دارد كه با نيازهاي مختلف و ...
سلايق گوناگون به دانشگاه ميآيند و طبيعتا وجه سياسي و اجتماعي دانشگاه را قوي ميكند. براي همين دستگاههاي مختلف روي كنشهايي كه در اين محيط ايجاد ميشود، حساسيت نشان ميدهند و ما ديدهايم كه اين حساسيتها در زمانهاي مختلف چه شرايطي را براي دانشگاهها ايجاد كردهاند؛ در ١٨ تير به يك شكل و در اعتراضات صنفي و سياسي در دانشگاهها به شكل ديگر شاهد بوديم كه دانشجويان با چه مسائلي روبهرو شدند. از طرف ديگر اشتغال فارغالتحصيلان يكي از ديگر مسائل بسيار پيچيده امروز ما است كه تا كسي از دانشگاه خارج ميشود بايد از توانمنديهاي لازم برخوردار باشد تا بتواند در جامعه جذب شود و از طرف ديگر جامعه هم بايد اين ظرفيت را در خودش ايجاد كند كه اين فارغالتحصيلان را در خودش جا بدهد. بحث هياتهاي علمي و ارتقايشان، بحث ارتباطات بينالمللي، بحث تحول در علوم انساني، گزينش اساتيد و همه اينها نشان ميدهد كه نظام نسبت به محيط دانشگاه حساسيتهاي خاصي دارد و در اين شرايط حتي يك وزير مقتدر با حمايت همهجانبه از سوي دولت هم با كار سختي روبهرو خواهد بود. در وضيت كنوني به نظر ميرسد كه اولويتهاي دولت اولويتهاي ديگري است از جمله برجام و مسائل بينالمللي و اقتصادي و اين باعث شده تا دولت نتواند آنطور كه بايد و شايد از آموزش عالي حمايت بكند. ارزيابي در خصوص مديريت آموزش عالي را بايد با توجه به همه اين شرايط انجام دهيم. از نظر من آموزش عالي در چنين فضايي بايد بتواند خودش را سامان دهد و مديريت كند. طبيعي است كه دانشجويان بحق انتظار دارند كه اگر تعهد اجتماعي بر عهدهشان هست و تلاش ميكنند تا از آزادي و استقلال كشور حفاظت كنند، در مقابل بايد حريمهاي لازم براي آنها ايجاد شود تا بتوانند در محيط دانشگاهي علاوه بر تحصيل اين تعهد اجتماعي را هم انجام دهند و نگران برخوردها (آن هم برخوردهاي سنگين) نباشند. با توجه به اينكه ٤ ميليون دانشجو در كشور داريم، فضاي دانشگاه بايد يك فضاي پرشور سياسي، فرهنگي و اجتماعي باشد. از طرف ديگر وقتي در برابر مديريت آموزش عالي قرار ميگيريم، فهرستي از محدوديتها ارايه ميكند كه از اختيار او خارج هستند. وزير ميتواند بدود، تلاش كند، گفتوگو و لابي كند اما نميتواند مانع از اين شود كه به عنوان مثال قوه قضاييه احكام سنگين براي دانشجويان صادر كند و اين موضوع مانعي ميشود ميان مديريت آموزش عالي و دانشجويان كه ميپرسند: پس او چه ميكند؟ وزير ميگويد من دارم تلاشم را ميكنم، سعي كردهام مفهوم دانشجوي ستارهدار مانند قبل مطرح نباشد اما در جايي، ديگر اين كار از عهده من خارج است. در اينجا يا دولت بايد به حمايت از وزارت علوم بيايد يا نظام بپذيرد كه فضاي دانشگاه فضايي است متفاوت از بيرون دانشگاه. بايد بپذيرد كه در اين فضا بايد اجازه دهيم كه دانشجو به شكل آماتوري فعاليت سياسي و تلاشهاي اجتماعي كند و در حد مقررات دانشگاه بتواند ابراز وجود كند چون فردا قرار است وارد جامعه شود و نقشهاي مهمتري بر عهده گيرد. ارزيابي آموزش عالي در اين شرايط كه ملغمهاي است از سختي، ابهام و انتظارات بحق جامعه دانشگاهي كار بسيار دشواري است. يعني حتي نميتوان دقيقا گفت كه اگر مدير بسيار قويتري هم بر مسند آموزش عالي مينشست آيا ميتوانست با وجود اين تنگناها موفق شود گام بلندتري بردارد يا اينكه تا عزم راسختر دولت نباشد و مساله دانشگاه را در كنار برجام و سياست خارجي و اقتصاد اولويت ندهد و البته تا وقتي حاكميت ما نپذيرد كه زنده بودن دانشگاه نشان از پويايي جامعه دارد از دست مديران قويتر هم كاري برنميآيد. فعاليتهاي دانشجويي هرقدر با هزينه بيشتري روبهرو شوند آن صداي بيغل و غش و بيغرض جامعهمان كه ميتواند نسبت به وضعيت جامعه هشدار دهد رو به خاموشي ميگذارد و حاكميت بايد به اين ديدگاه برسد.