گذراندن دو بحران ارزی موجب شد که جامعه قدرت خرید خود را به شدت از دست بدهد و این روند در آیندهای بسیار نزدیک پدیده ناگواری را...
تدبیر24»وحید شقاقیشهری - کاهش قدرت خرید مردم اتفاق مهم و خطرناکی است که باید پیش از این با آن مقابله میشد که تا امروز آنطور که باید به آن توجه نشده است. بر همین اساس سالهای 90 و 91 ارزش ریال در مقابل دلار 246 درصد کاهش پیدا کرد و همین اتفاق موجب شد قدرت خرید ایرانیها کاهش قابل توجهی پیدا کند. این روند ادامه پیدا کرد و تا جایی پیش رفت که سال 95 با کمی آراتر شدن شرایط اقتصادی کشور به سال 90 نزدیک شود اما آرامش روی خوش خود را به اقتصاد کشور نشان نداد و بحران دوم ارزی گریبان اقتصاد کشور را گرفت. این بار شاهد کاهش 190 درصدی ارزش ریال در مقابل دلار بودیم و میانگین ارزش کالاها بر اساس میانگین وابستگی هر کالا به دلار بین 30 تا 125 درصد افزایش پیدا میکند.
افزایش قیمتها طی 9 ماه اتفاق افتاده و متاسفانه شامل کالاهای پرمصرف نیز شده است. در همین راستا قدرت خرید بین 50 تا 60 درصد کاهش پیدا کرده و این موضوع در حالی است که افزایش قیمت ارز همچنان خود را نمایان نکرده است و این موضوع طی گذر زمان هر روز بیش از گذشته خودنمایی خواهد کرد. در نتیجه اگر آینده اقتصاد کشور با هیچ بحران و آسیب قابل توجهی مواجه نشود و روندی عادی و خالی از شوک را طی کند به تدریج تا سال 1400 میتوان ارزش ریال کشور را به ارزش آن در سال 1390 نزدیک کرد. گذراندن دو بحران ارزی موجب شد که جامعه قدرت خرید خود را به شدت از دست بدهد و این روند در آیندهای بسیار نزدیک پدیده ناگواری را بر اقتصاد و جامعه تحمیل خواهد کرد و آن چیزی نخواهد بود مگر توقف توان فعالیتهای اقتصادی و در نتیجه قفل شدن کامل مبادلات اقتصادی. اقتصاد ایران توان تحمل فشار حاصل از دلار بالای 10 هزار تومان را ندارد و چنین روندی فلج اقتصادی کشور را در پی خواهد داشت.
پیش از این شاهد بودیم برخی مسوولان اعلام کردند همان گونه که مردم در سالهای 90 و 91 به روند افزایشی قیمتها عادت کردند بعد از این نیز به روند افزایشی قیمتها عادت کرده و شرایط برای جامعه عادی خواهد شد. البته این موضوع به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست. از نشانههای آن ابتدا باید گفت بعد از شوک اول وارد شده بر اقتصاد کشور نزدیک به سه یا چهار سال زمان طی شد تا جامعه شرایط سخت را بپذیرد و امروز پیش از آنکه زخمهای پیشین ترمیم شوند شوک و زخم بعدی بر اقتصاد کشور وارد شد. همچنین زمان بسیار طولانی نزدیک به 15 سال طی شد تا قدرت خرید مردم افزایش پیدا کند و از آنجا که طی این زمان بحران ارزی هم بر اقتصاد کشور وارد نشده بود شرایطی کاملا متفاوت با امروز حکمفرما بود. امروز اگر میانگین حقوق و دستمزد شهروندان را دو میلیون تومان نیز تصور کنیم با توجه به شرایط فعلی بزرگترین تصور و اشتباه این است که مشکلات امروز را نیز گذرا تصور کنیم. در ادامه باید گفت هر 10 درصد افزایش بهای دلار موجب افزایش یک درصدی تورم کل خواهد شد و بر همین اساس با توجه به حواشی اقتصادی دیگر بدیهی است تا پایان سالجاری شاهد تورم 25 درصدی باشیم. از همین رو مردم قادر به تامین بخش عمدهای از نیازهای خود نخواهند بود و بر همین اساس قشر متوسط را با بالاترین سرعت ممکن از دست خواهیم داد و در پی آن شاهد بزرگتر شدن فاصله طبقاتی بین قشر ضعیف و مرفه خواهیم بود. اقتصاد نیاز حیاتی به طبقه متوسط دارد و میتوان گفت افتخار اقتصاد هر کشور وسیع بودن طبقه متوسط آن است. در پی کوچک شدن این طبقه و ریزش آن به طبقه ضعیف و فقیر باید در انتظار موج اعتراضات اجتماعی و نارضایتیهای عمومی باشیم که این موضوع نیز خوشایند نیست. اقتصاد کشور نیازمند اصلاحات جدی در نظام مالیاتی، بانکی، یارانهها و بخشها و سطوح مختلف بود که سالیان سال نسبت به آن بیتوجهی شد؛ موضوعی که با افزایش آسیبهای حاصل از آن امروز دیگر توان رویارویی با چالشها وجود ندارد.