تدبیر24»ورد زبانش این است که «خدا به من لطف کرده است» و میگوید که مطمئن است خدا به خاطر کارهای خیرش به زندگی مشترک خودش و به فرزندانش کمک خواهد کرد.
بیشتر مراجعین شما برای طلاق چه مشکلی داشتند؟
به نظر من مهمترین عاملی که باعث میشود طلاق در کشور ما زیاد باشد و یک بحران در خانوادهها تلقی بشود این است که ما اصولاً آموزشهای پیش از ازدواج را جدی نمیگیریم؛ یعنی زوجی که میروند و زیر یک سقف زندگی میکنند یا نسبت به هم شناخت کافی پیدا نکردهاند یا از آموزشهای قبل از ازدواج برخوردار نبودهاند؛ و اینطور میشود که با اندک تلاطم و سختی، ممکن است این زوج احساس کنند که باید طلاق بگیرند.
ایکاش سر راه همه زوجهایی که به این مرحله میرسند آدمهای سالم و دلسوزی قرار بگیرند که کمی اینها را انذار و هشدار بدهند. از آنطرف خانوادههای دو طرف هم بهجای اینکه هیجان این طلاق را در زوج بیشتر و آتش اختلاف را شدیدتر کنند، میتوانند آب سرد روی این آتش باشند.
اگر شناخت قبل ازدواج حاصل بشود و اگر آموزشهای پیش از ازدواج جدی گرفته شود، هیچ عاملی آنقدر قوی نیست که بتواند زن و مرد را قبل از رسیدن به سالگرد پنجم ازدواجشان و حتی بعدازآن، از هم جدا کند.
کدام عامل بین همه عوامل طلاق زوجهای ایرانی از همه شایعتر است؟
اگر از من بپرسید، اختلاف فرهنگی بین خانوادهها مهمترین عامل طلاق در ایران است. یک مورد شایع دیگر هم نارضایتیهای مالی است. مثلاً خانم با امید و آرزو با مردی که وضعیت مالی خوبی دارد ازدواجکرده است، حالا این مرد ورشکست شده یا شغل و سرمایهاش را ازدستداده است. اختلافی بین اینها ایجادشده است که خانوادهها هم تلاش مؤثری در جهت رفع آن نکردهاند و اختلاف کمکم شعلهورتر شده است تا جایی که به دیگر مسائل زندگی هم سرایت میکند و حتی کار به زدوخورد فیزیکی هم میکشد.
نارضایتی جنسی هم از دیگر عوامل است که در این موارد هم من سعی میکردم مشاورانی را معرفی کنم که در خیلی از موارد مشکلشان برطرف میشد. من فکر میکنم اکثر وکلا و قضات دادگستری در مواجهه با موضع طلاق عمداً میتوانند ماجرا را کش بدهند تا زن و مرد فرصت بیشتری برای رفع اختلافات و آشتی پیدا کنند.
چرا برایتان مهم بود و وقت میگذاشتید که زوجهای در آستانه طلاق را آشتی بدهید؟ وظیفهای که نداشتید!
بعضی از همکاران ما نقششان برای مراجعین طلاق نقش سرعتدهنده است. حتی بعضی از قضات دادگستری برای اینکه پروندهای را زودتر به انتها برسانند فرصتی برای آشتی دوباره زوجها ایجاد نمیکنند.
در اسلام در بحث قضاوت، موضوعی هست به اسم حکمیت یا همان داوری کردن. یک حکم و یا داور از سمت زوج و یکی از سمت زوجه انتخاب میشود. این دو مینشینند با طرف مقابل خودشان صحبت میکنند، اگر به این علم و قطعیت رسیدند که این دو نفر نمیتوانند باهم زندگی کنند شهادت و گواهی میدهند که ما صحبت کردهایم و این دو نفر قادر به ادامه زندگی مشترک نیستند.
متأسفانه این مسئله در نظام معاصر حقوقی ما زیاد جدی گرفته نمیشود؛ یعنی بسیار فرمالیته است. آن زمان که من وکالت میکردم در دادگاهها، حکمها مبلغی کمی پول در حد ۱۵ یا ۳۰ هزار تومان میگرفتند و فرم مربوطه را بدون اینکه با زوج حرف بزنند پر میکردند و به قاضی تحویل میدادند.
اما برای من همیشه مهم بود که به این برسم که «حجت بر من تمامشده است»؛ یعنی اگر قرار است زوجی طلاق بگیرند باید حجت بر من تمام میشد که دیگر راهی برای آشتی ندارند. برای همین تا جایی که ممکن بود میخواستم افراد بزرگ خانوادههایشان یا آنهایی که برای زن و مرد حرمت داشتند بهعنوان حکمشان انتخاب بشوند.
برای بیشتر وکلا کسر شأن است که در دفتر وکیل دیگری که وکالت همسر موکلشان را به عهده دارد، قرار بگذارند و صحبت کنند. ولی من وقتی میدیدم پای یک زندگی مخصوصاً زندگی دارای فرزند، در میان است، هر چیزی را به جان میخریدم و سعی میکردم وکیل طرف مقابل را هم قانع کنم که این دو نفر میتوانند دوباره به زندگی مشترکشان برگردند. بیشتر مواقع هم همکار من میگفت: «بابا اینها دیگر خودشان به این نتیجه رسیدهاند که طلاق بگیرند. تو دایه مهربانتر از مادر نشو!»
تابهحال چند مورد از مراجعین برای طلاق را آشتی دادهاید؟
بیستوهفت بار این اتفاق افتاده است. خداراشکر از افتخارات کاری من بهعنوان یک وکیل این است که الآن خبردارم بچههای تعدادی از این زوجها که مانع طلاق آنها شدهام دانش آموزان و دانشجویان نخبه هستند. یکی دیگر حافظ قرآن است، یکی دیگر دو زبان دیگر بهجز زبان فارسی را مسلط است و.... اینها بچههای همان خانوادههایی هستند که به لطف خدا مانع طلاقشان شدم و اگر پدر و مادر طلاق میگرفتند خیلی بعید بود که این بچهها به مدارجی که الآن دارند، برسند.
حتی یکی از این خانوادهها که بعدها بچهدار شدند به نشانه تشکر، اسم فرزندشان را «محمدامین» گذاشتند.
وقتی زنوشوهری برای طلاق مراجعه میکنند در تصور خودشان تصمیم نهایی را گرفتهاند. یا حتی آنقدر عصبانی و دلخور هستند که نمیخواهند به هیچ توصیه و نصیحتی گوش بدهند. شیوه شما برای عوض کردن این تصمیمات چه بود؟
شما در مواجهه با آتش دو کار میتوانید انجام بدهید. یا روی آن آب سرد بریزید یا بنزین. وقتی زن و شوهری با عصبانیت تمام به دفتر من میآمدند اولین کار من این بود که با آنها برادرانه و صمیمی صحبت کنم. همه حرفهایشان را میشنیدم و در آخر میگفتم «فکر نمیکنید خودتان هم در قبال آنیکی کمی مقصر است؟»
مثلاً خانمی میآمد و هرچه بدی از مرد توی ذهنش بود میگفت. من خیلی صمیمانه برایش توضیح میدادم که در شرایط فعلی اگر مثلاً همسر شما زیاد به شما توجه نمیکند یا با شما صحبت نمیکند، مخصوصاً اگر خسته است و از سرکار آمده طبیعی است. حالا شما فلان راهکار را به کار ببر و توجهش را جلب کن. سؤال دیگری که از زوجها بعد از پایان حرفها و گلههایشان میپرسیدم این بود که «خب چرا با او ازدواج کردی؟» معمولاً هم جواب میشنیدم که «خیلی دوستش داشتم.» بلافاصله میگفتم «فکر نمیکنی هنوز هم خیلی دوستش داری؟» و او به فکر فرومیرفت.
گاهی شماره طرف مقابل را میگرفتم و نظر او را هم درباره طلاق میپرسیدم. در اکثر مواقع طرف مقابل یا از درخواست طلاق پشیمان بود یا از اینکه همسرش برای طلاق مراجعه کرده است، شوکه میشد؛ یعنی یکی از طرفین موافق نبود و هنوز خواهان ادامه زندگی مشترک بود. در مواقعی به زوجها کتاب میدادم تا آگاهیشان بالا برود و متوجه مسائلی بشوند که به حفظ زندگی مشترکشان کمک میکرد.
درواقع من مثل یک وکیل دادگستری صرف با آنها حرف نمیزدم. سعی میکردم لباس مشاوره و لباس مسلمانی هم تنم باشد. گاهی برای بعضیهایشان روحانی میشدم و برای بعضی دیگر پزشک.
کدام خاطره از دوران وکالت بیشتر در ذهنتان مانده است؟
زوجی بودند که بهجز پرونده طلاق، پرونده نزاع و دعوای بین خانوادهها هم داشتند. درواقع چهار پرونده مجزا علیه یکدیگر و خانوادههایشان داشتند. اینها خدا را شکر مشکلشان حل شد و الآن آن زوج و خانوادههایشان از دوستان نزدیک من هستند.
یکی از دوستداشتنیترین خاطراتم هم مربوط به همان زوجی است که اسم کوچک من را روی فرزندشان گذاشتند. این اتفاق دقیقاً موقعی افتاد که من از یکی از پروندههایم بهشدت خسته بودم و حتی داشتم به این فکر میکردم که شغل وکالت را برای همیشه کنار بگذارم. دقیقاً در همان لحظهها پیامکی از آن زوج دریافت کردم که نام نوزاد تازه متولدشدهشان را به نشانه اینکه یادشان باشد چه کسی زندگیشان را نجات داده است «محمدامین» گذاشتهاند. از این اتفاقات بعدها هم افتاد و مثلاً من برای اولین روز مدرسه رفتن فرزند زوجی که مانع طلاقشان شده بودم یا مراسم بله برون یکی دیگر از آنها، دعوت شدم تا شریک لحظههای شاد زندگی این زوجها باشم.