امروز به لحاظ آنکه سالروز شهادت آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی است، فرصتی مغتنم به نظر میآید برای روایت یک ناگفته تاریخی.
تدبیر24»آن مرحوم در سال هزار وسیصد وسی وپنج خورشیدی، از سوی آیت الله العظمی
بروجردی به کرمانشاه گسیل گشت وتا پایان حیات آن بزرگ، عهده دار این سمت
بود. پس از رحلت آیت الله بروجردی، بحث معرفی مرجع جدید پیش آمدومرحوم
اشرفی با عنایت به دوستی دهها ساله با امام خمینی وشناخت جامع از مراتب
علمی ایشان، بی درنگ مردم را به تقلید از وی ارجاع داد. در کرمانشاه روحانی
دیگری میزیست که از قضا او نیز در آغاز کار، بسیار سنگ امام ونهضت را به
سینه میزد، اما، چون رهبر انقلاب حاضر نشد وی را به نمایندگی خود در
کرمانشاه برگزیند، با چرخشی یکصد وهشتاد درجه ای، به مخالف وحتی دشمن درجه
یک ایشان مبدل گشت! از آن پس به رغم تحذیرهای مشفقانهء حضوری وغیرحضوری
شهید محراب، "شیخ" واطرافیانش، به پای ثابت هتک وایذاء آقای اشرفی تبدیل
گشتند وکمتر روزی بود که شهید نامههایی بدین مضمون دریافت نکند که:"یا
خمینی را رها کن ویا تو را با خفت از کرمانشاه بیرون خواهیم کرد! "جالب
اینجاست که اشرفی دراین باره وبرای جلوگیری از تخاصم و برخورد، با هیچیک از
فرزندان ومریدان خود سخن نگفت وتنها پس از شهادت او که کتابخانه اش را
زیرو رو کردند، به قرآنی برخوردند که جلدی بس ضخیم داشت. جلد را که گشودند،
به انبوهی از اینگونه نامهها برخوردند که شهید در ذیل آنها تنها نوشته
بود:"یا احکم الحاکمین! ". تنها چیزی که اطرافیان دراین فقره از او شنیدند،
این بود که:"پس از مرگ، بر من زیاد گریه کنید که دراین مدت، فراوان رنج
برده ام! " آن شیخ پس از انقلاب نیز به تلاشهای تخریبی خویش ادامه داد تا
اینکه پس از ترور مرحوم اشرفی، با شکایت علمای منطقه و از سوی دادگاه ویژه
روحانیت، به کرمانشاه ممنوع الورود شد وپس از سالها، در گمنامی درگذشت،
درحالی که نام وآوازه شهید محراب، آن هم در سی وهفتمین سالروز شهادتش،
همچنان بر زبانها جاری است. این همه را روایت کردم، بلکه از بزرگانمان
قدری اخلاق وصبر بیاموزیم