تدبیر24»متهم این پرونده جنایی که «مجتبی» نام دارد، در حالی که انگیزه اصلی خود از این جنایت وحشتناک را «طلاق همسرش» میدانست با تفهیم مواد قانونی از سوی قاضی «کاظم میرزایی» که مواظب اظهاراتش باشد، در خیابان طلوع ۱۳ (محل ارتکاب قتل) مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و در تشریح چگونگی وقوع این جنایت هولناک گفت: همه بدبختیهای من از سال ۸۹ آغاز شد چرا که آن زمان به خاطر اعتیاد شدید به مواد مخدر و برای آن که همسرم از من طلاق نگیرد، وکالت بلاعزلی را به همسرم دادم تا در صورت تکرار چنین خلافکاریهایی به صورت یک طرفه از من طلاق بگیرد. با وجود این او تا سال ۹۶ با من زندگی کرد، ولی از زمانی که برای تامین هزینههای اعتیادم دست به سرقت زدم، دیگر خانواده او از من رویگردان شدند و سال گذشته همسرم با همان وکالت طلاق گرفت. بعد از این ماجرا خیلی تلاش کردم که او را به زندگی ام بازگردانم، ولی پدرزنم اجازه نمیداد. آنها دختر هشت ساله ام را نیز نزد خود برده بودند و من ۱۰ ماه بود که نتوانسته بودم دخترم را ببینم! حتی مادرزنم را تهدید کردم که روی او یا همسرم اسید میپاشم، ولی باز هم نتوانستم کاری بکنم تا این که تصمیم گرفتم برادرزن ۲۵ ساله ام را با چاقو بترسانم چرا که پدر زنم تک پسرش را خیلی دوست داشت. متهم به قتل ۳۴ ساله در ادامه اعترافاتش افزود: منزلی را در بولوار میرزاکوچک خان اجاره کرده بودم چرا که پدرم نیز از من رویگردان بود و در واقع اهمیتی به من نمیداد.
من که دیگر به فکر انتقام از خانواده همسر سابق ام بودم، از یک ماه قبل
هر روز صبح به محل زندگی آنها میرفتم تا برادرزنم را تنبیه کنم! ولی
شرایط فراهم نمیشد یکی دو بار هم که فرصت مناسبی پیش آمد من خودم ترسیدم
به او حمله ور شوم تا این که روز حادثه (اول آبان) ساعت ۵ صبح از خانه
بیرون آمدم به صورت پیاده به طرف منزل آنها حرکت کردم. وقتی به حدود ۱۵
متری منزل پدر زنم رسیدم، کنار درختی روی زمین نشستم کلاه لبه داری را سرم
گذاشته بودم و یک عینک به چشمانم زده بودم با وجود این برای آن که شناسایی
نشوم یک برگ روزنامه را هم جلوی صورتم گرفتم تا همسایگان مرا نشناسند. حدود
ساعت ۶:۳۰ صبح وقتی برادرزنم با خودرو از حیاط بیرون آمد و پیاده شد تا در
حیاط را ببندد من به سرعت به طرف او قدم برداشتم، ولی یک لحظه او مرا
شناخت و با دست به عینک ام زد که عینک از چهره ام افتاد. چاقوی اول را به
بازویش زدم که درگیری شروع شد پریدم و با لگد به شکم اش زدم که دور خودش
چرخید و در این هنگام چند ضربه دیگر هم با چاقو به نقاط مختلف بدنش زدم.
وقتی روی زمین افتاد، تیغه چاقو را به قفسه سینه اش فرو بردم. او سرش را از
روی زمین بلند کرد و به سینه خون آلودش نگاهی انداخت و دوباره سرش روی
زمین افتاد. با خودم گفتم او فقط زخمی شد! بلافاصله از آن جا گریختم و به
اطراف خیابان طبرسی رفتم. بعد از ظهر به صورت مخفیانه به محل بازگشتم. هیچ
پارچه سیاهی نصب نبود. فهمیدم که او زنده است، ولی روز بعد وقتی دوباره به
محل زندگی آنها بازگشتم تا اطلاعاتی کسب کنم پارچههای سیاه را دیدم و
متوجه شدم که او را کشته ام!
بعد از آن بود که به کانکس پلیس در اطراف
میدان طبرسی رفتم و درحالی که چاقوی خون آلود را نشان میدادم گفتم من با
این چاقو برادر زنم را کشته ام! ولی آنها موضوع را جدی نگرفتند و به من
گفتند به محلی که قتل کردهای برو! من پولی همراهم نبود گفتم حداقل به گشت
زنگ بزنید تا مرا به کلانتری ببرد، ولی باز هم کاری انجام ندادند تا این که
مجبور شدم با پیک موتوری تا کلانتری رسالت بروم. پیک موتوری هم پولی
نگرفت!
گزارش خراسان حاکی است، در بازسازی صحنه قتل که سرهنگ سلطانیان
(رئیس دایره قتل پلیس آگاهی خراسان رضوی) نیز حضور داشت، ابتدا سرگرد نجفی
(افسر پرونده) به تشریح خلاصهای از محتویات این پرونده جنایی پرداخت و سپس
قاضی میرزایی با صدور قرار بازداشت موقت، متهم را روانه زندان کرد؛
بنابراین گزارش، در حاشیه بازسازی صحنه قتل، «مجتبی» (متهم به قتل) در گفت:
وگویی کوتاه به سوالات خبرنگار خراسان پاسخ داد.
چند کلاس سواد داری؟ تا پنجم ابتدایی درس خواندهام.
علت
اصلی اختلاف شما با پدر زنت به خاطر طلاق همسرت بود؟ البته به جز این
اختلافات دیگری هم داشتیم، آن هم به خاطر یک قطعه زمین بود که از او خریده
بودم!
چگونه همسرت با یک آدم معتاد، بیکار، دزد و مشروب خوار زندگی میکرد؟
من
بیکار نبودم این اواخر هم در پیک موتوری کار میکردم. همه لوازم خانه ام
را عوض کرده بودم! حتی ۱۰ میلیون برای رهن خانه پرداختم و ماهیانه ۲۵۰ هزار
تومان هم اجاره میدادم!
چرا به خاطر اختلاف خانوادگی برادرزنت را
کشتی؟ چون او را خیلی دوست داشتند و از سوی دیگر هم نمیخواستم او را بکشم.
او دوست من بود فقط میخواستم او را بترسانم! ولی آنها تهدیدهای مرا جدی
نگرفتند!
پشیمانی؟ خیلی، کاش این اتفاق نمیافتاد!
شکل جنایتی که انجام دادی شبیه فیلمهای جنایی بود. نه! من فیلم نگاه نمیکنم یعنی اصلا وقتی برای این کار ندارم!