برای زنان در جامعه قاجار شاید بتوان تقسیمبندیهای زیادی در نظر گرفت، از منظری این زنان را میتوان در سه طبقه جای داد: زنان نیازمند، زنان متوسط و زنان بافرهنگ.
زنان نیازمند جامعه
از زنان نیازمند و فرودست این جامعه چندان نمیتوان اطلاعات جامعی داد، چراکه نه سواد داشتند، نه کاری برای نامدار شدن کرده بودند. این اقشار را به نوعی از عرایض و نامههایی میتوان شناخت که به «صندوق عدالت شاهی» میفرستادند.
در دوره ناصری تشکیلاتی با عنوان «صندوق عدالت» شکل گرفت. مردم در هر جای کشور میتوانستند عرایض و نامههای خود را برای رسیدگی دولت به این مجموعه بفرستند. برای آگاهی از قشرهای فرودست جامعه به نامهها و عرایضی اشاره میکنیم که به دربار نوشته شدهاند.
هر چند این نوشتهها معدودند؛ چون بیگمان زن باسواد در میان فرودستان جامعه اصلا نبوده، با این همه از میان همین نامههای معدود، فقر و بیعدالتی و بیکاری آشکار است.
در نامههای آن دوره میخوانیم:
پیرزنی ۸۰ ساله در دوره قاجار از لاریجان نوشت که شوهر و دو پسرش خدمتگزار دیوان بودند و بعد از فوت آنها به واسطه ضعف مزاج و پیری نتوانسته «به خاکپای مبارکه شرفیاب شود» و بابت مواجب شوهر و دو پسر چیزی تقاضا کند. در دوره قاجار، از بیجار زنی نوشته که کنیزک بیکسی است که اموالش را غارت کرده و اجزای حکومت نیز «حکم مبارکه» را اجرا نکردهاند. زنی از کردستان نوشته که شوهرش او را از خانه بیرون کرده و نه نفقه میدهد و نه او را طلاق میگوید.
زنان طبقه متوسط
اگر بتوانیم جایگاه درستی برای طبقه متوسط این دوره در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم که در دوره قاجار، بعضی از زنان صاحب شغل، مانند معلمی، دلاکی، مردهشویی یا دلالی ... این طبقه را شکل میدهند. شاغلان زنی مانند «ضعیفه کاشی» که شوهر ندارد و خانهاش را در بازار به نقارهچی اجاره داده بود، یا زنانی که حاجیه یا ملاباجی بودند، مانند ملا شهربانو، احتمالا زنانی بودند که مراسم مذهبی را اداره میکردند، تعدادی نیز ظاهرا فاحشه بودند. (ر.ک: زن در جامعه قاجار موقعیت اجتماعی زنان در آغاز قرن ۱۴ قمری)
تعدادی از زنان شاغل و مالک، آنانی بودند که در حرمسرای شاهی حضور داشتند یا پس از مرگ شاه، از دربار رانده شده، در محلهها میزیستند. به گفته تاجالسلطنه بعضی از زنان حرمسرا را که فرزند نداشتند از قصر بیرون میانداختند.
وضعیت مالکیت زنان در سالهای پایانی حکمرانی ناصرالدینشاه قاجار نسبت به سالهای نخستین با اندکی دگرگونی همراه بوده است. رشد مالکیت در میان زنان، دیده میشود. در ۱۳۲۰ قمری زنانی صاحب دکان و کاروانسرا بودند که امکان دارد مهریه یا ارث آنها بوده باشد.
زنان بافرهنگ قجری
سومین طبقه زنان دوره قاجار را میتوان اشرافزادگان به حساب آورد. دربار برای این افراد جای مناسبی برای تحصیل و پیشرفت بود. بعضی از آنها زبانهای خارجی میدانستند، تعدادی ساز مینواختند یا نقاشی میکشیدند. از میان آنها میتوان فعالان اجتماعی و سیاسی را هم دید که به مخالفت با همان درباری برخاستند که در آن بزرگ شده بودند.
فخرالدوله یا تومانآغا، دختر هفتم و فرزند دهم ناصرالدين شاه، درسال 1278 قمری از خازنالدوله همسر گرجی و صيغهای ناصرالدين شاه زاده شد. او زنی تحصیلکرده و از شعرای دوره ناصرالدینشاه محسوب می شود. او داستانهای شفاهی ایرانی را مکتوب و تصویرگری کرد. نقیبالممالک، نقالباشی دربار شبهایی که داستانگویی میکرد، فخرالدوله پشت در نیمه باز اتاق خواجهسرایان مینشست و به دقت آن داستانها مکتوب کرده و برای آنها نقاشی میکشید. اگر امروز ما داستانهای ماندگاری، چون امیرارسلان رومی و زرین ملک را داریم به همت اوست که آنها را مکتوب و مصور کرده است. شعرهای او شامل دیوانی از چندهزار بیت است که با خط خود نوشته و در کتابخانه سلطان محمودمیرزا در پاریس نگهداری میشود.
خانه فخرالدوله در خیابان فخر الدوله، خیابان بهارستان، خیابان قائن
فروغالدوله دختر ناصرالدینشاه قاجار و خازنالدوله از زنان آزادیخواه دوره آغازین جنبش مشروطه است. او و همسرش ظهیرالدوله عضو انجمن اخوت بودند. فروغالدوله که طرفدار مشروطیت بود مخالفت با برادرش، مظفرالدینشاه و برادرزادهاش محمدعلی شاه را علنی آشکار میکرد. در جریان به توپ بستن مجلس، محمدعلی شاه دستور تخریب و غارت خانه او را نیز صادر کرد.
تصویر فروغالدوله دختر ناصرالدین شاه قاجار
و همسر علی ظهیر الدوله به اتفاق دو تن از دخترانشان در لباس درویشی
فروغ خواهر تنی فخرالدوله بود. او در جوانی به خواست پدرش با علیخان قاجار ظهیرالدوله ازدواج کرد که وزیر تشریفات دربار بود. پس از ازدواج لقب "ملکه ایران" گرفت. نامههایی از او باقی مانده که خطاب به ظهیرالدوله، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و سیاستمدارن دیگر وقت نوشته است. در این نامهها قدرت اندیشه و دیدگاههای آزادیخواهانه و انتقادآمیز او آشکار است. او بدون حجاب به جلسههای انجمن میرفت و سخنرانی میکرد. فروغالدوله شعرهای مدحآمیزی نیز میگفت. تخلص «صفا» داشت که با تخلص همسرش یکی بود.
دختران مظفرالدین شاه قاجار
زهرا دختر ناصرالدینشاه و توران السلطنه را تاجالسلطنه نامیدند. ۱۲ یا ۱۳ سال بیشتر نداشته که او را به عقد نوجوانی به نام حسنخان شجاعالسلطنه درآوردند که این وصلت پس از چند سال به جدایی کشید. باز به عقد مرد دیگری به نام قوللرآقاسیاش درآوردند، ولی با او هم زندگی خوبی نداشت و طلاق گرفت. خواست به فرنگ برود، نتوانست و نشد.
تاجالسلطنه با همه این فراز و نشیبها هرگز از آموزش و تلاش برای پیشرفت فکری باز نایستاد. او با وجود ازدواج زودهنگام تحصیلاتش را ادامه داد و از جمله زبان فرانسه را خوب میدانست، پیانو مینواخت و خاطرات روزانه مینوشت.
پس از بازگشت از سفر به عتبات، در ایران شروع به نوشتن خاطرات کرد که در سال ۱۳۰۶ خورشیدی در روزنامه کوشش به صورت پاورقی و بدون نام نویسنده منتشر میشد. آنچه امروز باقی مانده احتمالا بخشی از همه آن نوشتههاست. (ر.ک. سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی)
تاج السلطنه در خاطراتش از علاقهاش به نمایش و تاتر میگوید و از پدر و مادرش که او را با این هنر آشنا کردند. ولی با این حال مینویسد که برای رفتن به تاتر محدودیتهای زیادی داشته و گاهی که اجازه رفتن به تماشاخانه صادر نمیشد بلیطهایش را به دیگران میداده است. او از تاتر به عنوان سرگرمی جدیدی یاد میکند که به مشغولیات او افزوده شده است.
آرامگاه خانم تاج السلطنه در آرامستان ظهیر الدوله واقع در میدان تجریش خیابان دربند، خیابان ظهیر الدوله
در خاطرات تاجالسلطنه زنی به نام جهانفروز حضور دارد که گویا نقش مهمی در تربیت و شکلگیری او داشته است. در بخشی از خاطرات او آمده که از پدر، یعنی ناصرالدینشاه خواسته که بیشتر او را ببیند و نزد او زندگی کند. جهان فروز فرزند نداشته و تاجالسلطنه از تقاضا میکند او را فرزندخوانده وی گرداند.
مادر تاجالسلطنه در کودکی او در حوض کاخ در برابر شاه غرق شده بود. او را دایه بزرگ کرد. تاجالسلطنه با نامهنگاری و دیدار جهانفروز سعی داشته وی را مادرش بداند و جای خالی او را پر کند. جایی از کتاب از شور و شادی خود به خاطر ملاقات جهانفروز میگوید. او با شنیدن خبر آمدن بانو شعر میسراید و به پایکوبی میپردازد.
ای آفتاب صبح جمال جهان فروز، فردا چرا؟ همـیـن دمـم این جـلوه آرزوســت
امشب به من چـه میگـذرد بی لقای تـو؟ تا زنـدهام اگر کرمی میکـنی نکوست
در ادامه چنین میگوید:
خوشبختانه دایه خانم هم هنگام عروض این احوال مانند خود من بود و یک وقت متوجه شدم که دایه خانم، بیچاره پیرزن هم آن گوشه اطاق میرقصد. ما دقیقه شماری میکردیم که کی میهمان عزیز ما خواهد آمد و دایه خانم مختصر تدارک ناقابلی هم برای عصرانه دیده بود. آمد و گویی جان جهانی در کلبه ما دمیده شد که کلیه موجودات شیان ما به رقص و نشاط در آمدند. جهان فروز خانم قبلا قصر را دیده بود و محتاج به معرفی به ایشان نبودیم. پس از ورود و مختصری استراحت جویای سلامت احوال بعضی از شاهزاده خانمهای کوچک دیگر از من شدند و بسیار خجل شدم از این که آنها را به اسم تشخیص نمیدادم تا جواب قطعی ایشان را بدهم و اظهار میکردم: چه عرض کنم؟
این شرح حال نشان میدهد تاجالسلطنه قاطی زنان دربار نبوده و با دایه خود بیشتر معاشرت میکرده است. زنان و خواهران خود را به نام نمیشناخته و سرگرمیهای خود را داشته است. در ابتدای خاطرات خود پس از مرگ مادر میگوید که او را دایهای بزرگ کرد که سواد داشت و این امر در سرنوشت او تاثیر زیادی داشت. در همان دوره، از قولی میگوید که به دایهاش داده تا خاطرات روزانه بنویسد و در این امر ثابت قدم بوده است.
منبعی برای شناخت زنان عهد قاجار
زنان طبقه متوسط نیز در آثار پراکندهای که در این دوره منتشر شده نمایان هستند. بعضی از این آثار را خود زنان نوشتهاند. اولین زن نویسنده عهد ناصری بیبیخانم نامی بوده که به توصیف وضع زندگانی زنان در جامعه مردسالار عهد قاجار پیش از مشروطه پرداخته و کتابش در همان زمان به چاپ رسیده است.
بیبی خانم اشرافزاده نبوده و به نوعی نماینده طبقه متوسط به شمار میآمده است. اثر او معایب الرجال به قلم بیبیخانم، یا بیبی فاطمه خانم در ۱۳۱۳ قمری، در پاسخ به رسالهای با عنوان «تأدیب النسوان» نوشته شده است.
برای شناخت زنان اشرافی و فرهیخته نیز میتوان از خاطرات شاهزاده خانم دربار قاجار، تاجالسلطنه بهره گرفت. این اثر، روشنگر وضع اندرونی شاه و وضعیت همسران و شاهزادههای آن دربار است. این اثر، به صورت کتاب پس از آن دوره به چاپ رسیده است.
منبع خوب دیگر برای شناخت این موضوع، رسانههای مکتوب این دوره به ویژه نشریات خود زنان در زمان قاجار است. مجلاتی چون شکوفه که در صفحه اول آن آمده بود «روزنامهای است اخلاقی، ادبی، حفظالصحه اطفال، خانهداری، بچهداری، مسلک مستقيمش تربيت دوشيزگان و تصفيه اخلاقي زنان، راجع به مدارس نسوان، عجالتآ ماهي دو نمره طبع میشود.»