تدبیر24»صفحه شخصیاش در اینستاگرام پر است از واکنشهایش به موضوعات اجتماعی و
بازتاب دغدغههایش درباره مشکلاتی که شاید گریبان خودش را نگرفته باشند،
اما چون به مردم سرزمینش تعلق دارند، دل او را هم رنجانده. کامبیز دیرباز،
سالها قبل، پیش از اینکه سیمرغ بگیرد و معروف شود، حسرت خورده که چرا
آنقدر معروف و شناختهشده نیست تا بتواند قدم جلو بگذارد و پرچمدار گروهی
شود که به آسیبدیدهای کمک میکنند؟
او این حسرت را در مسیر اهداف
خود از میان برداشته تا امروز با اشتیاق بگوید که بهترین روز زندگیاش،
حضور در جمع کودکان بیسرپرست و بدسرپرست و دیدن لبخند آنها در پویش
«بدسرپرست، تنهاتر است» بوده؛ پویشی که او سخنگوی آن است. دیرباز حالا
آنقدر محبوب و معروف است که قدم جلو بگذارد و بهعنوان داور جشنواره
«آرزوهای خطخطی»، همراه نیکوکارانی شود که میخواهند برای کودکان
زلزلهزده کرمانشاه مدرسهای ایمن بسازند و لبخند آنها را ببینند. با این
بازیگر سینما و تلویزیون از دغدغههای اجتماعی و خیرخواهانهاش در زندگی
پشتدوربین، گفتوگو کردهایم.
احتیاجی
به تصمیمگیری نیست و این اتفاق واجب است. من روزهای زلزله بم را خوب به
یاد دارم. آن روزها تازه دانشگاه را تمام کرده و لیسانس بازیگری گرفته بودم
اما هنوز وارد بازیگری حرفهای نشده بودم. هنوز خبری از بازی در «دوئل» و
«تب سرد» نبود. خیلی غصه میخوردم که چطور بعضی دوستان خودم مثل پژمان
بازغی، بهواسطه محبوبیت خود میتوانند مردم را برای کمک به زلزلهزدگان
کرمان و بم با خود همراه کنند. آن موقع حسرت میخوردم که چرا با وجود اینکه
درس خواندهام، هنوز جایگاه اجتماعی خود را پیدا نکردهام تا بتوانم مثل
آنها زنجیره کمکرسانی شکل دهم. از دور رفقایم را میدیدم و از همان روزها
منتظر این بودم که این پله را بالا بروم و من هم به آن جایگاه برسم.
همین
هموطنانی که خانههایشان در زلزله آوار شده و همهچیز خود را از دست
دادهاند تا قبل از این اتفاق شاید بیننده فیلم و سریالی بودهاند که من در
آن بازی کردهام و با این کار از پیشرفت من در حرفهام پشتیبانی کردهاند.
چطور میتوانم حالا که آنها به حمایت احتیاج دارند بیتفاوت باشم؟ زلزله
فقط یکی از این اتفاقات است و مشکلات بسیاری وجود دارد که میتواند زندگی
آدمها را آوار کند. این وظیفه همه، ازجمله هنرپیشههاست که در چنین شرایطی
به سهم خود قدم جلو بگذارند و به هموطن خود کمک کنند.
بهعنوان
یک بازیگر هرگز خودم را از مردم جدا ندانستهام. همیشه حساسیت داشتهام که
حق ندارم حتی سلام و احوالپرسی ساده با مردم را هم با کوچکترین تلخی و
بداخلاقی انجام دهم، چون فکر میکنم این برخورد همیشه در ذهن آن فرد باقی
میماند. در همه این 20سالی که وارد دنیای حرفهای بازیگری شدهام، روزهایی
که حال خوبی نداشتهام از خانه بیرون نیامدهام تا مبادا خطا کنم و با
برخورد نادرستی به دیگران مواجه شوم.
فکر
میکنم حرف زدن درباره این موضوعات هرچند بهظاهر ساده، به اندازه خود
تأثیرگذار است. خود من با وجود اینکه بازیگرم، وقتی فیلمهای محبوبم را
تماشا میکنم، توجهم جلب میشود که بازیگر مثلا در موقعیتی مثل موتورسواری،
چه نکات ایمنیای را رعایت کرده است. فکر میکنم این کنجکاوی و توجه
میتواند در هر تماشاگری وجود داشته باشد؛ پس وقتی من بهعنوان یک هنرپیشه
درباره این موضوع حرف بزنم، میتوانم در حد خود تأثیرگذار باشم. اگر با این
کار حتی 10جوان موتورسوار تأثیر بپذیرند، من به آنچه میخواستهام
رسیدهام؛ پس چرا که نه؟ چرا قدم در این راه نگذارم؟
مردم
خیلی از ما بازیگران را در تیم فوتبال یا والیبال هنرمندان میبینند.
واقعیت این است که ما فوتبالیست یا والیبالیست نیستیم، اما دوست داریم در
آن لباس
دیده شویم تا شاید بتوانیم بقیه را به ورزش کردن تشویق کنیم. ما بازیگریم و
نمایش دادن را خوب بلدیم، پس باید این کار برای رسیدن به یک نتیجه خوب
انجام دهیم.
خدا
را شکر من همیشه از زندگی شخصیام راضی بودهام. در زندگی حرفهای هم
نهتنها از مسیری که طی کرده و نتایجی که به آنها رسیدهام راضی هستم،
بلکه گاهی با خودم فکر میکنم خداوند بیشتر از سهمام به من فرصت داده و
بدهکار او هستم. حال خوشی که با کارم دارم حاصل این لطف خداست؛ مثلا گاهی
با خودم میگویم خدایا اگر در نخستین فیلمی که بازی کردم سیمرغ نمیگرفتم،
اتفاقی نمیافتاد و ناراحت نمیشدم. فکر میکنم این حال خوبی که با شغلم
دارم حاصل همان روزهایی است که از حرفه و شهرتم برای همراه شدن با
فعالیتهای اجتماعی و کمککردن به آسیبدیدگان استفاده میکنم.
بهنظر
من اینستاگرام یک مجله شخصی است که هر کس خودش سردبیری آن را برعهده دارد.
هرچیزی که در فضای مجازی منتشر میکنم، صادقانه حس من در آن لحظه و درباره
موضوعی خاص است. البته به عواقب حرفهایم هم فکر میکنم تا از روی احساس
حرف نادرستی نزنم، اما هرچه هست به دور از تظاهر و صادقانه است؛ مثلا واکنش
نشان میدهم که چرا بازیگر بزرگی مثل پرویز پرستویی ناگهان و بهنادرست در
هجمه انتقادات قرار میگیرد و به این سرعت جایگاه او را فراموش میکنیم؟
با این واکنش میخواهم بگویم چه حسی نسبت به این موضوع دارم و میدانم که
ممکن است چنین اتفاقی یک روز هم برای من بیفتد.
سعی
کردهام این دغدغهمندی را از پیشکسوتان بازیگری یاد بگیرم. درست است که
وقتی من و همنسلانم کار را شروع کردیم خبری از اینستاگرام نبود اما نوع
برخورد با مخاطب را از بزرگترهای این حرفه یاد گرفتیم. ما دیدهایم که
استاد و پیشکسوتی مثل جمشید مشایخی امکان ندارد موقع دیدار با یک هوادار،
از جا بلند و با خوشرویی پیشقدم نشود. این درسها امروز در موقعیتهای
مختلف، از برخورد رودررو با مردم گرفته تا برقراری ارتباط در فضای مجازی،
به کمک من آمده است.
شب
تولدم بود اما این تولد با اوضاع اقتصادی نابسامان مردم همزمان شده بود و
هر روز خبرهای تلخ میشنیدیم. دوست نداشتم شادی روز تولدم را، حتی اگر در
حد به نمایش گذاشتن تصویری از کیکی کوچک باشد، به تظاهر تبدیل کنم. نمیخواستم لحظات شادی خودم را به رخ میلیونها نفر از افرادی بکشم که بحق، از شرایط خود ناراحت و ناراضی هستند.
فکر کردم بد نیست با مردم صادق باشم و به آنها بگویم درست است که روز
تولدم لبخند به لب دارم اما دوست داشتم حال همه خوب باشد تا همه حس شیرین
یک جشن تولد بزرگ را تجربه کنیم.
پست اینستاگرام کامبیز دیرباز در روز تولدش
بله،
این انتقاد درستی است. متولی در عرض یک هفته استادیوم آزادی را آنچنان
تجهیز کرد که توانستیم فینال مسابقات فوتبال آسیایی را در آن برگزار کنیم؛
پس این یعنی اگر بخواهد کاری را انجام دهد حتما میتواند. اگر این متولی
کار خود را درست انجام میداد، لازم نبود من و امثال من که ارتباطی با
انجام بعضی کارها و وظیفهای در این موارد نداریم، قدم جلو بگذاریم. وقتی
نهادهای رسمی کار خود را درست یا بموقع انجام نمیدهند، مردم و هنرمندان
مجبور میشوند خودشان آستین بالا بزنند و نقش مسئول را بازی کنند. من هم تا
قبل از سفر مهرماه به کرمانشاه، با خودم میگفتم میتوان به نوع دیگری هم
به زلزلهزدگان کمک کرد، اما وقتی اول مهر از نزدیک آن صحنههای آوار و
آسیب را دیدم، نتوانستم آرام بگیرم و دست روی دست بگذارم.
من
از این حرفها دلسرد نمیشوم. من آن آدمهای آسیبدیده و شرایط سخت
زندگیشان را دیدم و دیگر هیچچیز نمیتواند مانع کمککردنم به آنها شود.
با خودم میگویم حتی اگر قرار باشد محکوم شوم و زندان بیفتم، باز هم از این
راه برنمیگردم.
آیین
پایانی نمایشگاه و مسابقه عکس آرزوهای خطخطی برگزار میشود. این نام،
حکایت غمانگیز رنجهای کودکانی است که ناآگاهی و ندانمکاریهای ما،
آرزوهای رنگارنگشان را به تصاویر مخدوشی تبدیل کرده و هیچ پناهی ندارند.
کمکاری و بیتوجهی به کودکان از هر نوعی که باشد، تعریفی جز خشونت ندارد و
در مبارزه با خشونت، حاجت هیچ استخاره نیست. در روز مبارزه با خشونت علیه
کودکان باید از «سارینا» یاد کنیم که سرما و زندگی در چادر در سرپلذهاب،
جان شیرینش را گرفت... کودکان ماهشهری... و «نگار»که زیر شکنجههای سنگدلی
زخمی شد. باید یادی کنیم از «دنیا» که زیر آوار بیمدیریتی جان باخت و
کودکان شوشتری که این روزها اخبار تلخ درباره آنها دستبهدست میشود.
در
بحرانهای طبیعی و اجتماعی، کودکان بهعنوان قشری که توان دفاع و محافظت
از خود را ندارند، نیازمند توجه ویژه افرادی هستند که مدیریت بحران را
برعهده میگیرند؛ مثلا در زلزله کرمانشاه علاوه بر خسارات متعدد، این
کودکان هستند که از جنبههای مختلف روحی و جسمی آسیب دیدهاند و این وظیفه
اجتماعی بر دوش مسئولان، نیکوکاران و فعالان اجتماعی سنگینی میکند که در
چنین شرایطی، نگاه ویژه و برنامهریزی مناسبی برای کمک به آنها داشته
باشند. از طرف دیگر پاییز هر سال، روز جهانی منع خشونت علیه کودکان در
تقویم وجود دارد که هدف از نامگذاری آن، ایجاد حساسیت در جوامع جهانی برای
رفع و کاهش خشونت علیه کودکانی است که توان محافظت از خود را ندارند و آسیب
میبینند. فعال اجتماعی وظیفه دارد نسبت به آزار و شکنجه هیچ کودکی
بیتفاوت نباشد و برای آگاهسازی جامعه درباره عواقب این آسیبها تلاش کند.
کامبیز دیرباز در کنار کودکان زلزله زده
روز
اول مهر که با همراهی دوستان به سرپلذهاب رفتم، در میان آنهمه آوار
اندوه و بیسامانی، توجهم بیش از همه به مدرسهای جلب شد که زلزله ویرانش
کرده و میز و نیمکتهایش بیرون یک کانکس چیده شده بود. برق آفتاب آن روز
آنقدر تند و تیز بود که همان روز اول مدرسه را تعطیل کردند، لابد این
روزها هم سرما به بچهها مجال نشستن در آن کلاس بیسقف و بیدیوار را
نمیدهد. تصویر آن مدرسه و دانشآموزانش از ذهنمان خارج نشد و تصمیم گرفتیم
تمام توان خود را برای بازسازی این مدرسه بهکار گیریم. به این ترتیب قرار
شد در کنار دنبالکردن همه اهداف فرهنگی و اجتماعی، بخشی فرهنگی با نام
آرزوهای خطخطی هم طراحی شود تا حاصل فعالیتهای آن به خیریهای برای ساخت
مدرسه برای کودکان زلزلهزده تعلق گیرد. امیدوارم تلاش ما به ساختن روزی
بینجامد که در آن هیچ کودکی، قربانی خشونت و ناآگاهی نشود. ما هنوز هم برای
آمدن باران، به دعای پرلکنت کودکان محتاجیم. تنها اشاره روشن آنهاست که
گاهی به گوش سنگین آسمان میرسد.