تسنیم نوشت: همان اول کار توجه شما را به یک داستانک جلب میکنیم:
فردی با تابعیت یک کشور استعماری قدیمی، در هنگام مستی، در وسط خیابانهای پایتخت یک کشور اسلامی ــ انقلابی، به یک زن باردار متشرع تعدی میکند، تعدی چندباره که منجر به سقط جنین زن متشرع میشود. از قضاء، همسر این خانم قربانی، عضو نهاد نظامی آن کشور است که در خط مقدم مقابله با نفوذ آن کشور استعماری قرار دارد که پیرمرد مست تعدیکننده، تابعیت آن را دارد. مرد به دام نیروهای زیرمجموعه همسر زن قربانی میافتد. بدیهی است که انتظار شرعی، عقلانی، عرفی، انقلابی و ملی این است که فرد تعدیکننده که در واقع دوتابعیتی است، بازداشت، محاکمه و به شدیدترین مجازات ممکن برسد، اما... .
پیش چشم حیرتزده همسر زن و نیروهای او که جوانانی بهشدت معتقد به آرمانهای ان کشور انقلابی هستند، تقریباً (بلکه تحقیقاً) همه (تأکید میکنیم همه) ارکان حکومت «اسلامی ــ انقلابی» برای آزاد کردن و دلجویی از پیرمرد متجاوز مست، بسیج میشوند! ارشدترین مقامات امنیتی آن کشور، فرزند ذینفوذ یک عالم دینی (که همه نیروهای دستگیرکننده فرد متجاوز به آن عالم دینی ارادت دارند)، عوامل نهادهای نظامی مختلف و... همه و همه برای دلجویی و آزادی پیرمرد بسیج میشوند، و در این میان، یکی از مسئولان امنیتی که لباس عالمان دینی را بر تن دارد، بیش از همه خود را به آب و آتش میزند. در اواسط ماجرا، دلیل این بسیج همگانی و به آب و آتش زدن مسئولان آن کشور، معلوم میشود: فشار سفارتخانه کشور استعماری. عوامل پایگاه نظامی که مرد متجاوز را برای اجرای «عدالت» بهگروگان گرفتهاند، خلع سلاح، و مرد متجاوز میان بدرقه مسئولان تراز اول امنیتی و نظامی کشور آزاد و دلجویی میشود. کل هزینهای که این فرد میدهد، فشردن سخت دست او توسط همان «عمو»ی مورد نظر است. و یک «پایان باز»...
منطقیترین و بدیهیترین نتیجهای که مخاطب این داستان میتواند بگیرد این است: کشور انقلابی، دیگر به هیچ عنوان «انقلابی» نیست. مسئولان آن بلااستثناء عافیتطلب و «بیغیرت» شدهاند. جوانهای سر و دلسپرده به انقلاب آن کشور، در نهایت «قربانی» خواهند شد و اگر حتی به ناموس آنها در وسط خیابانهای پایتخت تعدی شود، از سوی حکومت وادار به «سکوت» خواهند شد، چرا که همه آنها از «سفارت» حساب میبرند. سخن کوتاه کنیم، آیا حکومت چنین کشوری، کوچکترین ارزشی برای پایمردی و ایستادگی پای آرمانهای آن دارد؟
این عصاره فیلمی است که با عنوان یک فیلم «انقلابی» و «ارزشی» در روزهای اخیر در جشنواره فیلم فجر، در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بهنمایش درآمد: «دیدن این فیلم جرم است».
این فیلم، که حدوداً 90 دقیقه پمپاژ سیاهی و 90 دقیقه تصویر چرک و سراپا دلآزاری از وضعیت جمهوری اسلامی ایران در 40سالگی آن است، با بودجه نظام و توسط حوزه هنری «سازمان تبلیغات اسلامی» ساخته شده است، و چه عیدی خوبی حوزه هنری در 40سالگی انقلاب به بچههای انقلاب داده است!
در حالی که رهبر فرزانه انقلاب، که خود «انقلابیترین» چهره روی زمین است و 30 سال است بار انقلاب را بهدوش گرفته و از گردنههای هولناک بهسلامت عبور داده است، بهصراحت از «روشنی» آینده میگوید، و از اینکه آینده از آن «بچهحزباللهی»ها است، وقتی ایشان همواره و همیشه، حتی مواقعی که با بصیرت و فرزانگی به نیروهای انقلاب و مسئولان حکومت هشدار میدهند، پایان سخن را با باز کردن دریچههای امید و روشنی میبندند، چرا چنین شده که کسانی خود را «بصیر»تر و «انقلابی»تر از رهبر جانباز و شهید زنده انقلاب میبینند؟
برای اولین بار در تاریخ انقلاب، فیلمی با بودجه یک نهاد انقلابی ساخته میشود که در آن، دو نهاد خدوم، مخلص و فداکار انقلاب که آرامش و ثبات مثالزدنی کشور مرهون آنهاست، روی هم اسلحه میکشند. برای اولین بار در تاریخ انقلاب، نیروهای وابسته به تشکیلات امنیتی جمهوری اسلامی، با انتخاب زوایای تند و تیز دوربین، با هیئت سیاهپوش و غضبناک و تحقیری که نثار نیروهای بسیجی میکنند، بهسان «شمر ذیالجوشن» ترسیم میشوند. برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، فیلمی ساخته میشود که سران امنیتی و نظامی و روحانی کشور را، از امیر و سردار و حاج آقا، دست به سینه و کمربسته سفارت «روباه پیر» نشان میدهد و چه تلخ است وقتی آن افسر نیروی انتظامی که تنها بهواسطه جملهای به همدلی با «امیر» (فرمانده پایگاهی که زنش مورد تعدی اجنبی قرار گرفته و طفل ناکامش شهید تجاوزگری عامل سفارت انگلیس شده)، توسط همان نیروهای امنیتی سیاهپوش، در «گونی» میشود!
سالهاست که سلطنتطلبها از خود «شاهنشاه آریامهر» تا پادوهای رسانهای آنها چون شهرام همایون و تلویزیون پارس این خط را تبلیغ کردهاند که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران بهرهبری خمینی کبیر، محصول سناریوی «انگلیس» و «آیتالله بیبیسی» بود. صاحبان «این فیلم جرم است» توضیح دهند که کدام خط تفارق، محتوای فیلم سیاه و سراسر تباهی آنها را از چنین مدعیات پوچ و مضحکی جدا میسازد؟ آیا این فیلم مانیفست تصویری همان تبلیغات شبکه پارس و تلویزیون کانال یک و تحلیلهای «دایی جان ناپلئونی» آنها نیست؟
ما یک نکته مهم:
24 اسفند 96، اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی، دو چهره مهم «جریان انحرافی»، مقابل سفارت بریتانیا در تهران حاضر شدند و حکم قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران را با این دعوی که «انگلستان» بر ارکان نظام سیطره یافته آتش زدند(!)، این در حالی است که طبق اسناد و شواهدی که هر روز بیش از دیروز آشکار میشود، خود «اسفندیار رحیم مشایی» یک پروژه نفوذ طراحیشده توسط سرویس اطلاعاتی روباه پیر برای بهانحراف کشیدن جریان انقلابی بود!
حال، بهاحتمال قوی، جریان «بهاری» خوشحالترین گروه از مشاهده پخش چنین فیلمی بر پرده سینماهاست! اینکه بدون زحمت و هزینهای، فیلمی در یک نهاد انقلابی ساخته میشود که مدعیات اسفندماه 96 رحیم مشایی و بقایی را بهتلخترین و سیاهترین شکل بهتصویر کشیده است. اینجاست که باید همه حواسها و توجهات دلسوزان انقلاب، به خطر پروژه جدید نفوذ جلب شود که آماج آن نیروهای انقلاب است. جریان انحراف این بار با گروگان گرفتن شعار «عدالتخواهی» بهدنبال تأثیرگذاری بر اذهان جوانان مخلص و انقلابی پای کار انقلاب است که ذهن آنها را نسبت به کلّیت نظام و انقلاب «مسئلهدار» کند.
حال فیلمی بر پرده سینماها آمده، که سراپای نظام، نهادهای انقلابی و مقامات نظام را سراسر «وابسته»، «واداده»، «ترسو» و تحت نفوذ جلوه میدهد و جوان انقلابی را بهتصویر میکشد که ناموس او در وسط پایتخت، در چند صدمتری پایگاه بسیج مورد تعدی قرار میگیرد، ولی نهتنها از سوی نظام هیچ حمایتی از آنها نمیشود، که سرکوب هم میشوند. خطر این انحراف و اعوجاج فکری در چنین فیلمی، بینیاز از هر شرحی بهنظر میرسد.
اینجاست که باید به مسئولان سینمایی حوزه هنری باید گفت: «این تذهبون...»
ایران آرت: فیلم " دیدن این فیلم جرم است" به تهیه کنندگی محمد حمزه زاده، کارگردانی رضا زهتابچیان، و نقش آفرینی لیندا کیانی، امیر آقایی، حسین پاکدل و حمیدرضا پگاه در سی و هفتمین جشنواره ملی فیلم فجر حضور دارد.
لیندا کیانی همزمان با انتشار نخستین تصویرش درباره این فیلم نوشت: «هیچ چیز از آن شبِ لعنتی یادم نمانده و بعد از آن فقط چشمهایم سیاهی میرفت. چیزی در من کشته میشد که آماده بودم دوستش داشته باشم ... یک حس خفقانِ سخت و نفسگیر مثلِ «دیدن این فیلم جرم است.»
«دیدن این فیلم جرم است!» یک فیلم سیاسی است که به ماجرای یک گروگانگیری میپردازد. این فیلم برای نخستین بار در بخش «نگاه نو» سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درخواهد آمد.
در خلاصه داستان این فیلم آماده است:«فقط یک فیلم پنج دقیقهای میخواستم تا بعدا بتونم از زنم و دخترم دفاع کنم، ولی امونم ندادند ... صدای آژیراشون داره نزدیکتر میشه... الان مثل مور و ملخ میریزن اینجا.»