همواره نمیتوان انتظار داشت کار رومئو کاستلوچی را درک کنید؛ اما مطمئن هستید که کار از زیبایی پر شده است. بهخصوص زمانی که کارگردان ایتالیایی - در واقع یک هنرمند تئاتری جامع الاطراف - اپرایی روی صحنه میبرد. تولیدات او در نمادها و مظاهر غنی است. هر جنبشی منجر به یک تابلو نقاشانه کامل میشود. "موسی و هارون" در اپرای پاریس در سال 2015 تقریبا به طور کامل در کنتراستهای قوی سیاه و سفید قرار داشت. "سالومه" در جشنواره تابستانی سالزبورگ، ضدقهرمانش را در استخری از شیر قرار داد و سر قطع شده اسب را به قطعه موسیقی عاشقانهای بدل کرد.
تازهترین پروژه آقای کاستلوچی، "اولین قتل" اسکارلتی که تا 23 فوریه در گارنیر پاریس اپرای پاریس ادامه مییابد، در قیاس بیروح، نسبتاً مستقیم و هنوز قابلتوجه است.
آقای کاستلوچی درباره اوراتوریو اسکارلتی متعلق به 1707 که روایتی از داستان هابیل و قابیل است، در مصاحبهای زیر لوسترهای درخشان پارک بزرگ گارنیه گفته "این پرترهای از قابیل است؛ اما این واقعاً در مورد بیگناهی است."
بدین ترتیب، در بخش دوم اوراتوریو ، آقای کاستلوچی خوانندگان را از صحنه حذف میکند، آنها را در مغاک ارکستر قرار میدهد،کنار جعبهها و آنها را با بچههایی جایگزین میکند که نقشها را روی صحنه تقلید میکنند. داستان غرور و قتل، به روایت او، یکی از کشفهای مجدد بیگناهی از دست رفته، کشف بزرگسالی در جستجوی همزاد جوانی خویش میشود.
هشدار لو رفتن: آنها در نهایت یافت میشوند؛ اما پیش از سفری به وفور در جادوی صحنه پراوهام - با لایههای نور و پارچههای آستری، آقای کاستلوچی بومهای نقاشی عظیم روتکو را به کار میگیرد که یکپارچگی لطیف یک اثر جیمز تورل را دارد - به پایان اثر نمیرسد. در این یادداشت برخی از تصاویر جالب اثر را میتوانید ببینید.
یک اعلامیه لعنتی
برای صحنهای که در آن حوا درمییابد مادر میشود، آقای کاستلوچی در اندیشه عید بشارت است- جبرئیل خبر به مریم مقدس میدهد که او عیسی مسیح را باردار میشود. بنابراین جبرئیل به "عید بشارت با همراهی مارگارت قدیس و اناسنوس قدیس"، یک فیلم نقاشی سهلتهای گوتیک اثر سیمون مارتینی و لیپو ممی تبدیل میشود که اکنون در گالری یوفیزی در فلورانس آویزان است.
اما جبرئیل نقاشی را از بالا به پایین میکشد. همانطور که حوا آواز مادر بودنش را میخواند، اثر هنری عظیم پایین میآید، به آرامی، بالای سر حوا. آقای کاستلوچی میگوید: "این نوعی گیوتین است، یک تهدید."
خدا شکل میگیرد
در هر لحظه اراائه شده در طول اثر، حفظ توالی اینکه چند پرده آستری در نمایش وجود دارد دشوار است.به نظر میرسد پردهها به طور مداوم در حال حرکت هستند: بالا میروند، سقوط میکنند، هم اکنون جفت میشوند و سپس از با میلههای درخشان و اجسام چرخان در نقطهای مبهم به تاریکی فرو میروند.
در یک نقطه، یک گودال بیشکل پر میشود و در نهایت شکل انسانی خدا فرض میشود. او بزرگتر از زندگی است،پدید میآید تا در یک خلا اثیری جدا از آدم، حوا و فرزندانش وجود داشته باشد. در پایین صحنه، او قاطعانهتر به نمایش در میآید و آواز میخواند، با صدای کنترتنور بنو شاچتنر.
دو قابیل، دو هابیل
قسمت اول "اولین قتل" در چشماندازی سورئالی است. (به هر حال، این ادا احترامها به روتکو، از تفسیر آقای کاستلوچی از زمینههای رنگی نقاش به مثابه چشمانداز است.) بخش دوم متعادلتر است. به معنای واقعی کلمه. پرده بالا می رود تا گیاهان و صخرهها را نشان دهد؛ اما چشمانداز هنوز آخرتی است: آسمان شب در پشت صحنه بسیار نزدیک به نظر میآید، همانند چشماندازههایی از فضای بیرون از جو، از سیارات کوچک "شاهزاده کوچولو."
با تغییر از خوانندگان بزرگسال به کودکان، لحظه قتل هابیل به دست قابیل رخ میدهد. آقای کاستلوچی گفته "ما در دوران کودکی هستیم. این اسطوره کودکی است."
داستان ادامه دارد
پیش از صحنه نهایی اثر، که در آن آدم و حوای بالغ فرزندان از دست رفته خود را بار دیگر کشف میکنند، آقای کاستلوچی با نیش و کنایه به زندگی پس از مرگ قابیل و هابیل میاندیشد.
برای یک لحظه کوتاه، هابیل از میان مردگان برمیخیزد و پیش از اینکه شناخته شود، به تنهایی از صحنه خارج میشود، قصد است احساس کنیم، فراموش کنیم. قابیل، شرمسارانه تاجگذاری میکند، از میان گروهی از کودکان ملبس با پوشش مدرن عبور داده میشود.
با بیقراری، قابیل نیز از صحنه خارج میشود. او با نسخهای به خامی شکلگرفته از خود جایگزین میشود که در عبور داده میشود و به خارج از خانه فرستاده میشود. در نهایت، کودکان مشغول به بازی با توپی میشوند که هنوز شباهتی به قابیل دارد: نیمه پایینی همان سایهای از شلوار قهوهای رنگ قابیل، میانه و بالا به رنگ پوست و تاج او.