با این که سالها از دوم خردادی که اصلاحات در آن شکل گرفت، گذشته است اما در آن سالها و همچنین تاکنون تعریف مشخصی از اصلاحات ارائه نشده است. این موضوع بهعنوان یک آسیب در اصلاحات مطرح میشود. آیا شما با این موضوع موافقید؟
اصلاحات
جریان از پیش تعیین شدهای در انتخابات سال 76 نبود. انتخاباتی با خواست و اراده
ملت برگزار شد و آن چه شکل گرفت یک انتقاد به وضعیت موجود بود. نوع ادبیات به کار
برده شده در آن زمان متفاوت بود که به تغییر روشها بدون به هم ریختن چارچوبهای
پذیرفته شده فکر میکرد. این روش در ادبیات دنیا رفورم نام میگیرد که در ادبیات
ما به اصلاحات ترجمه میشود. به همین دلیل از پیش تعریفی با مرزبندیهای مشخص
آماده نشده بود و رفتار دولت خاتمی بهعنوان رفتار اصلاحات نام گرفت. اصلاحات یعنی
در چارچوب قانون اساسی و چارچوبهای موجود
که آقای خاتمی هم انکار نکرد روشهای ناپسندیدهای که وجود دارد را به روشهای
مقبول تبدیل کرد.
عدم تعریف درست و مشخص از اصلاحات در این همه سال سبب شده که گروههای فراوانی خود را جزو این جریان بدانند. این مشکل در مورد تعریف «اعتدال» نیز وجود دارد. آیا زمان آن نشده که تعریفی جامع و مانع از اصلاحات ارائه شود؟
زمانی که یک جریان با تعریف و یک مانیفست مشخص روی کار نیامده باشد و احزاب در کشور شکل جدی به خود نگرفته باشند، مدعیان زیادی پیدا میکند. قطعا این بحث در مورد اعتدال و عدالتی که آقای احمدینژاد مطرح کرد نیز پیش خواهد آمد. اصلاحات چون در آغاز یک حرکت تازه بود این آسیب بیشتر به سراغ اصلاحات آمد. افراد زیادی بودند که اگر راس هرم اصلاحات را خاتمی بدانیم هیچ گونه نسبت و نزدیکی آرایی با خاتمی نداشتند اما در کتهگوری کلی اصلاحات خود را تعریف میکردند. بسیاری از مشکلاتی که جریان اصلاحات با آن درگیر است و طیف اصولگرا علاقه مند است که آن را به پای اصلاحات بگذارد، مربوط به نوع نگاه آقای خاتمی نبود زیرا اصلاحات یک جریان اجتماعی بود که مرزهای مشخصی را در ابتدا تعریف نکرده بود. به همین دلیل اختلاف نظرها و دید گاههای متفاوتی وجود داشت که جریان اصلاحات به علت زیر هرم خاتمی قرار گرفتن با چالشهای جدی مواجه شد.
شما میگویید که اصلاحات با ادبیات خاتمی و شخص وی پدید آمد و در ادامه اشاره میکنید که اصلاحات برخاسته از یک بستر اجتماعی بوده است. این دو گفته متناقض هم نیست؟
با یکدیگر منافاتی ندارد. انتخابات متفاوتی در سال 76 برگزار شد که محوریت آن فردی به نام خاتمی بود. با تعریف مشخص شروع نشد بلکه در بدنه جامعه جاری بود و بعد در شکل خود معنا پیدا کرد و آن معنا اصلاحات نام گرفت. این که یک فرد یا انتخابات شروعکننده یک جریان سیاسی باشد منافاتی با یکدیگر ندارد. یک حرکت سیاسی اجتماعی در جامعه زنده شده بود که بعد از دوم خرداد شکل گرفت و ادامه پیدا کرد اما این حرکت یک مانیفست مشخص نداشت.
ما تاکنون شاهد عدم انسجام بین اصلاحطلبان در انتخابات مختلف مانند شورای شهر و انتخابات گذشته ریاستجمهوری بودهایم. انتخابات 92 را با قطعیت نمیتوان نتیجه اتحاد اصلاحطلبان دانست. این عدم انسجام از چه ریشه گرفته است؟
تا زمانی که حزب به معنای واقعی در حوزه سیاسی وجود نداشته باشد انسجام شکل نمیگیرد. آنچه باعث شکل گرفتن انسجام در یک جریان میشود وجود احزاب و جامعه حزبی است. در انتخابات امسال و سال 76 و همچنین انتخابات سال 84 که آقای احمدینژاد روی کار آمد و یک ذهنیت در جامعه حاکم شده بود، این موضوع همیشه سیال و در جریان بوده و مرزهای دقیقی را نمیتوان برای آن تعریف کرد. زیرا جامعه ما حزبی نیست و تفکرات در یک اتاق فکر تحلیل نمیشود و هرکس براساس تفکرات، باورها و تشخیص خود بهاندیشهای نزدیک میشود یا خود را از آن دور میداند.
از نقدهایی که به اصلاحات وارد میشود، صورت نگرفتن تغییرات موثر از جانب این جریان است و همچنین اندیشههای متفاوت وجود اصلاحات را مانعی برای تغییرات سازنده میدانند. این نقد را چگونه پاسخگو هستید؟
اصلاحات در زمین فکری خود بسیار موفق عمل کرده است. تغییرهایی که در بدنه جامعه شکل گرفته، هنوز ادامه دارد. مانند آشنا شدن مردم با حقوق خودشان، زنده شدن و احیای ادبیات محترمانه با جامعه، حرمتگذاری به مردم و یکسری اصول مهمی که مبنای تفکر اصلاحات بوده و حتی اگر در جامعه بهطور کامل عملی نشده باشد بهعنوان یک حق شناخته شده که اتفاق بسیار مهمی تلقی میشود. اما این که تغییرات اساسی نبوده، به دو دلیل است. اول آن که اصلاحات برای تغییر اساسی روی کار نیامده و با شعار اصلاح عمل میکند و نمیخواهد که چارچوبهای پذیرفته شده یا قانون اساسی را تغییر دهد. دلیل دوم این که توقعات متفاوت بود و توقعات باید مطابق با واقعیتها باشد. در ایران قدرت تنظیم شده است و هیچ فردی نمیتواند تمام آرمانها و ایدههای فردی خود را عملی کند. حتی اگر منتخب مردم باشد باید خود را در مجموعه مدار تعیین شده فعلی ببیند.
میتوان گفت تا کنون تعامل اصلاحطلبان با دیگر ارکان رسمی درست نبوده است. برای صحت این گفته میتوان به گوشهنشین شدن اصلاحطلبان در 8 سال اشاره کرد. در این 8 سال هیچگونه عملی در عرصه عمومی از جانب اصلاحطلبان مشاهده نشد و علت آن را میتوان عدم تعامل و پیشروی مناسب دانست. اشتباهات گذشته را ناشی از چه میبینید؟
یک اشتباه استراتژیک باعث شد که اصلاحطلبان طی هشت ساله گذشته در مدار قدرت نباشند. این اشتباه استراتژیک در انتخابات 84 توسط افرادی که در هرم اصلاحطلبان قرار میگیرند، صورت گرفت زیرا نتوانستند روی یک کاندیدای مشخص وحدت کنند و به اجماع برسند. در مجموع تعداد کاندیدای اصلاحطلب در انتخابات 84، از دیگر طیفها بیشتربود. حتی اگر آقایهاشمی را جزو اصلاحطلبها ندانست اما در واقع پیروز انتخابات بودند. این اشتباه استراتژیک در روند اصلاحطلبان وجود داشته و هر کس تاریخ را مرور کند متوجه میشود که این اشتباهاتی مهم و تاثیر گذار بوده است.
تعامل با ارکان رسمی کشور اکنون باید چگونه باشد؟
وقتی فردی در مقام ریاستجمهوری قرار میگیرد، جزیی از ارکان رسمی محسوب میشود و باید سعی کند که آن را اصلاح کند و نباید انتظار داشت که فردی در مقام ریاستجمهوری قرار میگیرد قانون اساسی را نقض کند. برای روی کار ماندن در دوران خارج از قدرت بهترین راه این است که بهعنوان گروههای دلسوز امکان نقد ساختارها را داشته باشند. با روی کار آمدن آقای روحانی، دولت باید نقد اصلاحطلبانه را از درون جامعه بشنود. اصولگرایان نقدشان خیلی مقبول نیست زیرا در جایگاه شکست خورده و در موضع انتقام گیری وارد میشوند. انتقامگیری با نوع نقدی که جریان اصلاحطلبی بهعنوان کمک به برخی ارکان رسمی وارد میکند تفاوت دارد.
کادر سازی در اصلاحات هیچ گاه به صورت مداوم و مستمر وجود داشته است. آموزش تشکیلاتی که لازمه کار گروهی و پا گرفتن احزاب است از طرف اصلاحطلبان نسبت به نیروهای جوان وجود نداشته است. این موضوع را بهعنوان یک آسیب در اصلاحات میپذیرید؟
کاملا با حرفتان موافقم. یک شکاف نسلی بین فعالین وجود دارد و موضوعی مشترک در بین اصلاحطلبان و اصولگرایان است که متولدین دهه 60 و 70 را به خوبی نمیشناسند و از خواستها و نیازهای آنها بیخبرند. ممکن است برای آنها برنامهریزی صورت دهند اما براساس خواستها و نیازهای این نسل نیست. این نسل با نسل پیش از خود بسیار تفاوت پیدا کرده. دنیای مجازی برای آنها جهان جدیدی را برای آنها ایجاد کرده و ارتباط با بخشهای مختلف جامعه معنایی جدید پیدا کرده است. دلزدگی از بعضی پایبندیها نسلی متفاوت را ایجاد کرده است. این نسل متفاوت ممکن است که خود را به علت علاقه به یک شخص اصلاحطلب بداند اما با اصول و مبانی این جریان آشنا نباشد. جریان اصلاحطلب و اصولگرا باید نسل متولد دهه 60 و 70 را به خوبی بشناسند و نیازهای آن را ببینند. تفاوت ماهوی و عمیقی در بین نسلها وجود دارد و نمیتوان به شناختهای گذشته اعتماد کرد. زمانی که به شناخت کامل دست پیدا کردند، میتوانند طرح ریزیهای جدید را انجام دهند زیرا طراحیهای سنتی برای ارتباط با این جامعه نمیتواند پاسخ گو باشد.
اصلاحطلبان نتوانستند میان خود و مردم ارتباط مستمری را داشته باشند. شاهد بودیم که هیچ کدام از رسانههای اصلاحطلب نتوانستهاند جایگاه ویژهای در میان مردم داشته باشند. با تعطیلی یک روزنامه، مردم به سراغ روزنامهای دیگر رفتهاند و جای خالی رسانهای را عمیقا حس نکردهاند. چگونه میتواند یک رسانه در میان مردم جایگاه ویژه پیدا کند؟
عدم ارتباط وجود داشته است و پایه اطلاعرسانی ضعیف بوده است. جریان اصلاحطلب هنوز این موضوع را نتوانسته درک کند. وجود روزنامه خوب است اما ممکن است پیج فیسبوک فردی عادی در جامعه مخاطبان بیشتری داشته باشد. در انتشار روزنامهها آن چه مهم تلقی میشود، مخاطب یابی است. مخاطبان مکان خود را عوض کردهاند و ممکن است در حوزه مجازی یا حوزههای دیگر مخاطبان بیشتری وجود داشته باشد. به همین دلیل شناخت در حوزه اطلاعرسانی بسیار مهم است. همچنین ادبیات گفتمانی و برنامهریزی براساس حوصله جامعه تاثیر بسیار مهمی در مخاطب یابی دارد. در گذشته مردم وقت و حوصله داشتند که تحلیلهای روزنامه را بخوانند در زمانی تغییر پیدا کرد به 800 کلمه در وبلاگ و اکنون مخاطبان اصلی در فیسبوک هستند که بیش از چند خط خواندن از حوصله آنها خارج است. در جامعه خوب یا بد این تغییرها صورت یافته و باید خودمان را با آن تطبیق دهیم. براساس آن برنامهریزیها را ارائه داد که مورد پسند این قشر باشد.
موضعگیری در مورد وقایع خاص در میان اصلاحطلبان مشخص و ثابت نبوده است. برخی مطرح میکنند بهرغم اختلافات و موضعگیریهای سیاسی متفاوت در حوزه اقتصادی نیز اصلاحطلبان یکدست نیستند. عامل این چنددستگی را در چه میبینید؟
در یک جریان، موضعگیری در همه حوزهها نمیتواند یکسان باشد. زمانی که یک جامعه حزبی باشد موضعگیریهای مشخص دارد. اما جامعهای که حزبی نیست آدمها دید گاههای مختلف دارند که در کلیات با یکدیگر هم نظر و هم عقیدهاند. در تمامی جریانات حال حاضر کشور این موضوع وجود دارد و مختص به اصلاحطلبی نیست. مثلا در مورد عملکرد آقای احمدینژاد، اصولگراها باید مسئولیت وی را بپذیرند که چرا جامعه ایرانی را با احمدینژاد همراه کردند و زمانی که عملکرد او مشخص شد گفتند که از ما نبوده. این موضوعها آفتهایی است که به خاطر عدم وجود حزب در کشور شکل گرفته که نمیتوان همهی دیدگاهها را با هم هماهنگ کرد.
در گفتههایتان چندین بار به احزاب اشاره کردید. آینده احزاب در کشور را با روی کار آمدن دولت جدید چگونه میبینید؟
پیشبینی نمیکنم که در دولت به معنای واقعی فردی به دنبال حزب برود. حزب مشکلات و دردسرهای خاص خود را دارد. درقانون اساسی ما قوانین مربوط به شوراها وجود داشت ولی نزدیک به بیست سال اجرایی نمیشد. زیرا این نوع اقدامات گرفتاریهای خاص خود را دارد. باید مجموعهای باشد که بتواند این دردسرها را بپذیرد. برخی نگاههایی که لااقل تاکنون وجود داشته است خیلی اجازه این نوع حزبی شدن را به جامعه نخواهد داد.
آرمان - پرستو بیرانوند