ما ماندهایم این جنابان عالیجاه - البته تو بخوان تمامی آن مدیران عالیجاهی که فصل به فصل در آفتاب تابان با عزت از در جلو آمدند و در دل سیاهی شب با ذلت از در پشتی رفتند - تا چه اندازه به مقوله مدیریت ورزشی و ایضا به منزلت و پیشینه با اعتبار برندی چون پرسپولیس آگاهی داشته و دارند و مرد و مردانه چند بار در این ۵۰ و اندی سال - جدا از سابقه و اعتبار آن "شاهین" پرکشیده - میدان به میدان با علقه و علاقه و دلبستگی به تماشای این تیم نشستنه اند و تا چه اندازه از خاستگاه و جایگاه والای تیمی که خوش خط مینویسندش مردمی و ناهنجار میخوانندش دولتی، و خیل مردم هواداری که نسل به نسل، اکثرشان از طبقه فرودست و کارگر و زحمتکش و دستمزد بگیرند و در شرایط اقتصادی جامعه، هشتشان همچنان گرو نهشان است، آگاهی دارند که مدام در رفت و برگشت هستند!؟
هیهات... مگر دیگر جیبی هم برای این مردم زحمتکش هوادار مانده که از سر ناتوانی تیمداری میخواهید دست در جیبشان کنید؟
کسی در میان این همه مدیران والاتبار هست که لطف کند به این خیل خلیل هوادار بگوید بالاخره عاقبت خصوصیسازیهای سرکاری چه شد؟ بگوید آن کمیته اقتصادی در پس کدام میز و میزنشینان گم شد؟ بگوید چه شد که آن ردیف بودجه ساختگی ترک برداشت و فرو ریخت و چه شد که آن حق تبلیغات محیطی در پس قرض و قولههای متعدد از اسپانسرها پیشخور شد و... از حق پخش چه باید گفت؛ همان که افتد و دانی؟ سالیان سال است رفته توی حلق شیرِ سیما جان، تو بگرد دنبال آن شیر اوژنی که پیدا شود و از حلقشان درآورد... کدام شیر افکن تو میشناسی؟!
حالا هم در این سکه دو روی پرسپولیس تو بگو چه کسانی همچنان شیر هستند و چه کسانی همیشه خط و ایضا چه کسانی در این شیر و خط بازیهای مستدام، همچنان شرح وظایفشان در بالانشینی، بالیدن به بردهای میدانی است و چه کسانی سهم عرق ریختنشان در پس هر میدان، همچنان نالیدن از سر نداری!؟
چه رسم نافرخندهای است در این فوتبالِ همیشه مستمندِ مستاصل؟ همچنان که اربابش همین فدراسیون فخیمهمان به عالم و آدم بدهکار است، حالا رعیتهایش هم از سر استیصال، چشم به جیب مردم مستضعف بدوزند و خود را طلبکار مردم بدانند و هی مدام جار بزنند، "هواداران یاری کنید تا ما تیمداری کنیم".