تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

تهديدهاي پيش روي دولت پزشکیان

جهانبخش خانجانی» جريان اصلاحات كه در تداوم حركت تاريخي ملت ايران در انقلاب مشروطه، انقلاب شكوهمند اسلامي و حماسه بزرگ دوم خرداد همچنان بر مشي اصلاحي و رفرميستي خود تاكيد و اصرار دارد
اتحاد مثلث!

اتحاد مثلث!

فیاض زاهد - محمد مهاجری» وضعيت جديدي كه در سپهر سياست ايران رخ نموده تا حد كم نظيري استثنايي است. براي اثبات و انتقال اين باور تلاش مي‌شود در اين نوشته به برخي ابعاد آن اشاره شود
جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - 2024 November 22
کد خبر: ۱۲۴۲۳۱
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۲

خاتمی؛ اندیشه‌ای که لبخند می‌زد

مینو خالقی» خاتمی را دوست دارم چون در ایام ریاست‌جمهوری‌اش، دانشگاه رنگ دانشگاه بود و کتاب و سینما و میتینگ و تحزب و هزار مولفه دیگر جامعه پویای سیاسی، جانی تازه یافته بود

تدبیر24» مینو خالقی - چند روز گذشته، ویديویی از سخنرانی سال‌های دور سید محمد خاتمی در اینستاگرام دیدم. او تاکید می‌کند که سرنوشت وجهه اجتماعی دین در گروی آن است که جوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد. پس از شروع دوباره طرح‌هایی جهت برخورد با زنان ایرانی پیرامون موضوع حجاب با عناوین دینی و لایحه هنوز قانون نشده عفاف و حجاب، خواستم چند کلامی در گرامیداشت اندیشه‌ای بنویسم که ترجیع‌بند کلامش «اسلام رحمانی» بود و تجربه زیسته و خاطراتم از این نام و اندیشه را ولو کوتاه بر کاغذ بیاورم:  برای من نام سیدمحمد خاتمی عنوانی آشنا بود که از کودکی‌ام در خانه شنیده می‌شد. او دوست پدر بود و البته تحصیلات کارشناسی‌شان هم در دانشگاه محل کار پدر، دانشگاه اصفهان بود و این رفاقت به سال‌های دور باز می‌گشت. خاطرم هست با بیان نامش انرژی کلام مثبت می‌شد و چشمان پدر می‌خندید و من را کنجکاوتر می‌کرد که او کیست؟   در انتخابات سال ۷۶ من یک نوجوان ۱۲ ساله بودم که به یکباره شاهد دنیایی شور و اشتیاق در خانواده و همزمان در جامعه پیرامونی‌ام بودم.  عکس سید با یک شاخه گل سرخ در کنارش در زمینه مشکی، در قاب خاتم خانه بود و تا بیش از دو دهه در همان‌جا ماند.

انتخابات در آن سال معنایی دیگر داشت و تماشای اشتیاق مردم در کوچه و خیابان، همچون حضور در جشنی ملی بود. امید به آینده، این گوهر گمگشته امروز، در آن سال‌ها حقیقتی انکارناشدنی بود.  من، به همراه خواهرم و چند نفر از اقوام، گاه در ستادها بودیم و گاه در همایش و سخنرانی‌ها.   شنیدن سخنرانی‌های سید محمد خاتمی با آن هیجان، با استفاده صحیح از آوای کلام، با گفتن از آزادی، این کیمیا و جوهره گرانسنگ هستی، دلنشین‌ترین تجربه آن سال‌هایم بود.  می‌دانم آنچه می‌نویسم خاطره یا حسرت‌بخش زیادی از نسل ماست.  خاتمی کاندیدایی بود که حرف‌هایش رنگ تازگی داشت و برای من چه هیجانی از این بیشتر که او را دوست بدارم و با وجود نداشتن حق رای، در خیابان‌ها نامش را فریاد بزنم.  در آن دوم خرداد تاریخی، وقتی ۲۰ میلیون رای اش خوانده شد، خانه ما در آسمان بود و خانه خیلی از مردم ایران هم. یادم هست تا سال‌ها در سالگرد دوم خرداد در مدرسه شیرینی پخش می‌کردم!  خاتمی و فضای اجتماعی آن سال‌ها را دوست داشتم چون، چنان جو سیاسی پررونقی ایجاد شده بود که من نوجوان به دنبال روزنامه و مجلات روز بگردم. دل در دلم نبود که جامعه، نشاط و توس و عصر آزادگان و سلام به دستم برسد و بخوانم‌شان. 

خاتمی را دوست دارم چون در ایام ریاست‌جمهوری‌اش، دانشگاه رنگ دانشگاه بود و کتاب و سینما و میتینگ و تحزب و هزار مولفه دیگر جامعه پویای سیاسی، جانی تازه یافته بود، چون دورانی با کمترین تورم اقتصادی ادوار ریاست‌جمهوری ایران را سپری کردیم، چون دنیا برای ریاست‌جمهورمان ایستاد.  چون پیشنهاد‌دهنده صلح و گفت‌وگوی تمدن‌ها در سازمان ملل بود و سخنرانی‌هایش بی‌لکنت و با صراحت از دانسته‌هایش نشأت می‌گرفت.


 او رییس‌جمهور فرهیخته، آرام و صبور و سیاستمداری صادق بود و برای من و خیلی از دهه شصتی‌ها، هیچ‌گاه و «هیچ‌گاه» تجربه زیستن و فعالیت اجتماعی و سیاسی در ایام ریاست‌جمهوری او تکرار نخواهد شد. از او سپاسگزارم که با اندیشه درستش چنان تجاربی برای نسل ما ساخت. که کلماتی در دایره‌المعارف سیاسی این کشور وارد کرد که تا پیش از آن یا وجود خارجی نداشت یا سیاستمداران قبلی، احتمالا علاقه‌ای به بیان و به‌کارگیری‌شان نداشتند.  بی‌شک هر کدام ما به عملکرد او چه در دوران ریاست‌جمهوری و چه پس از آن، به عنوان رهبر اصلاحات، نقدهایی داریم.  من خود، گاه که سید را دیده‌ام، اگر فرصتی دست داده بی‌لکنت به نقد عملکردشان پرداخته‌ام اما؛  
سید محمد خاتمی همان است که بود/  همان که زنده باد مخالف من را سر داد


همو که در لباس دینی، فریاد می‌زد که دین را مقابل آزادی نگذارید که دین آسیب خواهد دید.  او و فرهیختگان اجتماعی چون او، از همان ایام فریاد هزینه نکردن دین، برای امیال کوتاه مدت سیاسی را سر دادند. شعار آشتی ملی دادند تا اکنون به چنین شکاف وحشتناک اجتماعی نرسیم.  تا دین در دست قدرتمندان، اسباب سرکوب و تفسیرهای به رای و منزجرکننده نشود. تا دین «وسیله» نشود و دیالکتیک مسلط، ماکیاولی نباشد آنچنان که در «شهریار»، بساطش گشوده شد.   خاتمی برای من یک اندیشه است؛   اندیشه‌ای که شاید در برخی مفاهیم، در تلفیق بی‌امان دین و حکمرانی دموکراتیک، با او هم نوا نیستم اما بنیان تفکرش در گرامیداشت آزادی‌های بنیادین بشر، کرامت انسانی، نظارت ملی بر حکمرانان و تعریف هویت شهروند در جامعه سیاسی، در جانم نشسته و بیرون نخواهد رفت.  آنچه این سال‌ها در سیستم اجرایی کشور در برخورد با جوانان و خصوصا زنان دیده‌ایم، فرسنگ‌ها از اندیشه‌ای که بنیانش مبتنی بر گفت‌وگو و گرامیداشت آزادی اندیشه و عقیده بود، فاصله دارد.  رفتاری که شکاف هر روزه اجتماعی را بیشتر می‌کند و وحدت ملی را دستخوش آسیب نموده است.  تفکری که سرمایه‌های اجتماعی و نمادین را به حاشیه کشانده و بنیادگرایی را در وسط گود نشانده است.  دال مرکزی اندیشه خاتمی، احترام به عقاید انسانی، حفظ ارزش دین، همگرایی ملی و ایجاد امید در نسل جوان بود.  اندیشه‌ای که به جای سیلی نواختن و پتو پیچ کردن دختران به اسم امر به معروف و قطع درخت و نادیده انگاشتن مخالف و ایجاد تنفر، لبخند می‌زد...
تفکری که لبخند می‌زد...

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: