اسنپ‌بك و تداوم ابهام راهبردي

اسنپ‌بك و تداوم ابهام راهبردي

ابراهیم متقی - فشارهاي بين‌المللي و محدوديت‌هاي اقتصادي ايران پس از 5 مهر افزايش بيشتري پيدا مي‌كند. اين امر به‌گونه اجتناب‌ناپذير تأثير خود را بر زندگي اقتصادي و قابليت‌هاي تاكتيكي ايران به‌جا خواهد
اقتصاد دیجیتال و تاب‌آوری زنجیره ارزش پتروشیمی زیر فشار تحریم

اقتصاد دیجیتال و تاب‌آوری زنجیره ارزش پتروشیمی زیر فشار تحریم

محمدمهدی محمدی- صنعت پتروشیمی ایران، به‌عنوان قلب تپنده صادرات غیرنفتی کشور، بارها این آزمون را پشت سر گذاشته و هر بار با زخمی تازه، اما همچنان زنده و ایستاده به مسیر خود ادامه داده است. اما امروز ماجرا پیچیده‌تر از همیشه است
شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴ - 2025 October 04
کد خبر: ۱۲۴۴۸۵
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۶

لحظه عجیب شرمگین شدن یک انسان

تدبیر24» سارا مالکی - دو کیسه کوچک به دستم داد. پرسیدم: چقدر شد؟ خیلی آرام گفت: ۶۵۰ هزار تومان. کارت بانکی را به دستش دادم، گفت: «ببخشید، قیمت‌ها خیلی بالا رفته‌اند، اصلا همه چیز خیلی گران شده.»
وقتی این جمله را می‌گفت نگاهش شرمگین بود، با نیمچه لبخندی ماسیده بر صورتش که می‌خواست با آن حسن نیتش را نشان دهد. او، پسر جوانی که پشت ترازوی میوه‌فروشی ایستاده بود، داشت با نگاهی شرمگین بابت بالا بودن قیمت‌ها از من عذرخواهی می‌کرد. 
 نگاه شرمگین انسان خیلی عجیب است. لحظه‌ای است که اوج صداقت یک انسان را بازنمایی می‌کند. درست زمانی که حس شرم سر را به سمت پایین می‌راند، چشم‌ها به سمت بالا برمی‌گردند و آن نیم‌نگاه که در آن شرمندگی و عذرخواهی موج می‌زند جوری در حافظه ثبت می‌شود که پاک کردنش کار دشواری است. 
برای همین است که بعد از عذرخواهی پسر جوان، هیچ تصویر مشابهی برای این موقعیت در ذهنم پیدا نمی‌کنم، نه در قاب‌های تلویزیون و نه در مانیتورها و بیلبوردهای بزرگی که صورت‌های آدم‌های مهم روی آنها نقش می‌بندد، همان آدم‌هایی که حتما نقش بیشتری در شکل‌گیری وضع فعلی داشته‌اند. اما به جای تمام آنها، یک پسر جوان در یکی از هزاران میوه‌فروشی در گوشه‌ای از شهر داشت از من عذرخواهی می‌کرد. آن لحظه هنوز برایم عجیب است و قابل احترام. به آن لحظه فکر می‌کنم، مدام تصویر عذرخواهی پسر را مرور می‌کنم. پر از غم می‌شوم و پر از چرا، پر از محبت می‌شوم و پر از تنفر و فکر می‌کنم درک موقعیت من از سوی پسر فروشنده، علت اصلی عذرخواهی او بوده است.
او «پشت دخل» ایستاده بود، اما «می‌فهمید» که «۶۵۰ هزار تومان» بابت مقداری سبزیجات و یک نوع میوه دقیقا یعنی چه. اصلا همین احساسات مشترک است که ما آدم‌های کاملا معمولی را به هم وصل می‌کند. 


او از من درک درستی داشت، چون آن موقعیت برای او ملموس بود، چون گران شدن چیزها را، گران شدن همه چیز را درک کرده بود و سختی آن را چشیده بود و با منی که مشتری او بودم و یک غریبه، آنقدر همدلی داشت که قبل از کشیدن کارت سعی کرده بود بابت ناراحتی احتمالی من از قیمت‌ها، عذرخواهی کند. پس می‌توان فهمید آن نگاه‌های دیگر، چطور از شرم خالی‌اند، چطور با فرکانسی سرد از فاصله‌ای دور حرف ‌خودشان را می‌زنند. 
تمام اینها را مرور می‌کنم و دوست دارم باز به آن میوه‌فروشی بروم، چندتایی میوه بردارم با مقداری سبزیجات برای سالاد و چهره‌هایی را ببینم که زنده‌اند، لبخند می‌زنند و صدای موزیک کردی‌شان تمام پیاده‌رو را پر کرده است.

روزنامه اعتماد

بازدید از صفحه اول
sendارسال به دوستان
printنسخه چاپی
نظر شما: