اگر امکان دارد برای ما از همان ابتدا بگویید، چطور شد آقای گلزاده، با وجود اینکه تحصیلات حوزوی داشت اما به تحصیلات جدید هم روی آورد؟
ایشان بعد از رسیدن به درجه اجتهاد، فعالیتهای مختلفی را آغاز کردند، مانند اقدام
به تکمیل دوره متوسطه که ناتمام مانده بود. از سال 44 در رشته حقوق قضایی وارد
دانشگاه تهران شدند، شاید در آن زمان جزو معدود کسانی بودند که با درجه اجتهاد و
لباس روحانی وارد دانشگاه میشدند و درس حقوق را تا بالاترین درجات خواندند. پس از
فارغالتحصیلی از دانشگاه تهران در سال 1348 برای تحصیل در مقطع دکترای حقوق به
کشور فرانسه مهاجرت کردند و در دانشگاه سوربن پاریس تحصیلات خود را ادامه دادند و
در سال 1351 موفق به کسب مدرک دکترا از این دانشگاه شدند. رشته ایشان در دانشگاه
سوربن حقوق اسلامی و مطالعات تطبیقی بود و رساله دکترای ایشان هم در مورد «امامت
شیعه و تحریک نبوت بعد از حضرت محمد(ص) آخرین پیامبران» بود.
با توجه به اینکه دکتر بهشتی هم علاوه بر تحصیلات حوزوی، تحصیلات دانشگاهی داشت ارتباط پدر شما با امثال ایشان و دکتر باهنر چگونه بود؟
علاوه بر رابطه کاری که بهعنوان مثال در تهیه کتابهای درسی با آقایان دکتر
«بهشتی» و دکتر «باهنر» داشت یک رابطه دوستی 40ساله از سال 1321 از زمانی که وارد
حوزه علمیه قم شد بین آنها وجود داشت. ایشان تعریف میکرد هنگام ورود به قم برای
تحصیلات طلبگی، تا چند روز میهمان آقای «مطهری» بود و همین ارتباط را آقای باهنر
داشتند وقتی وارد قم شدند میهمان پدرم بودند. این ارتباطات که با بحث و گفتوگوهای
عمیق و صمیمانه درباره موضوعات مختلف اعتقادی و اجتماعی در طول این سالیان ایجاد
شده بود رابطه دوستی را بین آنها پدید آورده بود که بعدها در ایجاد موسسات فرهنگی
مثل «دفتر نشر فرهنگ اسلامی» و تهیه و چاپ کتابهای درسی و شناخت اسلام، خداشناسی
و سایر کتابهایی که بهصورت مشترک نوشتند، نقش موثری داشت. یکی از فعالیتهای مهم
ایشان، همکاری با مرحوم علامه کرباسچیان و مرحوم روزبه در تاسیس مدرسه و موسسه
علوی بوده است. آشنایی آنها به سالها قبل برمیگشت و هدف آنها تربیت نسلی بود که
علاوه بر تخصص و علم، آموزههای دینی را به نحو صحیح آموخته باشند و در رفتار خود
آثار عملی آن را ظهور و بروز دهند، موسسات و مدارس دیگری که توسط دانشآموختگان آن
مدارس تاسیس و راهاندازی شد از قبیل رفاه، نیکان و سایر مدارس و موسسات، یادگاری
از تلاشهای بیوقفه و بیمنت آن بزرگمرد است.
با مرحوم «طالقانی» و مهندس «بازرگان» چه ارتباطی داشتند؟
ارتباط با مرحوم طالقانی یک رابطه نزدیک و صمیمانه بود. اکثر اوقات با ایشان در
بسیاری از موضوعات مثلا مسایل سیاسی و اجتماعی مشورت و هماندیشی داشتند و فضای
فکریشان خیلی به هم نزدیک بود و حتی آخرین شب عمر پربرکت مرحوم «طالقانی» هم
آخرین افرادی که جلسه مشورتی با مرحوم «طالقانی» داشتند، مرحوم پدرم و آقای «محمد
مجتهدشبستری» بودند که قبل از سفر به تاجیکستان خدمت ایشان رفته بودند و نقطهنظرات
و همچنین نگرانیهای خود را از مسایل اجتماعی مطرح میکردند. در مورد اصل سوم
قانون اساسی هم که حقوق ملت را بیان میکند، مرحوم طالقانی با پدرم همفکری داشت.
ارتباط با مهندس بازرگان هم از زمان همکاریهایی در «شرکت سهامی انتشار» به وجود
آمد و ارتباطات خیلی نزدیکی با ایشان و با دوستان دیگر مانند دکتر سحابی و سایر
اعضای نهضت آزادی داشت ولی این رابطه تشکیلاتی نبود و بیشتر جنبه مشورت و همفکری در
موضوعات مختلف داشت، زمانی هم که در مجلس شورای اول پدرم تصمیم گرفت که دیگر در
جلسات مجلس شرکت نکند، آقای مهندس «بازرگان» و سایر دوستان در جلسات شرکت میکردند
و به منزل ما میآمده و با پدرم به گفتوگو میپرداختند که چه باید کرد!
ایشان بهعنوان نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی با رای بالای 5/1میلیوننفر انتخاب شد، بهنظر شما آیا توانست نظرات خود را در مجلس خبرگان پیاده کند و از نقش خود در مجلس راضی بود؟
رضایت کامل که هیچوقت نبود چون فضا به آن صورت نبود که بتوان بهراحتی مسایل را
بازگو کرد. ایشان توانست در همین حدود مانند اصل سوم مطرح کند و نظراتی که عنوان
کردند و تاثیراتی که داشته است با توجه به شرایط آن زمان خوب بود ولی درواقع هیچوقت
کاملا مورد رضایت خود ایشان نبوده است.
به نظر شما او فضای حاکم بر مجلس اول را چگونه میدید؟
ایشان در کتابی با عنوان کارنامه یکساله مجلس، مطالبی را مطرح کرد ولی برخی مطالب
ایشان حذف شد و کتاب تنها با مشروح مذاکرات چاپ شد. بههرحال میتوان دید که دفاع
از آزادی بیان و حقوق مردم در اکثر سخنان ایشان مشهود است.
علت استعفای ایشان از نمایندگی چه بود؟
ایشان از نمایندگی استعفا ندادند، بلکه بهعنوان اعتراض از رفتن و حضور در مجلس
خودداری کرد و در نامهای که در هفتصفحه نوشته بود دلایل خود را از نرفتن به
مجلس بیان کرد، آن زمان قانونی در مجلس تصویب کرده بودند که اگر مثلا نمایندهای
چند روز غیبت کند و به مجلس نیاید توسط دیگر نمایندگان از سمت نمایندگی مستعفی
شناخته میشود که ایشان عنوان کرد که این از نظر شرعی و قانونی درست نیست؛ نماینده
مجلس را مردم انتخاب کردهاند، مانند وکیل در دعوای حقوقی که تنها موکل میتواند
وکیل خود را حذف کند. وکیل عدهای از مردم را وکیل عدهای دیگر نمیتواند از سمت وکالت
عزل کند! آنهم کسی که با این رای بالای 3/1میلیوننفر به مجلس رفته است. این ماده
یکبار در آییننامه داخلی مجلس خبرگان قانون اساسی مطرح و در آنجا رد شد و معلوم
میشود با روح قانون اساسی ناسازگار است.
یعنی قبل از آن به ایشان نامه ندادند که شما بیایید؟
چرا نامه دادند که در تاریخ چهارم بهمن 60 در مجلس حضور داشته باشند که راجع به
این موضوع رایگیری شود، ولی ایشان اصلا این موضوع را قبول نداشت.
دوستان ایشان در مجلس به سراغ ایشان نیامدند تا ایشان را به مجلس بازگردانند؟
دوستان نظرشان این بود که بههرحال رفتن ایشان بهتر از نرفتن است ولی نظر پدرم
اینطور نبود. با این حال چون میدانستند که ممکن است ریاست مجلس این نامه را
بخواند متن این نامه را فکر کنم به خانم «اعظم طالقانی» و مهندس «بازرگان» هم داده
بودند که اگر صلاح بود یا شرایط مهیا بود نامه را قرائت کنند که البته شرایط برای
این کار مناسب نبود و نامه هم قرائت نشد.
پس از آن در وقایعی که به وجود آمد و جریانات مجالس بعدی، ایشان چه نظر و نگاهی داشت؟
در همان ابتدای حمله صدام ایشان بههمراه برادرم صادق که محافظ ایشان هم بود به
جبهه دارخوین رفتند و در خطوط مقدم شرایط موجود را بررسی کردند و از این جهت تاکید
داشتند که وقتی حملهای به کشوری صورت میگیرد باید دفاع شود.
علی شاملو
منبع:شرق