چه شد كه به فكر نوشتن نمايشنامه «سقراط» و اجراي آن افتاديد؟
اين اتفاق تقريبا سال گذشته شكل گرفت؛ اغلب آثاري كه پيرامون سقراط به زبان فارسي
منتشر شده بود، از آثار افلاطون گرفته تا آثاري كه در نقد آراي سقراط نوشته شده،
را مطالعه كردم تا به يك شناختي نسبی به آن دوره برسم. براي نمونه، از نظر
تاريخي، جنگهاي 28 ساله پلوپونزي و تأثير آن بر آتن آن دوره را بررسي كردم تا در
مجموع به اين طرح براي نوشتن نمايشنامه سقراط دست يافتم. طي 6 ماه تحقيق كار
نوشتن نمايشنامه انجام شد. اين اثر براي اجرا پيشنهاد دادم و ماحصل آن، كاري
است كه بر صحنه در حال اجراست.
براي نگارش نمايشنامه با استادان تاريخ يا فلسفه مشورتي صورت گرفت؟
اتفاقا يكي از استادان فلسفه دانشگاه علامه پس از ديدن نمايش از من پرسيد
مشاور فلسفي شما چه كسي بوده؟ من در پاسخ گفتم «كارل پوپر» با كتاب درخشان
«جامعه باز و دشمنان آن» كه براي من مرجع بسيار ارزشمندي بود. شرح كاملي از
آراي افلاطون در اين كتاب آورده شده؛ و به نظر من براي فهم سقراط بايد افلاطون
را شناخت. به هر حال، در پاسخ سوال شما بايد بگويم كه متأسفانه هيچ مشاوري در
اين زمينه نداشتم و اين مسئله به نظر من يكي از مشكلاتي است كه در كشور ما وجود
دارد. تا بحث فيلم و سريال مطرح ميشود، افرادي براي مشاوره اعلام آمادگي ميكنند،
اما در تئاتر معمولا اين اتفاق خيلي كم ميافتد. براي مثال، هنگاميكه برتولت
برشت ميخواهد نمايش گاليله را بنويسد در طول چند سال با مشاوران متعددي از
جمله سه ستارهشناس بزرگ دوران خودش مشورت ميكند و در نهايت شاهكاري چون
«گاليله» خلق ميشود. متأسفانه در ايران اين اتفاق چندان صورت نميگيرد و
اساسا در چند دهه اخير گسستي بسيار دردناك و تأسفبار بين تمام شاخههاي ادبي
و هنري ايجاد شده كه همه نسبت به هم غربيه هستند و هيچ نيازي به يكديگر احساس
نميكنند. البته از طرف ديگر يكي از استادان جامعهشناسي كه كار ديده بود،
از نگاه اجتماعي اثر را نقد كرده بود كه براي من بسيار هيجانبرانگيز بود. به
هر حال از جنبههاي مختلف ميتوان نمايش را مورد بررسي قرار داد و اتفاقا قرار
است در مورد آنچه درباره مسئله زنان در نمايش مطرح شده، با تعدادي از دوستان
گفتوگو كنم.
اتفاقا يكي از ويژگيهاي اين نمايش، امروزي بودن آن است كه سبب ميشود مخاطب به راحتي بتواند با آن ارتباط برقرار كند. براي مثال، همين بحث زنان كه به نظر نميرسد در آتن 2400 سال پيش، اصلا مطرح شده باشد.
ابتدا بايد اشاره كنم كه به هيچوجه قصد تاريخنگاري نداشتم.
اساسا بررسي تاريخ را تاريخنگاران يا تاريخدانان بسيار زيباتر از من انجام دادهاند.
به نظرم اگر كسي هم ميخواهد از نگاه تاريخي اطلاعات دقيقي به دست آورد، بهتر
است به آن آثار مراجعه كند تا به يك نمايش. با اين همه، وقتي من تئاتر كار ميكنم
ميخواهم تأويل خودم را از تاريخ نشان دهم؛ يعني ميخواهم بگويم در يك مقطع
2500 سال پيش، اتفاقي ميافتد كه طي آن آدمي چون سقراط با آن جايگاه در جامعهاي
كه پس از سالها به دموكراسي رسيده و به اين دموكراسي ميبالد، به دليل ابراز
عقايد و زير سؤال بردن مسائلي كه براي آن جامعه ارزش و هنجار محسوب ميشود،
محاكمه و اعدام ميشود. اين مسئله براي من ايجاد پرسش ميكند و فكر ميكنم
بيان اين مقطع تاريخي در شرايط امروز يك ضرورت است؛ به صورتيكه طرح اين بخش از
تاريخ از دريچه نگاه و تأويل من صورت ميگيرد. اين تأويل من از تاريخ است، همانگونه
كه وقتي نمايش اجرا ميشود و مخاطب آن را ميبيند، تأويل من ديگر جايگاهي ندارد
و تأويل مخاطب از اثر شكل ميگيرد.
به هر ترتيب، اگر من مسئله زنها را كه شايد در آن روزگار اجازه ابراز وجود و
عقيده نداشتند، در نمايش طرح كردم و شخصيتهاي نمايشنامهام ميگذارم، نقد
آن جامعه را در معرض مخاطب قرار ميدهم. براي نمونه، در اين نمايش يك زن روسپي
وجود دارد يا زني خانهدار كه در زندگي مشترك با شخصيتي چون سقراط، چه خسرانهايي
را متحمل ميشود و اساسا چه ويژگيهاي خاصي در به وجود آمدن پديدهای چون
سقراط ميتواند داشته باشد. در كنار آن شخصيتي ذهنياي را خلق ميكنم كه ريشه
در تاريخ صد سال پيش از سقراط دارد، يعني «سافو» و اتفاقا از طريق آنها خود
سقراط را به نقد ميكشم همانطور كه جامعه زنستيز 2500 سال پيش آتن را نقد ميكنم
و ميخواهم از طريق آن، مخاطب متوجه شود كه مسئله زنان اگر صد سال پيش حاد بوده
و ايبسن در اواخر قرن گذشته در نمايشنامه «خانه عروسك» جامعه بسته زنان در
اروپا را نشان ميدهد، اين مسئله همواره مبحث جدياي بوده است. اين شخصيتها
را به عنوان نمونههاي نوعياي كه اتفاقا ريشه در وضعيت امروز زن دارد. مفاهيمي
چون آزادي، حق بيان و ابراز عقيده، عدالت، حفظ حقوق و تكريم انسان و مسائلی از
اين دست، در تاريخ بشر گفته شده و الان نيز گفته ميشود. احساس من بر اين است
كه هر زمان در مورد اين مسائل بحث شود و كانون اين مباحث انسان باشد، فرقي نميكند
كه امروز باشد يا 2500 سال پيش.
از طرف ديگر، مسئله زن به شكل ديگري با شخصيت «مدهآ» در نمايش شما مطرح ميشود. درباره علت قرار گرفتن اين شخصيت در نمايش سقراط توضيح ميدهيد؟
اوريپيد، نويسنده نمايش «مدهآ»، دوست بسيار نزديك و صميمي سقراط بوده و 6
سال قبل از اعدام سقراط، ميميرد. خيليها اعتقاد دارند كه پيشرو بودن نمايشهاي
اوريپيد از نظر محتوا نه ساختار، به تأثير سقراط بر او برميگردد. بر اين اساس،
هدف ديگرم علاوه بر تلنگر زدن به مسئله زنان، اشاره به رابطه خيلي خوب ميان
سقراط و اوريپيد بود، چنانچه كه در نمايش به آنيتوس نماينده شهر ميگويد:
«اوريپيد هيچوقت خوراك باب طبعي براي آتنيها نبوده و نيست.» و به عبارتي ما
بعدا نيز ميبينيم كه خود سقراط نيز خوراك باب طبعي براي آتنيها نبود.
البته اينكه يك زن روسپي در نمايش، زني روشنفكر باشد، فكر نميكنيد ايدهاي جسورانه باشد؟
چرا؟
به نظر ميرسد به نوعي با هنجارها و ارزشهاي اخلاقي جامعه متناقض باشد.
وقتي كه با انسان به عنوان انسان برخورد كنيم، شايد خيلي از ويژگيهاي آنها را
نبايد مبناي قضاوت قرار دهيم. در پايان نمايش همين شخصيت روسپي جملهاي را
عنوان ميكند: «سقراط، تو به من آموختي كه با احترام زندگي كنم. تو به اين مردم
آموختي كه به همه احترام بگذارند، حتي به يك روسپي.» پرسش اينجاست كه آيا با يك
واژه روسپي ميتوان تماميت يك انسان را ارزيابي كنیم و بگوييم اين انسان چون روسپي
است نه داراي تفكر است و نه اعتماد و شامل رذايل اخلاقي ميشود. اين افراد در
نمايش به عنوان قربانيان مطرح ميشوند. براي نمونه او جملهاي دارد كه وقتي حرف
ميزند همه مردها ميخندند و او رو به مردها ميگويد: «اولين بار است كه آدمهايي
را ميبينم كه به زخم شهرشان ميخندند.» و خود او نيز آگاه است كه زخم شهر است.
به هر حال، سعي كردم در اين نمايش مخاطب از اين شخصيت متنفر نباشد، او را علت
نداند بلكه به عنوان معلول ببيند. در پايان نيز ميگويد: «ميخواهم به جايي
بروم كه كسي مرا نشناسد. بروم تا خودم را بشناسم و ديگر روسپي نباشم.» آيا اين
شخصيت همان مريم مجدليه نيست كه روسپي است كه همه ميخواهند او را سنگسار كنند
و مسيح او را ميبخشد و او در نهايت به يكي از 12 حواري تبديل ميشود و به
جايگاهي قدسي ميرسد.
البته بايد اشاره كنم كه سعي دارم خيلي در مورد شخصيتها قضاوت نكنم. اگر
تماشاگر علاقه دارد بر اساس يك تعريف كلي آدمها را مورد قضاوت قرار دهد كه
مثلا اين شخصيت چون روسپي است حق ندارد هيچ مبحث اخلاقي را مورد بحث قرار دهد،
من هيچگاه درست يا اشتباه بودن آن را مورد قضاوت قرار نميدهم. من در مورد
تماشاگرم تصميم نميگيرم. با اين همه، در مورد پرسش شما كه شخصيت روسپي را
نماينده قشر روشنفكر در نظر گرفتيد، بايد اشاره كنم كه براي من، زني مثل سافو
آن هم در جامعه بسته صد سال قبل از سقراط، به عنوان زني پيشرو محسوب ميشود.
چنين شخصيتي سنديت تاريخي دارد و كتاب اشعارش را استاد علي عبداللهي ترجمه
كرده است. او كه صد سال پيش از سقراط مدرسهاي را براي تربيت دختران و زنان در
آتن برپا ميكند، به نظرم نماينده قشر متفكر زنان در نمايش است. در نهايت مورد
نفرت قرار ميگيرد و از آتن تبعيد ميشود و بر اثر فشارها خود را از بلنداي
صخرهها به پايين پرتاب ميكند تا به زندگياش پايان بخشد.
در نمايش، آوازهايي كه به شكل اپرايي و به زبانهاي ايتاليايي و لاتين گنجانده شده؛ همچنين حركات موزون امروزي كه شكل مدرني به اثر بخشيده است. دليل خاصي براي آنها داشتيد؟
بخشي از اين آوازها، اشعار خود سافو به زبان لاتين است. آهنگسازي اين نمايش توسط
آقاي سياوش لطفي صورت گرفته است. من نمايشنامهام را در 100 صفحه نوشتم، اما آقاي
لطفي براي اين نمايش 120 صفحه نت نوشته و زحمت زيادي كشيده است. در نهايت به
اين نتيجه رسيدم كه وقار اين آوازها را در موسيقي زنده به روي صحنه آوريم تا
شكوه آن پابرجا بماند. از طرف ديگر ميخواستيم از قدرت و زيبايي موسيقي اپرايي
به زبان ايتاليايي بهره ببريم و بنابراين از آن استفاده كرديم. درباره رقصهاي
امروزين نيز بايد اشاره كنم كه به علت جذابيت اين رقصها از آن استفاده كردم و
ديگر آنكه تا آنجا كه ممكن بود از نشانههاي امروز در نمايش بهره بردم؛ در
نمايش، شخصيتها سيگار ميكشند، كتوشلوار ميپوشند و كروات ميزنند، پس چرا
نبايد از رقص امروزين استفاده نكرد؟
استفاده از نشانهاي امروزي در نمايش دقيقا اشاره به چه چيزي دارد؟
تنها ميخواستم تا جاي امكان، حد طولي زماني بين اتفاقي كه در 2500 سال پيش رخ داده
تا سال 2014 را از نظر بصري كم كرده باشم. به طوري كه تماشاگر با ديدن لباسهاي
2500 سال پيش يونان باستان، داستان را به شكل تاريخي نگاه نكند؛ يعني پلي بين
اين دو زده باشم و هم نشانههايي از گذشته را نشان ميدهم هم نشانههايي از
امروز را و به عبارتي اين حد فاصل را ميخواهم از بين ببرم. در اين بين، وقتي در
ميان جمعيتي كه همه كتوشلوار بر تن دارند، سقراط با لباس يونان باستان ظاهر ميشود،
انگار وصله ناجور اين اجتماع محسوب ميشود. اين يكي از ايدههاي نمايش بود كه
با كمك خانم ادناز زینلیان به آن رسيديم، جدا از طراحي صحنه درخشان آقاي رضا
مهدیزاده كه ميبينيد در ابتداي نمايش همهچيز منظم و زيباست كه در پايان
نمايش به دنيايي بينظم تبديل ميشوند؛ ستونهايي كه در مقابل كتابخانه قرار
گرفتهاند و به نوعي نمودي از اقتدار و شكوه آتن است، آرامارام دچار فرسايش
ميشوند، حركت ميكنند و از نظم خود خارج ميشوند، اما كتابخانه به عنوان نمادي
از انديشه همچنان پابرجا و باشكوه تا آخر باقي ميماند.
كميل انتظاري
منبع:قانون