سهیلی زاده در دو قسمت آخر همه بَدمنهای سریال خود را کشت! شکیب، آفرین،کیانوش و... این یعنی بدترین طراحی برای یک سریال
تدبیر24: سریال «آوای باران» که طرفداران زیادی بین مردم پیدا کرده بود به پایان رسید و در قسمت پایانی در بدترین شکل ممکن و در بدترین نوع دراماتیزه کرده یک اثر باران به پدرش رسید و تبدیل شد به ملکه نجات بچههای خیابانی.
سریال آوای باران در ده قسمت پایانی نشان داد که حتی از فرمول فیلم هندی هم تبعیت نمیکند چون حتی هندیسازها هم هرچند پایانهای سرخوشانه و تا حدودی احمقانه برای فیلمهای بازاری خود طراحی میکنند اما به مخاطب کمفروشی نمیکنند.
سهیلی زاده و گروه سازنده آوای باران عجیب به مردم کمفروشی کردند و به اصطلاح شلنگ آب را روی درام و داستان آوای باران گرفتند و آن را از سریالی که میتوانست در حد استاندارد سریال سازی ، تلویزیون ایران در 13قسمت داستان خود را به صورت کامل به مخاطب ارائه کند در بیش از 40 قسمت به صورت هر شب پخش شد و مدام حرفهایی را که در قسمتهای اول گفته بود و به تصویر کشیده بود، تکرار کرد.
در 20 قسمت دوم سریال آوای باران هیچ گرهای وجود نداشت، هیچ اتفاقی نمیافتاد و آدمها فقط دور هسته اصلی قصه میچرخیدند و حرفها و اتفاقات تکراری را برای مخاطب تعریف میکردند.
قسمتهای پایانی آوای باران میتوانست پرکششتر از قسمتهای اولیه باشد.باند کلاهبرداران که معرفی شده بودند، میتوانست کالبد شکافی شود و حتی مسئله مهم قاچاق دارو از حاشیه به اصل تبدیل شود و داستانی پرهیجان را برای مردم رقم بزند.اما نه گروه نویسندگان این سریال و نه کارگردان تصمیم نداشتند برای بیننده سریالی پر افت و خیز با داستانی به اصطلاح گرم و پخته به نمایش بگذارند.
آنها وقتی دیدند مردم به تماشای سریال آوای باران علاقمند شدهاند تمام تمرکز خود را روی دیدار پدر و دختر مترکز کردند.
آنها حتی از میتوانستند از کارتون هاچ زنبور عسل الگو بگیرند! هاچ هم میخواست مادر خود را پیدا کند. اما در هر قسمت از این کارتون این زنبور با مشکلاتی روبه رو میشد و از موانع زیادی عبور میکرد.باران و پدرش حتی به اندازه هاچ هم نبودند که بتوانند برای بیننده ماجراسازی کنند.
سهیلی زاده در دو قسمت آخر همه بَدمنهای سریال خود را کشت! شکیب، آفرین،کیانوش و... این یعنی بدترین طراحی برای یک سریال.هر کدام از این آدمها داستانی داشتند که باید به نتیجه میرسید اما مرگ برا ی یک شخصیت منفی بهترین علاج است.او بدون اینکه در این دنیا آسیبیببیند میمیرد و داستان زندگیاش ناتمام میماند.
سهیلی زاده در سریال آوای باران شخصیتهای منفی را که موتور قصهاش بودند را حذف کرد چون از ابتدا برای آنها طراحی درستی انجام نداده بود.وقتی فیلمنامه ساعت به ساعت نوشته شود، پایانی جز این را نباید انتظار داشت.
40 قسمت از سریال به زیادهگویی تباه شد و در دو قسمت آخر هم نویسنده و هم کارگردان مجبور هستند،کار را ختم به خیر کنند و به پایان برسانند.برای همین است که زیور که به همراه دخترش تصادف میکند، ناپدید میشود! و در پایان سریال به شکل گدایی ناقص العضو عاقبت تباه و سیاهی پیدا میکند.
آوای باران تمام شد و برای هزارمین بار مخاطب احساس کرد که کلاه گشادی بر سرش رفته است.
کلاهی که نه میتواند آن را دور بیندازند و نه میتواند به آن افتخار کند.تلویزیون ایران -به خاطر ماهیت انحصاری و رانتی خود- سالهاست که با قلاب «هیچ» مردم را به تور میاندازد،برای آثارش هزینههای سرسام آور میکند بدون اینکه نتیجه درستی از آنها بگیرد.
سهیلی زاده هم با تمام اسم و رسمی که این سالها برای خود گرد آورده بود با آوای باران نشان داد وقتی اوضاع مالی تلویزیون خوب نیست او قبل از این که به فکر اسم و امضای خود باشد باید به فکر جیب خود و تهیه کننده باشد.