تدبیر24 : در دنياي جديد كه متاثر از افكار گوناگون مي باشد ، متاسفانه تفكر و يا تفكراتي رواج يافته و گاها حاكم مي باشد كه بايد آن را تفكر روشنفكران ضد روشنگري ناميد.
معضل اين تفكر گرفتاري در مدار فلسفه كل گرا ،تماميت خواه و مطلق گراي است . الگويي كه گذر به آزادي و تغييرات را حكرتي خونين ،قهرآميز و آرمان ستيز تصور مي كند و بر هرگونه الگويي ديگر مهر ابطال مي كوبد.
حال بايد به بررسي پديده روشنفكري پرداخت .پديده ايي كه در ايران به يكصد سال قبل و به دوران انقلاب مشروطه بازمي گردد .
با توجه به معناي عام روشنفكر و آنچه در بطن اين واژه موجود است بايد پرسيد آيا روشنفكران كساني هستند كه تفكر آنها اثرات شگرفي بر جامعه ايران در طي 40، 50 سال گذاشته داشته اند ؟ آيا همين افرادي هستند كه با وجود تفكرات شگرفشان مدام مورد انتقاد هستند و چرا ؟
مي دانيم در ايران بحث دين و امر ديني جايگاه ويژه ايي دارد پس در هر رويكردي بايد بطور خاص در نظر گرفته شود . بايد بدانيم مدرنيته و رسيدن به اهداف متعالي در راستاي رشد و شكوفائي جامعه مسلمان ايراني با كساني كه نمي خواهند تغييرات منطقي و درست را پذيرا باشند رابطه ايي متناقض دارد و در واقع اين افراد با روايت هاي خيال پردازانه ايي كه از فلسفه، دين و آرماني ترين افكار خاص خود دارند در دنياي تخيلات خود محبوس مي باشند .
با اين تفاسير 2 سوال مطرح مي شود
1- آيا در اين بين افراطيوني كه هرگونه تغيير ،سازش و اصلاح در ساختار جامعه ايراني و بازتاب آن در سطح جهاني را ايجاد تغيير ريشه ايي در انديشه هاي ديني مسلمانان عنوان مي كنند و حركت به سوي مدرنيته دموكراتيك را مردود مي خوانند و خود را روشنفكر قلمداد مي كنند به اين طيف خدمت مي كنند يا خيانت ؟
2- و آيا آن دسته از افرادي كه در لفافه روشنفكري و با افكار افراطي خود چشم به غرب دوخته و مي خواهند درخدمت فرهنگ و ايدئولوژي غرب باشند و به ايجاد تغييرات ريشه ايي در انديشه هاي ديني مسلمانان پافشاري مي كنند ، آيا واقعا به اين طيف خدمت مي نمايند و يا خيانت ؟
و به قول جلال آل احمد "آدمي وقتي از بند خرافات رست و مهار زندگي خود را به دست گرفت و سرگذشت خود و همنوعانش موثر شد پا به دايره روشنفكري گذاشته .
با اين توضيح مي توان گفت چه نوع كساني نمي توانند به قلمرو روشنفكري درآيند.
اول) كسي كه در بند تن و شكم است چه به معناي طبقات استثمار شونده كه عمري در جست و جوي لقمه ناني مي دوند كه به جبر معيشت هرگز فرصت تفكر در لاهوت و ناسوت را نمي بابند و اين خود ننگي است براي بشريت فعلي كه معناي زندگي اكثريت افراد را تا آن حد كاسته كه عمري بنده شكم باشند و مزدور معاش و يا آن دسته از افراد بي غم ، خوشگذران و خوش بين كه هرگز عالم خلقت را اسافل اعضاي خويش مي دانند و گرچه فرصت و امكان انديشه را هم دارند اما كار با انديشه ندارند.
دوم ) كسي كه در بند تعصب است خواه تعصب مذهبي ،خواه سياسي "
ما بايد به اين اصل برسيم كه تغيير ،اجتناب ناپذير است و جان مايه دموكراسي مي باشد و مي تواند به ما كمك كند تا زندگي خود را دوباره و بهتر بسازيم .
پس بايد بپذيريم روشنفكران واقعي در حقيقت سازندگان انديشه اند و در واقع اشخاصي هستند كه از وضعيت هاي نامطلوب موجود در جامعه انتقاد مي كنند و به اصلاح امور توجه دارند .
مي دانيم كه در ايران چه در دوران قبل از انقلاب اسلامي و چه اكنون منتقدان و روشنفكران بسياري در خصوص مباحث مختلف و علي الخصوص سياسي ،نظرات و ديدگاه هايي داشته و دارند اما در مجموعه نظرياتشان اقتصاد جايي نداشته اشت در صورتي كه مي دانيم انديشه اقتصادي يكي از پايه هاي اصلي جامعه مدرن است .
در عصر حاضر ، روشنفكران ما ميبايست با توجه به عمق دنياي مدرن كه از نظر فكري و نظري به نوعي وامدار اقتصاد است توجه ويژه اي به اين امر داشته باشند . و امروز ما بيشتر از هرچيز به تغييراتي نيازمنديم كه بتوانيم به راهكاري براي پويايي اقتصاد خود برسيم .
روشنفكران جامعه ايراني هميشه گرفتار تعصبات سياسي و ديني بوده اند و يا به نوعي گرفتار و دنباله رو انديشه هاي مكاتب غرب بوده اند كه اين خود نقطه سياهي در كارنامه آنها مي باشد در صورتي كه اقتصاد ضعيف و فقر عمومي و از بين رفتن تعاملات بين المللي در اين خصوص ديگر جايگاهي براي مباني ديگر باقي نخواهد گذاشت .جامعه فقير و وابسته ديگر رمقي براي خودنمايي در عرصه هاي ديگر ندارد زيرا تمام انديشه اش در اسارت برآورده شدن ابتدائي ترين نيازهايش مي باشد .
امروز مي بايست اول ذهن و ذهنيت ها متحول شود زيرا ابزارهاي توليد همان محصول تحول ذهن انسان هاست . و همچنين آنچه را كه سالها جامعه سنتي ايران به دنبال آن بود و به بحث عدالت توزيعي و عدالت اجتماعي مشهور است را به سوي تلاش براي هماهنگي منافع براي توليد و يا كسب سود سوق داد.
بايد در اينجا يادآور شد براي توسعه و رشد اقتصادي ،مي بايست برخي از تعاريف و مفاهيم خاص و مبهم مثل سوسياليسم ايراني ،توسعه ملي و بومي و.....را رها كرد و در واقع قبل از انجام هر فرآيندي كه منجر به نتيجه ايي شود اين حرف ها و خيالات را دستمايه افكار خود قرار ندهيم و تمامي افكار در راستاي اقداماتي كه منجر به رسيدن به توسعه ايي واقعي شود معطوف باشد. اين حرف بدين معنا نيست كه به دنبال فرآيند يا مفاهيمي باشيم كه غرب به وسيله آن به توسعه دست يافت بلكه ما نيز بايد با بهره گيري از انديشه اقتصادي موجه و در راستاي اقتصاد آزاد كه مجموعه ايي از ارزشها،تئوريها ،راهكارها و استراتژيها است و هيچگونه تضادي هم با سنت هاي ديني ما ندارد ، به مفهوم واقعي توسعه دست يابيم و آن وقت است كه مي توان اين دست آوردها را توسعه ايراني نام نهاد .