من یک کارگردان مخرب هستم
ناصر تقوایی ضمن یادآوری خاطرات ساختههای سینماییاش، نسبت به ویران شدن لوکیشنهای فیلمهایش در سالهای گذشته ابراز تاسف کرد.
در مراسم «تهران؛ نشانههای عاطفی و خاطرات جمعی» روز گذشته 27 مرداد
ماه در باغموزهی قصر برگزار شد و ناصر تقوایی یکی از سخنرانان این همایش بود.
ناصر تقوایی، نویسنده و کارگردان نامی سینمای ایران
در این نشست ضمن بیان این مطلب که افراد نامبرده شده از سوی گلی امامی(بابک احمدی،
مهندس حسابی، محمد حسن لطفی، احمد مصدق؛ فرزند دکتر مصدق، دکتر شفیعی کدکنی، داریوش
شایگان، محمود دولتآبادی، بیژن جلالی، عباس کیارستمی و بهمن فرمانآرا)، برای ساختن
یک تمدن کفایت میکردند، اظهار داشت: اما واقعا چرا هیچ کدام از این افراد در طول این
سالها نتوانستند یک کتابفروشی تاسیس کنند یا یک انتشارات؟
وی با انتقاد به مدیریتهای شهری و دولتی ادامه داد: بلبشو همه
جامعه را گرفته! هیچ مدیر و کارمندی حتی اگر بخواهد، نمیتواند کار خود را به درستی
انجام دهد. ارگانهای زیادی موازی با هم کار میکنند، در کشور ما 2 ارتش وجود دارد،
2 خانه سینما دارد، 2 وزارت ارشاد و....
تقوایی ضمن اشاره به دوران کودکیاش و سفر به سراسر کشور، گفت:
هر بلایی که سر شهرهای ما آمده، مشکل نسلهای کنونی و نسلهای بعدی است. در میان این
آشفتگیها، حقیقتی پنهان شده که باید آن را یافت. چرا سنگ روی سنگ بند نمیشود؟ چه
در اقتصاد، چه در سیاست، چه در ادارهی یک کتابفروشی و.... آیا در حرفههای مختلف،
آدمهای سرشناسی که بتوانند مشکلات صنف خود را رفع و رجوع کنند وجود نداشتهاند؟ آیا
در این مملکت، آدمهای باسواد و با تجربه باید یک عمر زحمت بکشند تا آدمهای بیسواد
و بیتجربه جیبهاشان را از پول پر کنند؟
این کارگردان که تکرار آشفتگیهای را خود آشفتگی مضاعف خواند،
ادامه داد: ما با دلمان حرف میزنیم و با عقلمان مینویسیم. بنابراین طبیعی است که
در حرفزدن اشتباهات بیشتر باشد و توجیهاش هم آسان است. عجیب است که در کشور ما هنوز
هیچ نطق سیاسی مکتوبی وجود ندارد! این مساله باعث شده که به هیچ ناطقی نشود ایراد گرفت،
زیرا توجیه میکند که من منظورم این نبود، آن بود، این را یادم رفت بگویم، آن را...
وی ضمن بیان این مطلب که «کتاب؛ سخن عقل است با غایبان» افزود:
فرهنگ شفاهی، فرهنگ غالب در مملکت ماست. این فرهنگ برای انکار کردن و زیر بار نرفتن
مناسب است! یکی از سادهترین اما پربارترین شعرها، این مصرع معروف است که «توانا بود
هرکه دانا بود». این جمله در گذشته سر در هر مدرسهای نقش بسته بود. اما چرا 30 سال
است این جمله حذف شده؟ پاسخ این چراها به عمق زندگیما برمیگردد که باید آنها را
مورد بررسی قرار داد.
این کارگردان در ادامه به فیلمهایی که در کارنامهی خود دارد؛
اشاره کرد و گفت: من لوکیشنهای زیادی در سراسر کشور داشتهام. گاه برای یافتن لوکیشن
مناسب به سفرهای دور و دراز رفتهام. اما یک جایی فکر کردم به یک آدم مخرب تبدیل شدهام
و بهتر است دیگر فیلم نسازم. زیرا هر لوکیشنی که در طول این سالها در آن فیلم ساختهام،
بلا استثنا نابود شده. حتی یکی از آنها سالم نمانده است.
تقوایی افزود: مثلا بندر لنگه که فیلم ناخدا خورشید را در آنجا
ساختم کلا معماریاش را تغییر دادهاند. یا بندر گناوه که فیلم رهایی را در آن ساختم،
یا جزیرهی مینو که زمانی بهشت خلیج فارس نامیده میشد و من فیلم نفرین را در آن ساختم؛
جزیرهای رویایی که جنگلی از نخل داشت. اما پس از جنگ با تغییر مسیر آب، رودخانهها
به نیزار تبدیل شده بود و نیروهای ناکارآمد بسیج و سپاه برای از بین بردن نیها، آنها
را سوزاندند. آتش بالا گرفت و تمام نخلهای این جزیره را سوزاند!
وی همچنین به عمارت باغ داییجان ناپلئون اشاره کرد و گفت: این
ساختمان شاید هنوز به ویرانهی مطلق تبدیل نشده باشد. اما اگر تا به حال ویران نشده
به دلیل حراست و صیانتهای میراث نبوده، بلکه دلیلش مرغوبیت زمین وسیع آن بوده است.
هرچند هیچ بعید نیست تا دو سه سال آینده این زمین را تفکیک کنند و ساختمانهای جدیدی
در آن بنا شود.
منبع: ایلنا