تدبیر24:
سالار عقيلي در روزهاي 13 و 15 اسفند ماه با اركستر مهرنوازان به رهبري
فرهاد فخرالديني روي صحنه رفت تا بار ديگر تصانيف و قطعات ماندگار موسيقي
ايراني را اجرا كند. قطعات اين اجرا از ساخته هاي جواد لشگري، فخري ملك پور
و ديگر آهنگسازان بنام ايران بود كه به گفته سالار عقيلي براي نخستين بار
با اركستر بزرگ به روي صحنه مي رفت. سالار عقيلي در گفت وگوي پيش رو علاوه
بر اشاراتي پيرامون اجراي اخير اركستر مهر نوازان به مسائل مربوط به
آوازخواني در سال هاي اخير و كمرنگ شدن نقش آواز در موسيقي ايراني پرداخت.
اين خواننده معتقد است هر كسي نمي تواند با اركستر بزرگ كار كند چون كار
كردن با اركستر بزرگ ريزه كاري هاي خاص خودش را دارد و نمي توان آن را
تئوري وار و از روي كاغذ ياد گرفت. او در اين كار از همكاري با استاد
فخرالديني به عنوان يكي از افتخارات خود ياد مي كند و معتقد است از سال 84
تا به امروز درس هاي زيادي را از وي آموخته است. عقيلي علاوه بر اين ضمن رد
كردن نقدهاي منتقدان از اجراهاي زياد وي معتقد است اگر اجرايي كيفيت هاي
بالاي خود را حفظ كند كميت آن چندان مهم نيست. او معتقد است با گذشت زمان
صداي خواننده مستهلك مي شود و بهتر است تا زماني كه اين اتفاق نيفتاده- ضمن
رعايت اصول و كيفيت كار- از آن استفاده كند...
اگر من سالي دو بار
كنسرت بدهم صداي من نابود مي شود چون صدا هر سال دارد مستهلك مي شود و اين
صدايي كه من الان دارم ممكن است 10 سال ديگر نداشته باشم. هرچقدر كه سن من
بالاتر مي رود صدايم خراب تر مي شود و اين از اصول كار و قاعده طبيعت است
با توجه به اينكه اركستر مهرنوازان در سال 1390 نخستين اجراي خود را به
رهبري آقاي فرهاد فخرالديني و خوانندگي شما به روي صحنه برد، بد نيست در
وهله اول از آغاز شكل گيري اين اركستر برايمان بگوييد... من از
سال 1384 وارد اركستر ملي ايران به رهبري استاد فخرالديني شدم و كنسرت هاي
بسياري را (حدود سي، چهل كنسرت) با اين اركستر و به رهبري ايشان در اقصي
نقاط ايران به خصوص در تهران اجرا كردم. اما به دليل اتفاقات سياسي كه در
سال 88 در كشور رخ داد اين اركستر، تعطيل شد و استاد فخرالديني از اركستر
ملي كناره گيري كرد و ترجيح داد در آن شرايط كار نكند. بعد از گذشت دو سال،
من كه مي ديدم هم ما و هم مردم با اين اركستر خاطره دارند، فكر كردم حيف
است كه استاد فخرالديني تا زماني كه مي توانند و آمادگي دارند به روي صحنه
بيايند، كار نكنند. به همين دليل نشستي با ايشان برگزار كرديم و نهايتا
تصميم گرفتيم اين اركستر را به صورت خصوصي ادامه دهيم. ايشان هم پذيرفتند و
ما هم اين اركستر را با تقريبا 40 نفر از بهترين نوازندگان قديمي اركستر
ملي و كساني كه در گذشته در اين اركستر حضور داشتند و نوازندگان بنام مملكت
مثل آقايان سياوش ظهيرالديني، كريم قرباني و... شكل داديم. من در سال 1390
اين اركستر را با نام«مهر نوازان» در وزارت ارشاد به نام خودم ثبت كردم كه
در همان سال در سالن ميلاد نمايشگاه بين المللي تهران كنسرت بزرگي در 4
سانس برگزار كرديم كه هر شب 2100 نفر تماشاگر داشت. از طرف ديگر آقاي كيوان
ساكت هم به عنوان نوازنده سولوي تار ما را همراهي كردند. اما كلاآماده
سازي چنين اركستري براي اجراي روي صحنه و اجراي هاي ديگر در شهرستان ها
متحمل هزينه هاي هنگفتي است كه از عهده بخش خصوصي بر نمي آيد. بنا به اين
دلايل، دو سال اين اركستر خاموش بود و كار نكرد اما ما هميشه دغدغه كار با
استاد فرهاد فخرالديني را داشتيم.
بنابراين با توجه
به گفته هاي شما بيشترين دغدغه يي كه وجود داشت و باعث شد اركستر مهر
نوازان دو سال اجرا نداشته باشد، بحث هاي مالي بود؟ به هر حال
جمع كردن چنين اركستري سخت است. اگر پول هم باشد باز هم سخت است كه مثلا50
نفر را دور هم جمع كنيد و آهنگ بسازيد و تنظيم و تمرين كنيد. ضمن اينكه به
نظر من ساخت موسيقي زمان مي برد. اين طور نيست كه ما هر هفت، هشت ماه يك
بار يك اجرا داشته باشيم. البته دو سال كار نكردن هم مدت زيادي است. به نظر
من بايد سالي دو بار اين اركستر روي صحنه برود چرا كه حيف است كه چنين
اركستري با اين نوازندگان برجسته و به رهبري استاد فخرالديني كه واقعا
افتخار موسيقي مملكت ما هستند كار نكند و مردم اجراهايش را نبينند و كارهاي
فاخر موسيقي ايران را نشنوند. در كاري هم كه اخيرا اجرا كرديم آثار فاخر و
ماندگار موسيقي سنتي ايران اجرا شد كه حدود 80 درصد قطعات جديد بود و براي
نخستين بار به روي صحنه مي رفت.
شما در ژانرهاي
مختلف موسيقي ايراني حضور داشتيد و با گروه هاي بزرگي كار كرده ايد. به
عنوان مثال كار با گروه دستان يا اجراهايي كه با اركستر ملي و... داشتيد.
بدون شك كار با اركستر به مراتب از كار كردن با گروه هاي موسيقي اصيل
ايراني دشوارتر است. شما خودتان را متعلق به كدام يك از نحله هاي موسيقي
ايراني مي دانيد؟ به بيان بهتر احساس مي كنيد كه به كدام يك از اين دسته
هاي موسيقي نزديك تر هستيد ؟ من كارهاي زيادي انجام داده ام كه
در بين آنها اركستر بزرگ را بيشتر دوست دارم چرا كه فكر مي كنم هم صداي من
براي اركستر بزرگ بهتر است و هم مردمي كه به سالن مي آيند انتظار دارند
برنامه يي فاخر با يك اركستر بزرگ را ببينند در صورتي كه اين اتفاق با گروه
كوچك تر و مثلابا دو ساز امكان پذير نيست. البته اجرا با گروه كوچك هم رنگ
و بوي خاص خودش را دارد. كمااينكه ما با آقاي سيامك آقايي و يك ساز ملوديك
كاري كرديم كه براي هميشه ماندگار شد اما من در مجموع علاقه بيشتري به
اركستر بزرگ دارم و احساس مي كنم صداي من بيشتر به كارهاي اركسترال مي
خورد. البته نود درصد كارهاي من، سنتي و با اركستر هاي هفت، هشت نفره يا
كمتر از آن بوده است اما در مجموع كار با اركستر بزرگ را بيشتر دوست دارم.
از طرف ديگر سبك ديگري را هم با تكنوازي پيانوي همسرم تجربه كردم كه آن سبك
هم، بسيار به دلم نشسته و مي نشيند.
همان طور كه پيش
تر اشاره كردم كار كردن با اركستر بزرگ ساده نيست و هر خواننده يي كه
موسيقي سنتي كار مي كند الزاما نمي تواند با اركستر بزرگ بخواند. به نظر
شما صداي يك خواننده و توانايي هايش براي همراهي با اركستر بزرگ بايد چه
ويژگي هايي داشته باشد؟ كار با اركستر بزرگ به مراتب سخت تر از
اركسترهاي هفت، هشت نفره است. بعضي اوقات ما در تنظيم هايي كه براي آهنگ
ها در اركسترهاي بزرگ انجام مي دهيم خط ملودي نداريم و فقط خواننده است كه
خط ملودي را دنبال مي كند. ما در همين كنسرت اخير آهنگي به نام «خوش آمدي»
اجرا كرديم كه خط ملودي نداشت و اگر من يك جايي اشتباه مي كردم، اركستر كار
خودش را ادامه مي داد و براي اصلاح كاري نمي كرد در صورتي كه در اركستر
سنتي اگر خواننده اشتباه كند به نوعي آن را اصلاح مي كنند. در اركستر بزرگ
بايد درصد خطاي خواننده صفر باشد يعني بايد با نمره بيست روي صحنه برود و
اگر يك درصد اشتباه كند همه چيز به هم مي ريزد و ممكن است كه به اندازه
بيست ميزان عقب بيفتد. به خصوص در كارهايي كه خط ملودي دست خواننده است اگر
خطايي رخ دهد اركستر ادامه مي دهد و خواننده ديگر حتي نمي تواند بفهمد كه
كجاي قطعه است؟ بنابراين بايد تا آخر قطعه بايستد و سكوت كند. به اين دليل
است كه هر خواننده يي نمي تواند با اركستر بزرگ كار كند چون كار كردن با
اركستر بزرگ ريزه كاري هاي خودش را دارد. در اين بين يكي از افتخارهاي من
اين است كه از سال 84 تا به امروز در كنار استاد فخرالديني كار كرده ام و
درس هاي بسياري از ايشان آموخته ام. به بيان بهتر در تمام اين سال ها تلاش
كرده ام كه تجربيات بسياري به دست آورم. بعضي چيزها را نمي توان تئوري وار و
از روي كاغذ ياد گرفت درست مثل خلباني كه تا پرواز نكند، نمي تواند به
ريزه كاري هاي پرواز آگاه شود. كار با اركستر بزرگ هم همين طور است. اگر به
تاريخ موسيقي ايراني توجه كنيد متوجه مي شويد كه تعداد انگشت شماري
توانسته اند با اركستر بزرگ كار كنند.
كساني كه با
گروه هاي بزرگ كار كرده اند خيلي انگشت شمار هستند. حتي از خوانندگان هم
نسل شما هم كمتر كسي است كه مي تواند با اركستر بزرگ كار كند... در مجموع كار با اركستر بزرگ ريزه كاري هاي خودش را دارد و بايد سال ها تمرين كرد.
مساله يي كه در سال هاي اخير در موسيقي ايراني باب شده بحث تصنيف خواني
است و به نظر مي رسد گروه هاي موسيقي سنتي براي آشنا كردن جوانان با اين
موسيقي به تصنيف خواني روي آورده اند. در زمينه كارهاي اركسترال هم وضع به
همين منوال است البته وضعيت اركستر بزرگ مشخص است و نمي توان به سادگي در
كارهاي اركسترال آواز و جواب آواز اجرا كرد. اما به هر حال تصنيف خواني
باعث شده موسيقي آوازي در اين سال ها كمرنگ تر شود. كما اينكه شما هم بيشتر
تصنيف مي خوانيد...
من در دو كنسرتي كه قبل از اين اجرا داشتيم
آواز خواندم و مي دانيد كه اين اتفاق به ندرت در اركستر اتفاق مي افتد.
آواز خوب است اما بايد بجا و به اندازه باشد. نسل جديد آواز را به شكل
قديمش نمي پذيرد يعني شما نمي توانيد 40 دقيقه آواز بخوانيد چرا كه اين از
حوصله مردم خارج است. ما الان در دوره يي زندگي مي كنيم كه دوره تكنولوژي و
سرعت است. «طرب افسرده كند دل چو ز حد در گذرد - آب حيوان بكشد نيز چو از
سر گذرد». هرچيزي كه زياد شود از حوصله عمومي (يعني عموم مردم) خارج مي
شود. اين حوصله عمومي خيلي مهم است چون يك زماني ممكن است كه شما براي 200
نفر از استادان موسيقي كه با ريزه كاري هاي موسيقي آشنا هستند آوازي را
اجرا كنيد كه اگر آواز يك ساعت هم طول بكشد، حوصله آنها را سر نمي برد چرا
كه آنها با آواز آشنا هستند اما عموم مردم كه رديف دان نيستند و ما هم قصد
تربيت رديف دان نداريم بلكه مي خواهيم يك كنسرتي اجرا كنيم كه مردم ببينند،
لذت ببرند و خاطره خوبي در ذهن شان ثبت شود. بنابراين گروه ها از آواز
خواندن امتناع مي كنند اما نبايد به اين دليل آواز به دست فراموشي سپرده
شود.
در مورد تفاوت با گذشته همواره اين بحث مطرح بوده
كه اركستراسيون ايراني تغيير پيدا كند و گروه ها بزرگ تر و رنگ آميزي
سازها بيشتر شود تا مخاطبان بيشتري به اين موسيقي جذب شوند. اين در حالي
است كه خود شما با آقاي سيامك آقايي در اجراي «يادباد» تجربه اي داشتيد كه
با يك ساز ملوديك (سنتور) و يك تنبك بود و در خاطره موسيقايي همه باقي
ماند. تركيب هاي اينچنيني سال هاي بسيار دوري در موسيقي ايراني استفاده مي
شد و اصلادر سال هاي اخير به نوعي منسوخ شده بود. اما وقتي آن اجرا به روي
صحنه رفت نه تنها كسي حوصله اش سر نرفت بلكه همه لذت بردند و آلبوم اين كار
هنوز از پر فروش ترين آثار موسيقي سال هاي اخير است. چرا كمتر اين جسارت
اتفاق مي افتد؟ خود من هم نمي دانم كه دقيقا چه اتفاقي افتاد.
شايد به حال و هواي آن زمان مربوط مي شد يا متاثر از اجراي سيامك آقايي
بود. ضمن اينكه از فوت استاد مشكاتيان هم حدود چند ماه مي گذشت و ما به ياد
ايشان اين كار را انجام داده بوديم كه قطعا اين هم در استقبال از اين كار
تاثير زيادي داشت. در واقع بايد زمان هر كاري فرا برسد يعني اگر به مقتضاي
زمان، كاري را انجام ندهيد قطعا آن كار مورد استقبال قرار نمي گيرد.
مثلااگر يك آلبوم موسيقي 26 اسفند ماه منتشر شود با استقبال خوبي رو به رو
نمي شود چون همه مردم گرفتار كارهاي پايان سال هستند. واقعا درست مي گويند
كه «هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد». شايد آن موقع زمانش بود كه ما با
سيامك آقايي آن كار را انجام دهيم و شايد اگر الان آن را اجرا مي كرديم به
اندازه آن زمان تاثيرگذار نبود. به هر حال آن اجرا تجربه بسيار خوبي بود.
در مورد آواز هم وضع به همين منوال است اگر به آثار پيش از انقلاب رجوع
كنيد، متوجه مي شويد كه در آنها هم آواز زيادي اجرا نمي شد و بيشتر تصنيف
خواني مي كردند به عنوان مثال كارهاي بزرگي كه آقايان تجويدي و خرم ساخته
بودند. اما بعد از انقلاب آواز پررنگ تر شد و امروزه دوباره كمرنگ شده است.
شايد ده سال بعد هم دوباره همه به آواز روي آورند اما آنچه مبرهن است اين
است كه آواز از بين نمي رود.
شما به عنوان يك خواننده فكر مي كنيد تصنيف خواني باعث مي شود كه نسل جوان با موسيقي ايران بيشتر آشنا شود؟
درست است كه آواز كمرنگ شده است اما من اطمينان دارم كه هيچ وقت آواز
ايراني از بين نخواهد رفت چرا كه آواز با روحيه ايراني ها سازگاري بسياري
دارد. به عنوان مثال در مراسم عزاداري نوحه مي خوانند. هميشه ايراني ها با
اين موسيقي عجين بوده اند و هيچ وقت آواز از بين نخواهد رفت چون بخشي از
فرهنگ ما است. هر وقت «سي و سه پل» از بين رفت، هر وقت «تخت جمشيد» از بين
رفت، آن وقت «آواز» هم از بين مي رود. آواز يك اثر تاريخي است و از ديرباز
در ايران وجود داشته است و اين ملودي ها در واقع به گوش همه مردم آشناست.
حتي «لالايي» كه مادر براي بچه اش مي خواند هم در گوشه بختياري در دستگاه
همايون است. اين به اين معناست كه ما ناخودآگاه با آواز زندگي مي كنيم اما
خودمان متوجه آن نيستيم. تمام رديف موسيقي ايراني برگرفته از طبيعت، صداي
پرندگان، حال و هواي مردم و... است. يك خارجي هرچقدر هم كه تمرين كند نمي
تواند مثل يك ايراني آواز بخواند چرا كه آواز در خون ما است و هيچ وقت از
بين نخواهد رفت.
منتقدان موسيقي معتقدند خوانندگان با
اجراهاي زياد به نوعي ارزش هنري كارهايشان را زير سوال مي برند. كما اينكه
در سال هاي اخير به دليل اجراهاي زيادي كه شما داشتيد اين نقد به شما نيز
وارد است. نظر شما در اين باره چيست؟ من اين ايده را كاملارد
مي كنم چون مثل اين است كه يك طلافروش(كه شغلش طلافروشي است) هر روز
طلابخرد اما آيا در اين صورت ارزش طلااز بين مي رود؟ ارزش كار خوب هيچ وقت
از بين نمي رود اما اگر يك كاري ضعيف باشد اين قضيه درباره اش صادق است
.كيفيت كار بسيار مهم است. اين نقد مثل اين است كه شما به يك مغازه دار
بگوييد كه چرا هر روز مغازه ات را باز مي كني! كار من هم موسيقي است. شغل
اصلي من و خيلي هاي ديگر موسيقي است. كسي نمي تواند به ما بگويد كه چرا كار
مي كنيد. آنهايي كه مي گويند كنسرت ندهيد، تعيين كنند كه چند بار اجرا
داشته باشيم؟
خب همان طور كه اشاره كرديد اجراي كنسرت
كار دشواري است و نمي توان در سال تعداد زيادي اجرا داشت، براي خواننده هم
ممكن است مساله آهنگسازي و... وجود نداشته باشد اما ممكن است به ورطه تكرار
بيفتد... سالي دو بار؟ خب بقيه را چه كار كنيم؟ در خانه
بنشينيم؟ اگر من سالي دو بار كنسرت بدهم كه ديگر صداي من نابود مي شود چون
اجراي كم صدايم را مستهلك مي كند! و ممكن است اين صدايي كه من الان دارم 10
سال ديگر نداشته باشم. هرچقدر كه سن من بالاتر مي رود صدايم خراب تر مي
شود و اين از اصول كار و قاعده طبيعت است. اگر كيفيت كار من با اجراي زياد
افت كند اين نقد درست است اما چه اشكالي دارد كه از من سالي يك بار با
گروهي مثل دستان اجرا داشته باشم و يك بار با استاد فخرالديني و يك بار هم
مثلابا مجيد انتظامي؟ ايرادش چيست كه كارهاي خوب به مراتب اجرا شود؟ كسي كه
نقد مي كند بايد دليلش را هم بگويد. بله اين درست است كه من شش بار در سال
كنسرت مي دهم ولي اين اجراها با كيفيت بالاو با گروه هايي مثل دستان و
استاداني مثل آقاي فخرالديني، انتظامي و... بوده است.
به نظر مي رسد كه ماندگاري تصنيف هاي قديمي خيلي بيشتر از تصنيف هايي است
كه امروزه ساخته مي شود. در تصنيف هاي اخير خط ملودي كمرنگ تر است در حالي
كه ماندگاري موسيقي قديم وابسته به همان ملودي است. شما به عنوان يك
خواننده، تصنيف هايي را كه الان ساخته مي شود چطور ارزيابي مي كنيد؟
اين هم دلايل عمومي دارد و هم دلايل فني. دلايل فني اش اين است كه در
كارهاي جديد از شعري كه وجود دارد استفاده مي كنند. يعني مثلاديوان حافظ را
باز مي كنند و آهنگساز از شعري خوشش مي آيد و براساس وزن آن كار مي كند.
در حالي كه در اكثر آثاري كه در گذشته وجود دارد، اول ملودي ساخته شده و
بعد براساس آن ملودي، شاعر شعر مي سرود. يعني در گذشته دست آهنگساز باز بود
و حس دروني اش را در آهنگ مي ريخت و آنچه را دوست داشت مي ساخت. اما وقتي
كه شعر معلوم باشد آهنگساز بايد ملودي را براساس وزن آن بسازد در حالي كه
در آثار قديم به اين صورت نبود و شعر در وهله دوم اهميت قرار داشت. نكته
فني دوم اينكه در تصانيف قديمي از ترجيع بند استفاده مي كردند. در آثار
«واي از شب من»، «چرا خاموشي؟»، «بهار من» يا «گيسو» از ترجيع بند استفاده
شده است و اين تكرار باعث مي شود كار در خاطر مردم باقي بماند. دلايل عمومي
اش هم برمي گردد به حال و هوايي كه در آن روزها وجود داشت. آن روزها تا
اين حد گرفتاري و ترافيك نبود و گوش ها خالي از آلودگي هاي صوتي بود.
آهنگساز در خانه اش مي ماند و اگر هم درآمدي نداشت زندگي اش به نحوي مي
چرخيد ولي الان اگر يك نفر ماهي دو ميليون تومان به بالادرآمد نداشته باشد
نمي تواند در اين مملكت زندگي كند. اين طبيعي است كه كسي كه دغدغه دارد نمي
تواند تصنيف هاي خوبي بسازد. من گاهي اوقات با آقاي متبسم كه صحبت مي كنم
مي گويم كه شما اين آهنگ هاي خوبي كه مي سازيد به اين خاطر است كه در آلمان
و هلند زندگي مي كنيد. يعني در آرامش اين كارها را مي سازيد. باور كنيد كه
اكثر هنرمنداني كه در خارج بوده اند و رفت و آمد مي كنند بهترين آثارشان
را در خارج از كشور ساخته اند.
حتي بهترين اجراهايشان را هم در خارج از كشور داشته اند چون دغدغه اجراي در ايران را هم نداشته اند...
براي اينكه اينجا هيچ چيزي آماده نيست. مثلاچند ساعت مانده به اجرا،
ميكروفون ها را هنوز كار نگذاشته اند! من يادم مي آيد كه در يكي از شهرستان
ها اجرا داشتم و متوجه شدم كه باند سمت چپي سالن ايراد دارد و نيم سوز
است! وقتي اعتراض خودم را عنوان كردم، گفتند كه بله اين باند سوخته است و
قرار است كه درستش كنند! اين در حالي است كه حق ندارند سالن را با وسايل
خراب در اختيار ما بگذارند. در ايران اين اتفاقات زياد مي افتد.
نيوشا مزيدآبادي
منبع: روزنامه اعتماد