«روزي در جايي يكي را ديدند كه داشت با اره قفل يك مغازه را ميبريد، يكي گفت چه كار ميكني؟ گفت دارم ويولون ميزنم! پرسيد پس صدايش كو؟ گفت صدايش بعدا در ميآيد!»
تدبیر24: نوشتن و گفتن از يك درخت مريض دل بزرگي ميخواهد. به خصوصاينكه اين درخت بيمار، هم آفت زده باشد و هم فساد تا مغز استخوانش را در بر گرفته باشد. اين درخت مريض، فوتبال است. فوتبالي كه پر از هرج و مرج شده و فساد فراگيرش ميرود تا ريشههايش را هم بزند. درخت مريض اين فوتبال البته ميوه قشنگي دارد. ميوهاي به نام تيم ملي كه خودش را آماده حضور در جام جهاني مي كند. ميوه اي كه يك اجباري همه را مجبور كرده تا از آن تعريف كنند و برايش به به و چه چه بزنند در حالي كه به درخت مريضش كاري ندارند.
حالا در همين فضا وعدههايي هم به آن از سوي مجلسيها و دولتيها داده ميشود. اما همين وعدهها هم موكول به زمان حضور تيم ملي در جام جهاني ميشود. امروز اين نگاه از سوي سياسيون به فوتبال است چون مسئولان ما و دولتمردان ما خودشان ورزش نكردهاند و نميدانند ورزش قهرماني چيست. حضور در جام جهاني براي آنها يك واقعه بزرگ است، به حدي كه حتي ميتواند فساد و هرج و مرج درون آن را برايشان تحت الشعاع قرار دهد.
امروز دولتمردان ما دستور ميدهند به اجبار از ميوه يك درخت آفت زده حمايت كنيم، در حالي كه آنها اگر ورزش قهرماني را ميفهميدند و ورزشكار قهرماني بودند چنين دستوراتي صادر نميكردند. در مقابل اين نگاه دولتي اما آنهايي هستند كه در اين فوتبال بزرگ شده و فوتبال خانهشان است. آنها در حالي كه هميشه عاشق تيم مليشان بودهاند حالا بالاجبار به آن ابراز دوستي و عاطفه ميكنند و بالاجبار در مورد تيم محبوبشان سخن ميگويند. چون فرق ميكند برايشان فوتبالي كه روزي به تنهايي اندازه كل آسيا هوادار و تماشاگر داشته اما امروز جمع تماشاگرانش در بهترين حالت به 3 هزار نفر هم نميرسد.
روزي استاديوم آزادي براي معموليترين ديدارهايش 60 هزار نفر را در درون خود ميديد اما الان براي بهترين تيمها 250 نفر هم روي صندليهايش حاضر نميشوند. اين يعني اين درخت به عمد تخريب شده. ميوه خوشرنگ(تيم ملي) همين درخت ليگ ايران را به بدبختي كشاند تا امروز ميانگين تماشاگرانش به 3 هزار نفر هم نرسد. با تعطيليهاي بيمورد آن، با فشرده كردن آن، با كم كردن زمان مسابقات آن و با بيتوجهي محض به منافع باشگاههايش. در اين فوتبال انگار باشگاهها و تيم ملي برادران ناتني هم هستند. يا شايد قبيلههاي جدا از هم. يك قبيله تيم ملي و يك قبيله هم باشگاهها.
بگذريم و برسيم به كيروش؛ مربياي كه هيچ امضايي پاي پيشرفت فوتبال ما در كل زمان حضورش نزد. او بي شك گرانترين مربي تاريخ اين فوتبال است. من شخصا ترجيح ميدادم اين تيم ملي به جام جهاني نميرفت اما كيروش در اين سه سال شرايطي را در اين فوتبال به وجود ميآورد تا همه بروند سراغ سرمايهگذاري در پايهها. بلژيك 15 سال در فوتبال اروپا ناپديد شد چون رفت سراغ پايهها. همين تيم حالا بازيكنانش در بزرگترين باشگاههاي اروپا بازي ميكنند و تيم ملياش يكي از مدعيان جام جهاني است. اين را بعد از اين مسابقات خواهيد ديد. كيروش اگر حتي يك گام رو به جلو براي اين فوتبال بر ميداشت قضيهاش امروز فرق ميكرد.
كيروش فوتبال ايران را براي خودش يك تخته پرش ديد و همين نگاهش هم ضربات مهلكي به آن وارد كرد. «روزي در جايي يكي را ديدند كه داشت با اره قفل يك مغازه را ميبريد، يكي گفت چه كار ميكني؟ گفت دارم ويولون ميزنم! پرسيد پس صدايش كو؟ گفت صدايش بعدا در ميآيد!» اين حكايت فوتبال ماست چون صداي شكست آن هم بعد از جام جهاني در ميآيد.