براي نخستين بار از زمان آن ملاقات بدفرجام ميان دولت موقت و مقامات دولت کارتر در الجزاير است که مقامات ارشد دو کشور، نه به صورت مخفيانه و پنهاني بلکه آشکارا با يکديگر بر سر ميز مذاکره نشسته اند . . .
تدبیر24: درست مثل اينکه ديروز بود و نه 35سال پيش. هياتي که از ايران به مناسبت جشن استقلال الجزاير در آبان 1358 به آن کشور رفته بود با هيات آمريکايي ديدار مي کند. نخست وزير مرحوم مهندس مهدي بازرگان، وزير دفاع مرحوم شهيد دکترمصطفي چمران، وزيرخارجه دکترابراهيم يزدي با «سايروس ونس» وزيرخارجه وقت ايالات متحده، «برژينسکي» مشاور امنيت ملي و «هارولد براون» وزير دفاع دولت جيمي کارتر در هتل محل اقامت ميهمانان خارجي، ملاقات مي کنند.
«جيمز بيکر» که بعدها وزير دفاع جرج بوش پسر مي شود آن روزها سمت پاييني در وزارت خارجه داشت و مسووليت نگارش متن مذاکرات برعهده اش بود.
براي آمريکايي ها البته يادداشت هاي بيکر، اينکه ما چه گفتيم و طرف ايراني چه گفت، اهميت داشت اما براي ايراني ها تنها چيزي که اهميت نداشت آن بود که در آن ديدار مهم و تاريخي - از بابت اينکه اولين ملاقات رسمي پس از انقلاب ميان مقامات ارشد ايران و ايالات متحده بود- آنها چه گفته بودند و ما چه پاسخ هايي داده بوديم؟
هنوز هواپيماي دولتمردان ما در فرودگاه مهرآباد به زمين ننشسته بود که توفاني از انتقاد نسبت به دولت موقت به راه افتاد. جالب است که در فضاي ملتهب و لبريز از غليان عواطف و احساسات سياسي ضدغربي و ضدآمريکايي که نيروها و جريانات سياسي راديکال چپ و انقلابيون با گرايش مذهبي به راه انداخته بودند، تنها مساله اي که اهميت نداشت اين بود که مقامات آمريکايي در آن ملاقات، چه گفته بودند و چه مي خواستند و متقابلا، ما چه پاسخ هايي داده بوديم و چه مي خواستيم؟ همه يک صدا ديدار ميان مقامات ايراني با آمريکايي ها را محکوم مي کردند.
باقي داستان را مي دانيم. انجمن هاي اسلامي دانشجويي آن روزها در پيکار و رقابتي نفسگير با دانشجويان داراي تفکرات مارکسيستي در دانشگاه ها بودند و سياست هاي غيرانقلابي و به دور از برخورد و رويارويي دولت بازرگان با آمريکا و غرب، يا به باور مارکسيست ها، سياست هاي ليبراليستي و سازشکارانه «دولت موقت» مورد پسند مسلمانان انقلابي نبود.
در نتيجه شور و التهاب و آن موج برخاسته در واکنش به ملاقات ميان مقامات ايران و آمريکا را مغتنم شمرده و با اشغال سفارت ايالات متحده، تير خلاص را به دولت بازرگان شليک کردند. دانشجويان جوان، انقلابي و مسلمان که مملو از احساسات انقلابي بودند و بعدها به نام «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» معروف شدند، در صبح روز 13 آبان 58 و در حالي که با غرور و مصمم از ديوار سفارت ايالات متحده بالامي رفتند هرگز تصور نمي کردند که نهالي را مي نشانند که ظرف سه دهه بعدي، بدل به مهم ترين و اصلي ترين ويژگي خارجي و داخلي ايران اسلامي خواهد شد.
آنچه آنان نمي دانستند آن بود که به زودي جريانات سياسي نيرومندي با مشعل شعله ورشده آمريکاستيزي که آنان با اشغال سفارت ايالات متحده برافروخته بودند از راه مي رسيدند و مشعل را از دست آنان مي ستاندند و بلند مي کنند.
ظرف 35سال بعدي، يعني تا به امروز، آمريکاستيزي همانطور که اشاره شد، يکي از اصلي ترين گفتمان ها و رويکردهاي داخلي و خارجي بوده است. عملابسياري از سياست ها و تصميم گيري هاي خردوکلان ظرف 35سال گذشته تابعي بوده از نگاه و رويکرد مبارزه با آمريکا. به تبع آن هرگونه صلح و تفاهم، هرگونه تنش زدايي و هر شکلي از مصالحه و معامله با آمريکا مذموم تلقي شده است. داستان مک فارلين نمونه بارز اين مساله بود. با آنکه صورت مساله مک فارلين روشن است و ديگر ابهامي درخصوص آن وجود ندارد و با آنکه در مجموع آن داستان به سود منافع ملي ما بود مع ذالک همچنان در يک فضاي آکنده از سکوت قرار دارد. تا به جايي که رييس جمهور فعلي همانند بسياري ديگر به شدت منکر حضور در آن ماجرا و علم و اطلاع از آن است. همچون داستان مک فارلين، تمامي موارد مشابهي که دادوستد و مراوداتي با آمريکايي ها صورت گرفته، در سکوت کامل بوده است. آخرين نمونه آن، همان مذاکراتي است که در رسانه هاي داخلي هم به آن پرداخته شد و در ماه هاي پاياني رياست جمهوري احمدي نژاد ميان ايران و ايالات متحده با وساطت عماني ها در مسقط صورت مي گيرد.
با اينکه هم آمريکايي ها و هم عماني ها اعتراف کردند در نيمه دوم سال 91 ملاقات هايي ميان مقامات ايراني و آمريکايي در عمان صورت گرفته، اما هيچ کس در ايران کلامي و سخني در اين باره ابراز نداشته است و صرف نظر از آنکه محتواي آن به سود ايران بوده يا نه، برتابيده نمي شود. در چنين شرايطي، سخني به اغراق نرفته اگر مذاکرات با آمريکايي ها را که از ديروز آغاز شده نقطه عطفي در تاريخ ايران پس از انقلاب بدانيم. براي نخستين بار از زمان آن ملاقات بدفرجام ميان دولت موقت و مقامات دولت کارتر در الجزاير است که مقامات ارشد دو کشور، نه به صورت مخفيانه و پنهاني بلکه آشکارا با يکديگر بر سر ميز مذاکره نشسته اند (در ماجراي مذاکرات هنگام اشغال افغانستان، ماجرا بعدها به شکلي محدود، مطرح شد). مهم، نتايج مذاکرات نيست. مهم نفس آن است که عملي که تاکنون غيرممکن به نظر مي رسيد اتفاق افتاده است.
حتي اگر اين مذاکرات هيچ حاصل و دستاوردي نداشته باشد در فضاي سياسي ايران پس از انقلاب يک تحول اساسي به شمار مي رود. البته تندروها هنوز نسيم تغييرات را حس نکرده اند و همچنان به دنبال تداوم رويه گذشته هستند و چون دستشان به هيچ کجا نمي رسد، عجالتا وزير اطلاعات را به مجلس احضار کرده اند تا سوالاتي بي ارتباط با مسووليت هاي ايشان را به بهانه همين مذاکرات مطرح کنند. مشکل تندروها فقط اين نيست که متوجه تغيير و تحولات جامعه خودمان نشده اند بلکه اشکال اساسي تر آنها اين است که صداي فروريختن ديوار برلين را بعد از 23 سال، هنوز نشنيده اند.