تدبیر24:روزنامه جمهوری اسلامی در سر مقاله روز شنبه نوشت : بعد از آنکه مدتی قبل،
چند روزی وقت، امکانات و نیروها صرف مجادله بر سر این شد که بهشت رفتنی است
یا بردنی؟ و البته این جدال راه به جائی نبرد و فقط مقداری بر حیرت ها
افزود، سروصداها خوابید و مباحث دیگر مطرح شدند.
در ادامه این
مطلب می خوانید: با نزدیک شدن عید بزرگ نیمه شعبان، ولادت با سعادت بقیة
الله الاعظم حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی فرجه الشریف، که بزرگترین
ویژگی آن حضرت قیام برای متحد کردن نیروهای موحد و تشکیل حکومت واحد جهانی
است، تصور این بود که افراد صاحب فکر و اندیشه، تمام توان خود را مصروف
بالا بردن ندای وحدت خواهند کرد و از امکاناتی که در اختیار دارند برای
متحد ساختن نیروها استفاده خواهند نمود و از ایجاد تفرقه و مطرح ساختن
مباحث مخالف وحدت پرهیز خواهند کرد.
این امید هنگامی بیشتر و قوی تر
شد که تروریست های داعش، درست در آستانه نیمه شعبان، با حملات وحشیانه به
استان های شمالی عراق مرتکب جنایات زیادی شدند و زنگ خطر را برای عموم
مسلمانان به ویژه شیعیان به صدا در آوردند.
در چنین وضعیتی، انتظار
از صاحبان قدرت و تریبون در جمهوری اسلامی ایران این بود که همگی با سخنان
وحدت بخش خود، جامعه را به سوی فاصله گرفتن از نغمه های تفرقه افکن به پیش
ببرند و از فرصت پدید آمده حداکثر بهره برداری را در جهت افزایش همدلی ها
به عمل آورند.
متأسفانه، بعضی از صاحبان مناصبی که تلاش برای تنش
زدائی در جامعه از وظایف ذاتی آنهاست، نه تنها از فرصت موجود استفاده
نکردند بلکه حتی در محفلی که فلسفه تشکیل آن، ایجاب می کرد از ضرورت وحدت
سخن بگویند، بار دیگر مبحث پشت سر گذاشته شده بهشت و جهنم را پیش کشیدند و
یک واقعیت روشن علمی و عقلی را به مباحث سیاسی پیوند زدند و آن را با نخ
های کهنه مدرنیته به قبای نخ نما شده لیبرالیسم غربی وصله کردند!
هر
چند اصل اینکه در این قبیل مقولات بحث کردن، فی نفسه مفید است و جامعه ما
نیز همواره به آن نیاز دارد ولی شناخت مکان و موقعیت طرح این مباحث از خود
بحث از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است.
مهم تر آنکه وقتی در یک
جمع غیرکارشناسی چنین مباحثی در حد اعلام نظر و بدون ارائه استدلال و
مستندات مطرح می شود، غیر از فرصت دادن به دشمنان برای بهره برداری های
مغرضانه نتیجه ای نصیب نخواهد شد.
سخن ناصحانه ما اینست که «هر سخن
جائی و هر نکته مقامی دارد.» با این شیوه که اکنون عده ای در پیش گرفته اند
نمی توان مردم را به بهشت برد و این، قطعاً راه بهشت نیست.
همانگونه
که اشاره کردیم، تردیدی نیست که اصل مطرح شدن این قبیل مباحث، خوب و مفید
است البته بشرط آنکه اظهارنظرها برپایه های علم و اخلاق استوار باشد و اسیر
گرایش هائی همچون بازی سیاسی و حب و بغض نشود.
متأسفانه در فضای
امروز جامعه ما علیرغم نام و عنوان اسلامی که دارد، اظهارنظرها برمبنای علم
و اخلاق نیست و گرایش های سیاسی و حب و بغض ها حتی بر مباحث دینی نیز
حاکمیت دارند.
این، بیماری مهلکی است که اگر به موقع برای ریشه کن
ساختن آن اقدام نشود، مشکلات زیادی پدید خواهد آورد و می تواند برای جامعه
اسلامی ما تهدید بزرگی محسوب گردد.
همین مبحث بهشت رفتن، نمونه خوبی
است که تکلیف آن را با نگاه واقع بینانه روشن کنیم تا فاصله آنچه گفته و
نوشته می شود با آنچه حق است و باید گفته و نوشته شود، مشخص گردد.
در
هفته های اخیر، برای اولین بار، رهبر انقلاب در یکی از سخنرانی هایشان به
این موضوع اشاره کرده و دولت اسلامی را موظف به تلاش برای فراهم ساختن
زمینه هدایت مردم به سوی بهشت دانستند.
این، سخن درستی است که در
کلام امام خمینی نیز سابقه دارد و ایشان هم در سال 1358 در دیدار جمعی از
مسئولان دولتی گفتند: «آرزوی ما اینست، آرزوی انبیا هم این بوده که همه بشر
توحیدی باشند و به انبیایشان معتقد باشند و راه بهشت را پیدا بکنند...»
اگر
بخواهیم درباره این سخن امام و رهبر انقلاب، دقیق تر سخن بگوئیم باید
تأکید نمائیم که آنچه در این بیانات آمده، منطبق بر قرآن کریم است که
اصولاً رسالت انبیا را هدایت مردم به سوی بهشت و دور ساختن آنها از جهنم
دانسته است.
قطعاً یک حکومت دینی نیز همین وظیفه را برعهده دارد و اینگونه نیست که نسبت به بهشت و جهنم رفتن مردم بی تفاوت باشد.
آنچه در این مبحث باقی می ماند پاسخ دادن به این سؤال است که مردم را باید با زور و شلاق به بهشت برد یا با تبلیغ و تشویق؟
سخن رئیس جمهور روحانی که گفته است مردم را نمی شود با زور و شلاق به بهشت برد، ناظر به همین نکته و پاسخ به همین سؤال است.
این
سخن، پاسخ درستی به سؤال مهمی است که در این مبحث وجود دارد و اینهم
دقیقاً بر منطق قرآن کریم که فرموده است: «ما راه را به مردم نمایانده ایم و
این مردم هستند که باید خود یکی از این دو راه را انتخاب کنند، یا شکرگزار
هدایت الهی باشند و به راه سعادت بروند و یا نسبت به این نعمت کفران کنند و
راه گمراهی را پیشه نمایند» منطبق است.
سرتاسر قرآن، احادیث و علم
کلام اسلامی، که از قرآن و حدیث نشأت گرفته، همین واقعیت را گوشزد می کنند و
مبحث جنجال برانگیز جبر و اختیار که در دوران بنی امیه و بنی عباس بشدت در
محافل کلامی مطرح بود و خلفای اموی و عباسی از آن بهره برداری های سیاسی
مطلوب خود را می کردند نیز با همین موضوع در ارتباط کامل است.
بر
همین اساس، دولت اسلامی در عین حال که موظف است امکانات و زمینه های سوق
داده شدن مردم به سوی بهشت و دور شدن آنها از جهنم را فراهم سازد، هرگز حق
ندارد برای تأمین این هدف، به زور و شلاق متوسل شود.
روشن است که
بهشت هنگامی ارزش دارد که از روی رغبت و فهم و درک انتخاب شده باشد و این
واقعیت نیز کاملاً بدیهی است که هیچ دولت و حکومتی نمی تواند مردم را به
زور به طرف سعادت بکشاند.
اگر دولت ها هنری دارند این هنر باید این
باشد که زمینه فهم و درک مردم را فراهم سازند تا آنها با اختیار خود آنچه
را که درست است انتخاب کنند و از آنچه نادرست است اجتناب ورزند.
این نکته را هم نباید ناگفته گذاشت که دولت اسلامی موظف است با ابزارهای گمراهی و عناصر گمراه کننده مبارزه کند.
این
کار، بخشی از انجام وظیفه ایست که برای فراهم ساختن زمینه هدایت مردم به
سوی بهشت برعهده دولت اسلامی است و بهیچوجه نمی توان آن را اعمال زور برای
به بهشت بردن مردم دانست.
می بینیم که با اندکی تأمل و دقت و رفتن
به سوی منابع دینی و علمی و استفاده از عقل، می توان نظریه صحیح را در این
مبحث پیدا کرد و نیازی به اینهمه جار و جنجال نیست.
کسانی که
بلندگوهای عمومی را وسیله ای برای مطرح کردن مطالبی علیه همدیگر قرار می
دهند و مبحث روشنی مانند وظیفه دولت اسلامی در قبال سعادت و شقاوت مردم را
به یک موضوع جنجالی تبدیل می کنند، تصور نکنند مردم متوجه چشم بندی های
آنان نمی شوند. مردم کاملاً آگاهند و این واقعیت تلخ را درک می کنند که
حضرات نه از روی دلسوزی و درد دین داشتن بلکه به دلیل رقابت های ناسالم بر
سر قدرت و در چنبره بازی های سیاسی افتادن است که وارد این وادی می شوند و
امکانات عمومی، وقت مردم و فرصت مهم تربیت جامعه را به هدر می دهند تا ماهی
مقصود خود را از آب گل آلودی که خود درست می کنند صید نمایند.
تأسف
بار اینکه دیده شده افراد غیرمتخصص در این رشته نیز از رسانه ملی در این
مقوله اظهار نظر می کنند و نظر خود را حرف اسلام می دانند!
آنچه در
این وانفسای تنافس قدرت بلاتکلیف باقی می ماند، اخلاق است و انصاف و حق.
اینها درست همان چیزهائی هستند که مردم از متصدیان امور در یک جامعه دینی
انتظار دارند.
آیا وقت آن فرا نرسیده است که حضرات برای انتظارات مردم هم اندکی حساب باز کنند؟