تدبیر24:دکتر شریعتی در سال 1312 در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود
پدر او استاد محمد تقی شریعتی مردی پاک و پارسا و عالم به علوم
.نقلی و عقلی و استاد دانشگاه مشهد بود علی پس از گذراندن دوران
کودکی وارد دبستان شد و پس از شش سال وارد دانشسرای مقدماتی در
مشهد شد. علاوه بر خواندن دروس دانشسرا در کلاسهای پدرش به کسب
علم می پرداخت. معلم شهید پس از پایان تحصیلات در دانشسرا به
آموزگاری پرداخت و کاری را شروع کرد که در تمامی دوران زندگی
کوتاهش سخت به آن شوق داشت و با ایمانی خالص با تمامی وجود
آنرا دنبال کرد.
شریعتی در سال 1334 به دانشکده ادبیات و
علوم انسانی دانشگاه مشهد وارد گشت و رشته ادبیات فارسی را
برگزید. در همین سال علی با یکی از همکلاسان خود بنام پوران
شریعت رضوی ازدواج میکند. وجود تفکر خلاق باعث شد که معلم شهید در
طول دوران تحصیل در دانشکده ادبیات به انتشار آثاری چون:
ترجمه ابوذر غفاری ، ترجمه نیایش اثر الکسیس خ .کارل و یک رشته
مقالههای تحقیقی در این زمینه همت گمارد.
معلم انقلاب
در سال 1337پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی بعلت
شاگرد اول شدنش برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد. وی در
آنجا به تحصیل علومی چون جامعه شناسی، مبانی علم تاریخ و
تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت و با اساتید بزرگی چون ماسینیون،
گورویچ و ساتر و... آشنا شد و از علم آنان بهرههای بسیار برد.
دوران
تحصیل شریعتی همزمان با جریان نهضت ملی ایران به رهبری مصدق
بود که او نیز با قلم و بیان خود و نوشتههای محکم و مستدل از
این حرکت دفاع مینمود. وی پس از سالها تحصیل با مدرک دکترا در
رشتههای .جامعه شناسی و تاریخ ادیان به ایران بازگشت در
همان دوران نیز فعالیتهای بسیاری در زمینههای سیاسی و
مبارزاتی و اجتماعی داشت که به گوشهای از آن فعالیتها
میپردازیم .
در سال 1959 میلادی به سازمان آزادیبخش
الجزایر مىپیوندد و سخت به فعالیت مىپردازد. در سال 1960 میلادی
مقالهای تحت عنوان "به کجا تکیه کنیم" را در یکی از نشریات
فرانسه منتشر میکند. در سال 1961میلادی مقاله "شعر چیست؟" ساتر را
ترجمه و در پاریس منتشر مینماید و در همان اول علت فعالیت در
سازمان آزادیبخش الجزایر گرفتار میشود و در زندان پاریس با "گیوز"
مصاحبهای میکند که در سال 1965 در توگو چاپ میشود.
در
سال 1961 نیز مقالهای تحت عنوان "مرگ فرانتس فانون" را در
پاریس منتشر میکند، همچنین در طول مبارزات مردم الجزایر برای
آزادی دستگیر میشود و مورد ضرب و شتم پلیس فرانسه قرار میگیرد و
روانهء بیمارستان میشود و سپس به زندان فرستاده .میشود. همچنین
با مبارزان بزرگ ملتهای محروم نیز آشنا میشود وی در سال 1343
به ایران باز میگردد و در مرز ترکیه و ایران توقیف و به زندان قزل
قلعه تحویل داده میشود و بعد از چند ماه آزاد و به خراسان
زادگاهش میرود. در سال 1344 مدتی پس از بیکاری ، اداره فرهنگ
مشهد ، استاد جامعه شناسی و فارغ التحصیل خدانشگاه سوربن را
بعنوان دبیر انشاء کلاس چهارم دبستان در یکی از روستاهای مشهد
استخدام میکند، و سپس در دبیرستان بتدریس میپردازد و بالاخره به
عنوان استادیار تاریخ وارد دانشگاه مشهد میشود
در سال 1348
به حسینیه ارشاد دعوت میشود و بزودی مسئولیت امور فرهنگی حسینیه
را بعهده گرفته و به تدریس جامعه شناسی مذهبی، .تاریخ شیعه و
معارف اسلامی میپردازد در این محل است که دکتر شریعتی با قدرت و
نیروی کم نظیر و با کنجکاوی و تجزیه و تحلیل تاریخ ، چهره های
مقدس و شخصیتهای بزرگ اسلام را معرفی نمود. استحکام کلام ،
بافت منطقی جملات با اتکاء بهخ پشتوانه فنی و عمیق فکریش هر
شنونده ای را در کوتاهترین مدت سرا پا گوش میساخت و در نیم راه
گفتار تحت تاثیر قرار میداد و سپس به هیجان می آورد
در
سال1352، رژیم، حسینیهء ارشاد که پایگاه هدایت و ارشاد مردم
بود را تعطیل نمود، و معلم مبارز را بمدت 18ماه روانه زندان میکند
و درخ خلوت و تنها ئی است که علی نگاهی به گذشته خویش
میافکند و .استراتژی مبارزه را بار دیگر ورق زده و با خدای خویش
خلوت میکند از این به بعد تا سال 1356 و هجرت ، دکتر زندگی سختی
را پشت سرخ گذاشت . ساواک نقشه داشت که دکتر را به هر صورت ممکن
از پا در آورد، ولی شریعتی که از این برنامه آگاه میشود ، آنرا
لوث میکند. در این زمان استاد محمد تقی شریعتی را دستگیر و تحت
فشار و شکنجه قرار داده بودند تا پسرش را تکذیب و محکوم کند. اما
این مسلمان راستینخ سر باز زد، دکتر شریعتی در همان روزها و
ساعات خود را در اختیار آنها میگذارد تا اگر خواستند، وی را از بین
ببرند و پدر را رها کنند
در مهر ماه سال 1353 ساواک که
غافلگیر شده بود و از محبوبیت علی آگاه او را بدست شکنجه روحی و
جسمی سپرد، و میخواستند او را وادار به همکاری نموده و برایش شوی
تلویزیونی درست کنند و پاسخ او که هیچگاه حقیقتی را به خاطر
مصلحت ذبح شرعی نکرده است چنین بود " و اگر ".خفهام کنند سازش
نخواهم کرد وحقیقت را قربانی مصلحت خویش نمیکنم دکتر در 25
اردیبهشت ماه 1356 تهران را بسوی اروپا ترک گفت تا دورانی جدید را
با مطالعه و مبارزه آغاز کند. سر انجام در روز یکشنبه 29 خرداد
ماه 1356 با قلبی عاشق ، اندیشه ای پاک ، ایمانی محکم،
زبانی قاطع، قلمی توانا، روانی آگاه و سیمایی آرام بسوی
آسمانها و آرامشی ابدی عروج کرد و عاشقان و دوستداران خود را در
این فقدان .همیشه محسوس تنها گذاشت .
"از شگفتیهای زمان و
شاید از شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی
همدستی با هم کردهاند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته
نگهدارند." این سخنان آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در واقع اعتراضی
است به آنچه که از سوی دو طیف موافقان و مخالفان علی شریعتی نسبت به او
روا داشته می شود و سعی میشود تا او را آن طور که میخواهند و نه آن چنان
که بود معرفی کنند.
در آستانه 29 خردادماه سالروز درگذشت مرحوم
شریعتی، بازخوانی سخنان رهبر انقلاب که شریعتی را از دوران پیش از سفر به
فرانسه میشناختهاند، بهترین منبع و ماخذ برای شناخت شخصیت علمی مرحوم
شریعتی از منظر رهبر انقلاب است. در زیر متن کامل یک سخنرانی ایشان در
موضوع شریعتی بدون افزوده و تلخیص و بیهیچ توضیحی منتشر میشود.
متن کامل بیانات آیتالله خامنهای در سومین سالگرد دکتر شریعتی
این
سخنرانی آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در اولین مراسم سالگرد وفات
دکتر علی شریعتی پس از انقلاب ایراد شده است که در سومین سال فوت وی، در
مسجد اعظم قم برگزار شده است. این سخنرانی با عنوان «شریعتی بارها به من
میگفت مرید مطهری است» در تاریخ 4 تیرماه 1359 در روزنامه جمهوری اسلامی
منتشر شده است:
بسمالله الرحمن الرحیم
از شما برادران طلبه
به خصوص مخلصانه و برادرانه میگویم بیایید به گل و میوه بنشینید، ای
نهالهای انقلاب فرهنگی، ای فرزندان راستین انقلاب اسلامی و همانطوریکه
از برادرامان دکتر نقل کردید، ای چشمان همیشه بیدار، ای روشنفکران همیشه
آزاد، یقینأ شما برادران و خواهران عزیز و گردانندگان این مجلس عظیم و مهم
که یادبود سالگرد فقدان شریعتی عزیز در قلب حوزههای علمیه تشییع است که
مرا به خصوص برای گویندگی این مجلس خواستید، لابد به خاطر این بوده که
میدانستید، سوابق دوستی و برادری و الفت و انس میان ما را و حقیقت هم همین
است. در سال 50 یا 51 آن وقتی که احساسات ضدشریعتیگران در اوج تخاصم بود و
اینجا و آنجا و بحثها و قلمزدنهای بیثمر و احیانأ زیانبخش و گفتن و
شنیدنهای بیفرجام پایانناپذیر وقت عزیز جامعه و ما و انقلاب ما را
میگرفت جوان طلبهای در مدرسه فیضیه قم و یا ظاهرأ در صحن آمد پیش من گفت
من از قم با شوق و علاقهی وافری برای شرکت در کلاس اسلامشناسی حسنیه
ارشاد هر هفته به تهران میروم و این هفته هم رفته بودم و شریعتی را استاد
خود میدانم.
شریعتی حقیقتپذیر و منصف بود
اما رفتم آنجا در
ضمن بیانات دکتر جملهای گفته شد در راجع به روحانیون من احساس ناراحتی و
شرم کردم و خجالت کشیدم اهانت بود و گله کرد که چرا این استاد عزیزی که ما
به او علاقه داریم گاهی در حرفها تعبیرات نیشداری بکار ببرند. من عیناً
این مطلب را به مرحوم دکتر گفتم. از خصوصیات دکتر شریعتی حقیقتپذیری بود،
برخلاف آنچه که گفتهاند و نوشتهاند حرف را گوش میکرد و اگر درست مییافت
میپذیرفت و اگر کسی به خط فکری این متفکر عزیز در میانه سالهای 46 و 47
تا 52 نگاه کند، به روشنی این تغییر جهت را در چند بخش میبیند. دائمأ رو
به بهتر شدن و تکاملیابی و رفع عیب حرکت میکرد. از این گله و شکایت
برادرانه ناراحت شد و گفت جبران خواهم کرد و چند سخنرانی پرشور و تغییرات
واقعبینانه درباره حوزههای علمیه و روحانیت و بخصوص طلاب گوشهای از این
جبران بود.
در آن دیدار راجع به حوزه علمیه و طلاب تغییرات یادم
نیست نقل نمیکنم، اما نشان میداد که این ذهن بیدار و این چشم نافذ دقیقأ
موضع حوزههای علمیه و طلاب جوان را دریافت کلی جامعه ایران و انقلاب ایران
احساس و لمس میکند. چیزی که نه قبل از او و نه متأسفانه بعد از او مدعیان
پرچمداری روشنفکری نیمه اسلامی آنرا از بن دندان درک نکردند، او میفهمید و
درک میکرد و راستی امروز جایش خالی است.
روشنفکری در ایران قهر کرده با دین به دنیا آمد
خط
روشنفکری در ایران از حدود مشروطه شروع شد چون نمیخواهم تاریخچه
روشنفکران را بگویم، کاری به اندکی قبل و اندکی بعد ندارم، این یک خط است
آشنایی با فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی آشنایی با محصولات اندیشه انسانهایی
در ماوراء این مرزها، اینها میزات خط روشنفکری میرزا ملکم خانم و افرادی از
این قبیل نمونههایی از این جهتگیری و این جریان بودند. اندکی از فرهنگ
بسته داخل ایران چشمهایشان افقهای دورتری را دیده بود و آنها در اینجا
بازگو میکردند، مردمانی از لحاظ هوش و درک از سطح متوسط مردم بالاتر و از
لحاظ مطالعات متوجه به فرهنگ و اندیشهنویسی که از آنسوی مرزها برای ما به
ارمغان میآمد، اینها روشنفکرها بودند. اما روشنفکری از آغاز ولادتش در
ایران قهر کرده با مذهب بدنیا آمد و این یک چیز تقلیدیبود، چون اروپایی که
آنها جریان روشنفکری را از آن تغذیه شده بودند و به عاریت گرفته بودند با
مذهب قهر بود و حق داشت مذهب در اروپا یک حرکت ضدعلم، یک حرکت ضدروشنبینی و
روشنفکری و روشنیابی، شما نگاه کنید در نوشتهجات محققین روشنفکر دور و
بر مشروطیت امثال تقیزادهها و غیره، اینها که سوابق مذهبی و اسلامی هم
داشتند شرط لازم و اصلی روشنفکر را رویگردانی از مذهب میدانستند. در
ایران آنطور شد. کار به جایی رسید که روشنفکر یعنی لا مذهب- یعنی ضدمذهب،
یعنی بیخبر از حقایق مذهب. داستان آن منجم را تداعی میکرد. ماجرای
روشنفکران ایران در گذشتهها که سعدی نقل میکرد زیر پایش حفرهای بود آنرا
ندید و افتاد توی چاه و سعدی میگوید تو که داری هفت آسمان را رصد میکنی،
چرا جلوی پایت را نمیبینی، اینها دنبال زوایای فرهنگ از یونان به ارث
مانده فرانسوی و اروپایی کندوکاو میکردند و میگشتند. اما به فکر آثار
فرهنگی اسلامی نمیافتادند. آنچه را که امروز حجم عظیمی از مایههای
روشنفکری اسلامی را تشکیل میدهد و در بطن اسلام بوده و در داخل این مرزها
بوده و در کتابها و کتابخانههای ما بوده از چشم این روشنفکران غربزده
دور مانده بود. لذا روشنفکری با اسلام از اول ساز مخالفت ساز کرد.
نقش علامه طباطبایی در پایهگذاری بنای باشکوه روشنفکری اسلامی
سالهای
پیشرفت این شهریور 20 پیش آمد. آزادیهایی به مردم داده شد. تعدادی از
روشنفکران که مایههایی از مذهب داشتند یا اروپا رفتگانی که مایههایی از
مذهب داشتند به فکر افتادندکه اسلام را با یک دید تازهای نگاه کنند و نگاه
کردند و چیزهایی گوشه و کنار درآمد انجمنهای اسلامی در محوطهی اروپا
پیگذاری شد. در جریان جنبش ملی در دوران دکتر مصدق مذهب به میدان مبارزه و
مقاومت وارد شد.
فدائیان اسلامی پیدا شدند و برای قرآن و برای
اسلام شعار ضداستبداد و ضدرژیم سلطنت دادند. مسلمان و منصفان و روشن بیان
پیدا شدند و احساس کردند که در مذهب مایه مقاومت هست و به مذهب گرویدند،
بعد از 28 مرداد و شروع دوران اختناق سیاه و پهلوی در دوران اول (چون
اختناق را به دوران تقسیم میکنیم، اختناق از 28مرداد سال 32 تا فروردین
1342 و اختناق از فروردین 1342 و ماجرای مدرسه فیضیه تا سال 56) در آن
دوران اختناق اول روشنفکران مذهبی و اسلامی تدریجأ رشد و نمو کردند.
در
تهران، در مشهد و در قم و در اینجا باید نقش عظیم. سازنده استاد علامه
بزرگوار حضرت آیتالله طباطبایی صاحب تفسیر ارزنده المیزان در ایجاد موج
روشنفکری اسلامی فراموش نکنید. این مفسر و محقق و فیلسوف عالیمقام از
پایهگذاران بنای باشکوه روشنفکری اسلامی است. او بود اول بار در عالم
تفسیر نگاه تازه به افق تازه را به مراجمان قرآن آموخت و او به حق جزء
بنیانگذاران روشنفکری اسلامی و در نهایت جزء شالودهریزان انقلاب عظیم
اسلامی و قرآنی است، عمرش طولانی و توفیقش روزافزون باد.
رشد تفکر اسلامی در جامعه
تدریجأ
موج روشنفکری در حوزه اندیشه در حوزه اندیشه اسلامی و گرایش به اسلام پا
گرفت و قوت پیدا کرد. جمعیتهای سیاسی بر مبنای اندیشه اسلامی بوجود آمد و
خود این توجه اندیشمندان و متفکران و آگاهان و همشمندان به اسلام را بیشتر
کرد. و دید نوین و تازه این عناصر بود که وقتی وارد اسلام شد گنجینه
انباشته و مالامال از معارف اسلامی توانست آن رگهای رشد روشنفکری را پیدا
کند و استخراج کند. تدریجأ انقلاب اسلامی شروع شد، انقلاب اسلامی نگاه تازه
متفکران را به اسلام موجب شد.
روشنفکر استاد زبردست و تیزبین و
هوشمند نکتهیاب ظریفی مثل مرحوم آلاحمد با مشاهده ماجرای عظیم 15 خرداد
42 ناگهان متحول شد و از این رو به آن رو شد. «ما قدرالله حق قدره» خدا را
درست برآورده نکرده بودند هنوز هم هستند کسانی که نکردهاند.
عظمت معجزهآسای انقلاب اسلامی
هنوز
هم سیاستهای مهاجم خارجی از آمریکایی و روسی و از جریانهای وابستهای که
سر از همان سیاستهای امپریالیستی در میآورد. کسان بسیاری هستند که از
نیروی عظیم ایمان عامه مردم، از این تأثیر معجزهآسای باور قلبی عمیق این
ملت به اسلام غافلند و من میخواهم همینجا توی این پرانتز در دنباله
حرفهای این برادرمان این جمله را اضافه بکنم که نه خیر این هرم شیشهای
نیست. شما او را به شکل شیشه دیدید، نزدیک بشوید ببینید که از سنگ خارا
سختتر است. به همین دلیل است که نوک پیکان مهاجمان بدون استثنا کند میشود
و به همین دلیل است تبدیل شیوههای هجوم هرروز و هر ساعت و به همین دلیل
است سر بقای این انقلاب شکوهمند اسلامی، شما خیال میکنید محاصره اقتصادی
چیز کوچکی است، شما خیال میکنید هجوم نظامی آمریکا چیز کمی است، در تاریخ
دنیا یکی ازفصلهای برجسته تاریخ در دهها سال آینده ماجرای هجوم نظامی
آمریکا در طبس خواهد بود. من و شما در خود ماجرا هستیم و نمیفهمیم چقدر
این ماجرا عظمت و اهمیت دارد. شما خیال میکنید شرق و غرب جاسوسی
فرستادنشان و توطئههای سیاسی و نظامی و گوناگون توطیهعای دیگرشان عیه ایم
ملت چیز کمی است.
این انقلاب با این همه توطئه باید در همان ماههای
اول متلاشی میشد. پس این سنگ خارا است. مادامیکه ایمان مذهبی و باور
اسلامی در دل این شمعهای گدازندهای که تازیانه پروانههای جان سوزند
مشتعل است، هیچ سستی و انبوه نباید به ما راه پیدا کند. امروز شما در
محاصره اقتصادی هستید، حداکثر فریادی که این ملت میکشد این است که دم گوش
رفیقش میگوید که: آقا گرانی است این ملت انقلابی نیست، این ملت مقاوم نیست
دارد تازیانه محاصره اقتصادی و به شکل گرانی و به شکل کمبود و به شکل
نبودن اشتغال بر تمام جسم خودش لمس میکند و باز فریاد میزند «مرگ بر
آمریکا» پس این ملت باز هم مؤمن و انقلابی است و چون مؤمن و انقلابی است
این انقلاب خواهد ماند و دشمنان این انقلاب و همه تیرهای رهاشده بسوی این
انقلاب سرپیکانشان کند و کج و شکسته خواهد شد و به پای این هرم خواهند
افتاد.
روشنفکر مذهبی؛ در میان مردم و آمیخته به مردم
انقلاب را و
اسلام را و ابوذر انقلابی را روشنفکر قبل از سال 42 درست نشناخته بود و
نفهمیده بود؛ اما خط روشنفکری غیرمذهبی از یک طرف و روشنفکری منتهی به مذهب
و معتقد به مذهب تا حدودی از یک طرف در حال پیشروی بود، ناگهان یک جریان
عمیق و عظیم و تند و توفنده پدید آمده و آن روشنفکری برخاسته از ایمان و
باور اسلامی بود، از سال 42 به آنطرف انقلاب واقعی فرهنگی آنروز آغاز شد،
آنروزها و آن شبها و آن ایام پرمرارت را ما در میان این فضا و این هوا
گذراندیم و محیط قم را با تمام وجودمان لمس میکردیم و انقلاب در حال تکوین
بود و مولود تازه روشنفکری مذهبی با ویژگیهایی که میگویم در حال ولادت،
اولا روشنفکر غیر مذهبی و یا ضد مذهب قبل از سال 42 یک موجود مجرد و برج
عاجنشین بود،
اما روشنفکری که در کوره مذهب و اسلام گداخته و
آبدیده شد و از آن جوشید و سرزد، روشنفکری بود در میان مردم و آمیخته به
مردم؛ فراموش نمیکنم در شب چهلم مرحوم دکتر در مشهد بود که جلسهای در
خانه پدر بزرگش تشکیل شده بود و از تهران عدهای آمده بودند، عدهای از
همین قلمبدستان خوشنویس، خوشبوی پوچ بیمحتوا بنام تسلیت آمده بودند
مشهد فرصت را مغتنم شمردند و شمردیم و نشستیم گوشهای به صحبت از مرحوم
آلاحمد شد، اینها خودشان را دور و بریها و شاگردها و دوستان و همگامان
او میدانستند و اظهار میکردند که ما داریم یواش شماها را میشناسیم بحث
پیش رفت و من به اینها گفتم شما قدر این مجلس را بدانید زیرا تا به حال جز
در محیط کلوپها و باشگاهها و دفتر کار و حداکثر کلاس با مردم آشنا نشدید
و انس نگرفتید و شما مردم را نمیفهمید، هرگز برای شما اتفاق نیفتاده که
چهار زانو روی فرش و یا و یا زمینی بنشینید، این طرفتان یک روحانی باشد،
این طرفتان یک بازاری باشد، این طرفتان یک کارگر باشد، این طرفتان یک اداری
باشد از همه جور آدم مختلفی، با صفا، بیدیوار، بیمرز کنار هم نشسته
باشند، یک احساس، یک درد، یک سوز، یک عشق، یک رنج همه آنها را تحت تاثیر
گرفته باشد و شما هم در میان اینهمه قرار گرفته باشید، شما از مردم بریدید
و این نکتهای است که خود آن روشنفکرهای بریده از مردم هم به آن رسیده
بودند و من نمیدانم یک وقتی در همینجا در قم این مطلب را گفتم و یا در
جای دیگر در یک سخنرانی که یکی از همین آقایان روشنفکرهای معروف در نمایش
نامهای نقش آقای بالای بالکن و یا ایوان را بازی میکند و او همان روشنفکر
است که بین مردم نمیاید و مردم به او نیازمندند و او هم برای اینکه مفید و
متمر باشد به مردم نیازمند است اما خودش را از مردم دور نگه میدارد.
اولاً میترسد، ثانیا ننگش آمد، گفتم شما اینطوری هستید و این یک واقعیت
بود و آنها هم قبول کردند.
روشنفکر غیرمذهبی یا ثناگوی دستگاه پهلوی بود یا زود به غلط کردن میافتاد
اما
روشنفکری که از دل حوزه یا چیزی شبیه حوزه میجوشد روشنفکر مردمی بود، در
متن مردم و آشنا با سویدای دل مردم این یک فرق و این یک فرق اساسی است،
ثانیا روشنفکر اسلامی و غیرمذهبی در آن سالهای دور خود را موظف به مبارزه
با دستگاه ستم نمیدانست سهل است گاهی خود را موظف به همکاری و خدمت و در
این اواخر به ثناخوانی و ثناگویی هم میدانست. بفرمایید این شعرای نو و
کهنه پرداز قد و نیمقد در دوران پیش از پیروزی انقلاب را یک دیدی بزنید.
آنهایی
که مدح شاه نگفتند، آنهایی که شهبانو را عنصر فرشته فداکار ندانستند و
نامهنگاری نکردند، آنهایی که اگر گاهی به اشتباه دو روزی زیر سقف زندان
گذرانده بودند نامه غلط کردم ننوشتند و قول ندادند که به فرهنگ ملی ایران
وقتی بیرون آمدند یعنی (فرهنگ شاهنشاهی) به تعبیر آنها کمک کند. آنهایی که
این خیانتهای سریع را نکردند حداقل کار این بود که آتش بس اعلام کنند میان
خودشان و دستگاه جبار به قیمت اینکه خود را فلج کنند، خود را به کلی خنثی
کنند، مثل اینکه ساکت نشستن و نیروها را برای روز دیگر ذخیره کردن هم در
منطق اینها و فرهنگ اینها جرم بود.
خودش انرا به آلودگی به فساد فلج
کردند، با آلودگی به مجالس شرب خمر، با آلودگی به کافهها و کابارها و
نیمهشب مست و افتان و خیزان و به روی دوشها به خانه رفتن خواستند به
دستگاهها و سازمان امنیت درست ثابت کنند و قانع کنند. سازمان را که دیگر
بفکر مخالفت با دستگاه نخواهد بود، این حداقل کاری بود که انجام دادند.
بعضیها هم که ترسیدند در ایران مبادا مداحی کنند و مورد لعنت مردم و
نزدیکانشان قرار بگیرند کار با مزهای کردند و رفتند خارج و شاه را مداحی
کردند، در محیط آزاد رفتند و زندانبان را ستایش کردند.
حداقل کاری
که انجام گرفت به وسیله روشنفکران ضدمذهبی و غیرمذهبی این بود که دژ بزرگ
مقاومت را یعنی دین را و اسلام را و روحانیت را و قرآن را و کمربستگان قرآن
و اسلام و دین را در چشمهای آنها که زورشان میرسد و در تیررسشان بودند
خوار و منفور کنند و به دستگاه جبار و اربابانش این خوشخدمتی را بکنند.
بنابراین روشنفکر غیرمذهبی لزوما مبارز نبود حتی گاهی در مواردی لزوما
ضدمبارز بود، اما روشنفکر مذهبی اینجوری نبود.
شریعتی؛ آنتیتز روشنفکری غیراسلامی
روشنفکر
مذهبی لزوما مبارز بود، انواع مبارزه فرق میکرد، اما به هرحال مبارزه و
مقاومت در مقابل دستگاه جبار، شرط اول آگاهی و آشنایی با اسلام و پیشنویس و
اندیشه روش اسلامی بود و فرقهای دیگر و فرقهای دیگر. شریعتی آن کسی بود
که نقطه التقاع روشنفکری قبل قرار گرفت. لذا حق بزرگی به گردن اندیشه
روشنبیانه و روشنفکرانه اسلامی دارد. به قول آقایان «آنتی تز» جریان
روشنفکری ضد اسلامی دقیقا شریعتی بود.
طلوع مطهری در افقی بود که شریعتی به وجود آورده بود
من
پیش از خیلی از کسانی که بعدها با پارهای از اشتباهات دکتر آشنا شده
بودند به خاطر انس و آشنایی و صمیمیت و رفاقت نقطههای اشتباه را در اندیشه
او مشاهده میکردم، لمس میکردم گاهی هم با هم بحث میکردیم، اما میدیدم
که او چه میکند، لمس میکردم که او چه هنر بزرگی دارد به کار میبرد، نمای
خارجی اسلام در دید طبقات تحصیلکرده و روشنفکر در آن روز یک نمای
ضدروشنبینی بود. درست است که در سال 42 و 43 و چند سال بعد از مقاومت
عظیمی که مردم به پشت گرمی و اتکاء حوزه علمیه کردند نظرها نسبت به اسلام
تا حدود زیادی واقعبینانه شد، اما این معنایش این بود که اسلام مبارز است،
اسلام مقاومت است، اسلام ضدظلم است معنایش این نبود که اسلام ما را به
پرواز بینهایتی، بسوی کشف کشودن اندیشههای ناگشوده فکری و مقدس و انسانی و
شریف سوق میدهد این کار شریعتی توانست نسل جوان را یکجا و دربست به طرف
مذهب و ایمان مذهبی بکشاند اینکار را او به طبیعت خود میکرد تصنعی در
اینکار نداشت.
طبیعتا اینطوری بود او خودش یک چنین ایمانی داشت،
او خودش یک جنین دید روشنی به اسلام داشت و به همین دلیل بود که آنچه از او
میتراوید میکرد بعد از بلوغ شریعتی در عرصه روشنفکری و بر منبر روشنفکری
اسلامی بسیار بودند کسانی که معلمان شریعتی بودند اما کشف نشده بودند، ولی
کشف شدند، شریعتی به خود من بارها میگفت که من مرید مطهری هستم، مطهری را
استاد خودش میدانست و ستایشی که او از مطهری میکرد، ستایش یک آشنا به
شخصیت عظیم و پیچیده و پرقوای مطهری بود، اما مطهری در سایه و یا در پرتو
حسن ظن و اقبالی که جوان روشن بین روشنفکر و نسل تحصیل کرده به اسلام پیدا
کرده بود شناخته شد قبلأ مطهری را همکارها و همدرسها و شاگردهایش فقط
میشناختند، طلوع مطهری در آفاقی شد که آن آفاق را از لحاظ جو کلی کوششهای
شریعتی به وجود آورده بود و یا در آن سهم بسیار بزرگی داشت. البته ارج و
ارزش فیلسوف متفکر پرمغزی مثل مطهری در جای خود روشن و واضح است.
اختلافافکنی بر سر شریعتی بازی دشمن بود
دشمن
در آن وقت خوب فهمید که به کجا تکیه کند. نقش اختلاف افکنی و در این نقش
دشمن یک جانبه بازی نکرد بلکه دو جانبه بازی کرد. از دو طرف دو جناح و دو
جبهه را به جان هم انداخت. کسانی را به بهانه اشتباهات شریعتی آنچنان
برانگیخته کرد که حاضر شدند بگویند این حتی دین ندارد، سنی بودن پیشکش چون
چیز خیلی کمی بود، معتقد به الله و معتقد به نبوت هم نیست.
متقابلا
عدهای را وادار میکردند که بیایند به مردم و جوانها بگویند بفرمایید
اسلام یعنی این، مسلمانها یعنی این، روحانیت یعنی این، تبلیغ اسلامی حوزه
علمیه یعنی این که این اندیشهها و این آرمانها و این هدفها و این سوز و
این گداز را بیدینی میداند. و بازی گرفت و به طور فاجعهآمیزی هم گرفت و
آن کسانی که در این میانه میایستادند و به دو طرف هشدار میدادند به یک
طرف میگفتند بابا برای اشتباهات کوچک برای خطاها و لغزشهای قابل اغماض
اصالتها و ارزشهای بزرگ را فراموش نکنید و به قول خود شریعتی مجازات را
به قدر گناه بدهید و نه بیشتر، او خودش هم میگفت من اشتباهاتی دارم اما
مجازاتی که بعضی از آقایان برای من در نظر میگیرند صدبرابر بزرگتر از
اشتباه من است. اگر صد برابر بزرگتر نبوده ده برابر بزرگتر بود و به این
طرف بگویند موضع عکسالعملی انفعالی پیدا نکنید.
آن کسی که به نام
حوزه علمیه کتاب مینویسد سرتا پا فحش به دلیل فحاشیاش جزء حوزه علمیه
نیست. حوزه علمیه جای عالمانه تهمت و افتراء و فحش آمیز، این عدهای که
این وسط را گرفته بودند اتفاقا از دو طرف میخوردند عدهای به اینها
میگفتند مرتجع و این دلیل آن بود که نقش سازمان امنیت خیلی خوب گرفته بود.
و
در سوی دیگر انتقاد تبدیل شد به فحاشی و این اختلاف به دو حرکت شدید
متاخصم مبدل شد و بعد از آنهمه کوشش و تلاش که توانسته بود روحانیت و جوان
را در کنار هم قرار بدهد این دو به تدریج با هم قهر میکردند و از هم روبر
میگرداندند. خوشبختانه انقلاب اسلامی، ایران اوجش، اشتغال بزرگش همه این
ناصافیها و قشرها و ناصافیها و ناهنجاریها را ذوب کرد و از بین برد.
امروزه
دوباره همه دور هم هستند و خدا را شکر. آن چیزی که برای ما مهم است دو
مطلب است. که ما به جریان روشنفکری اسلامی نیازمند هستیم و این جریان باید
ادامه پیدا کند و باید در یک حد متوقف نماند و باید پیش برود، اما در خط
امروز بسیارند کسانی که از نام محبتانگیز و عطوفتانگیز مرحوم شریعتی
میخواهند برای خودشان جلب عطوفت و محبتی بکند اما حقیقت روشن است، حقیقت
روشن است، حقیقت یک جریان اسلامی، آگاهانه، هوشیارانه است که باید در همین
خط مستقیم، خط مرکزیت دادن به روحانیت بزرگ اسلام پیش برود و روحانی و
دانشگاهی هر دو بار هم و در کنار هم بایستی کوشش کنند جریان روشنفکری مذهبی
را هر چه بتوانند بیشتر و بیشتر ببرند.
نقش خناسان و خطر شایعهپراکنان و تفرقهاندازان
مطلب
دوم این است که امام میفرماید: مومن از یک سوراخ عقرب یا سوراخ مار دوبار
نیش نمیخورد یک بار که انگشت کردی توی سوراخ و دیدی نیش زد میفهمی اینجا
لانه عقرب یا زنبور و یا مار است و دیگر دستت را بیهوا درون آن لانه
نمیبری، مومن اینجوری است وقتی در یک نقطه صدمه دید حواسش در آنجا جمع
میشود و میفهمد که دشمن چه میکند. ما در طول سالیان دراز چوب تفرقه و
اختلاف بود.مقابل هم قرار گرفتن برادران و دوستان و همجبهگان را خوردیم و
فقط به خاطر شایعهپراکنی دشمن شاد شدیم، دشمن ما آمده اینجا یک چیزی گفته و
رفته آنجا چیز دیگری گفته و این دو نقطه را به جان هم انداخته و خودش
نشسته آنجا و با خیال راحت مشغول تماشا است، امروز هم همینطور است ممکن
است شما بگوئید که ما این حرف را به تو میزنیم، به تو که جزء مشمولان هستی
بسیار خوب بنده این نصیحت را از شما میپذیرم، اما این نکتهای اینجا وجود
دارد و آن نکته این است که یکی از شیوههای ایجاد درگیریها به وجود آوردن
شایعه چنین درگیریها و اختلافهاست و رفیقتان هیچ با همدیگر دعوایی
ندارند.
یک شایعهپردازی مینشیند و از دعوا و کدورت و خصومت و قهر
آشتیناپذیر شما و دوستانتان حرفها و حکایتها اینجا و آنجا میگوید بعد
وقتی شما فردا رفتید توی بازار، توی دبیرستان، توی دانشگاه میبینید همه از
شما میپرسند چرا با فلان قهر هستی، نفر اول، دوم، سوم و دهم به شما
میگویند و به او هم میگویند احساس میکنید که یک ذرهای قهر هستید و شروع
میشود. امروز این نقش با کمال رذالت و با کمال ناجوانمردی دارد انجام
میگیرد، کسانی دارند به مردم میگویند که شما چرا بیخود متحد هستید
بالاییها با هم اختلاف دارند، شما چه میگویید مردم وقتی باور کردند که
بالا شقاق و شکاف و اختلاف هست مایوس میشوند و میگویند راستی چه دلیلی
دارد، چه فایدهای دارد که ما با هم باشیم، چطور با هم باشیم، زیر بلیط کی،
زیر علم کی، تو کدام جناح، حقیقت این است که ما با هر خطی که بسوی هدف
انقلاب اسلامی نرود مخالفت میکنیم، آشکار و نه زیر پرده و پنهان.
این
خطبه نماز جمعه است با چند میلیون مستمع در سراسر ایران و شاید بسیاری از
شماها هم میشنوید و میبینید بارها و بارها خطوط اسلامی و کفر مارکسیستی و
کفر آمریکایی در این خطبه با صراحت کوبیده شده، باز هم میگوییم و با کسی
رودر بایستی نداریم، با هر جریانی که بخواهد دستآوردهای انقلاب اسلامی
ایران و این مردم را در بازار سوداگرانه الحادی معامله کند میستیزیم و تا
مرز شهادت پیش میرویم.
و این دینی است که ما به انقلاب داریم و این
دینی است که ما به این مردم داریم و لذا این دین را با صداقت و خلوص
انشاءالله ادا میکنیم، این از اینطرف قضیه برای ما هم فرق نمیکند که
این ضدیت در زیر چه پوششی باشد، من بارها و بارها هم در خطبه نماز جمعه و
هم در سخنرانیها شیخ گمراه کردستان را کوبیدم اگر چه او در لباس روحانیت
است اگر چه او عمامه سرش است، اگر چه با قسم حضرت عباس نماز میخواند برای
من فرقی نمیکند که آن کسی که دارد جریان کفر آمیز ضد انقلاب را تعقیب و
ترویج میکند، زیر عمامه باشد و با ریش و لباس روحانیت و یا با پاپیون و
کراوات پا با کت و شلوار چریکی مد شده آقایان خلقیون (الی) فرقی نمیکند،
در هر لباسی که باشند دشمنشناسی یک هنر است، این هنر را تک تک مردم باید
پیدا کنند، باید تک تک مردم دشمن را در هر لباسی بشناسند و کوشش قرآن در
سوره منافقون و در دهها آیه مربوط به نفاق و مناطق برای همین است که دشمن
را در زیر حجابها و پوششهای نفوذ ناپذیرشان بدهد و ما باید ما نگاه کنیم و
ما باید ببینیم.
خط امام، سیاست مستقل از شرق و غرب
خیلی
تنگنظرانه خواهد بود اگر کسی نگاه کند که ما به سازمان و یا گروه خاصی نظر
داریم، حاشا و کلا خیلی تنگنظرانه و کودکانه خواهد بود، اگر کسی خیال کند
ما به شخص یا چهره خاصی نظر داریم، ابدا و اصلأ مسئله، مسئله یک جریان
است، اگر گروهی، اگر سازمانی اگر جمعی، اگر باندی، اگر شخصی در این جریان
کیفرآمیز ضد انقلاب اسلامی قرار بگیرد، ما با آن شخص مخالفت نمیکنیم، ما
با جریان مخالفت میکنیم.
این مال مخالفتها و خصومتهای کیفرآمیز
با کفر جهانی ما نمیتوانیم بسازیم، زیر هر نام و هر پوششی ما امروز در
دنیا از نظر بعضی از ناظران حسابگر سیاسی دنیا به عنوان افرادی که از لحاظ
دیپلماسی ضعیف و نپخته هستند معرفی شدیم چرا؟ برای خاطر اینکه آنروزی که
روابطمان را با آمریکا قطع کردیم و جشن گرفتیم، همان روز نیروهای اشغالگر
امپریالیستی ضدبشر روسیه در افغانستان را هم مورد تهاجم و تقبیح قرار
دادیم، در حالیکه سیاستمداران معمولی دنیا اینکار را نمیکنند ما کردیم، و
این سیاست ما نیست این سیاست امام است و سیاست اسلام و قرآن است در
سختترین روزهای پیغمبر بر مکه در حول و حوش شعبابیطالب در روزهای گرسنگی
و محاصره اقتصادی و ظلم و اختناقی که پیغمبر و اصحابش به آن دچار بود یکی
از رؤسای قبایل گفت من حاضرم به تو کمک کنم و ایمان بیاورم به شرط آنکه بعد
از تو من جانشین تو باشم و تو الان ایترا اعلام کنی.
پیغمبر
میتوانست بگوید باشد تو بیا، یک آری مصلحتآمیز ولی گفت نه مسئله جانشینی
به میل خود من و تو نیست، امری است آسمانی و به ما ارتباطی ندارد. پاسخ
شایعه شایعه نیست و پاسخ تهمت تهمت نیست.
این سیاست اسلام است و ما
هم این سیاست را داریم. ما الان هم که بدنمان، بدن مقاومان به فضل
پروردگار، زیر شلاق محاصره اقتصادی آمریکایی از سوئی دارد رنج میبرد، باز
هم حاضر نیستم یک چشمک و لبخند طرف رقیب روسیش بزنیم، ما اعلام کردیم و
اعلام میکنیم و فردا هم من در نماز جمعه انشاءالله اعلام میکنیم از نظر
ما نمایندگان مردم افغانستان گروههای مبارزی هستند که نمایندگانش در
ایران، در پاکستان و در جادههای دیگر حضور دارند، ما افغانستان را مال
اینها می دانیم.
ما این سازشکاری را نداشتیم و نداریم، بنابراین
آنجایی که پای کفر در میان است ما ایستادهایم و هر چه برسرمان بکوبند
استوارتر و محکمتر میشویم و اما آنجایی که این اختلاف اصولی وجود
ندارد، آنجایی که دلسوزی نسبت به اسلام هست یک لحظه تردید نکنیم، که ایجاد
تفاهم و هماهنگی نمیکنیم و نکردیم. این را شما میدانید و بدانید درست یک
روز قبل از آنی که یکی از روزنامههای عصر تهران با قلم زهراگین خود
بذرنفاق و اختلاف را باز در سطح کشور بپاشد، ما از ظهر تا ساعت نه شب با
رئیس جمهور و همه دستاندرکاران درجه یک در منزل یکی از برادران جلسه
دوستانه و صمیمانهای داشتیم که در آن جلسه تمام مسائل احتمالأ مورد اختلاف
سلیقه حتی بررسی شده و به نقاط مشترک که رسیدیم و همینطور که در مصاحبه
رئیس جمهور خواندید حتی نوشته شد و پای آن امضاء هم شد.
این امضاء
برای این بود که از بس شایعهپردازان شایعه میپراکنند و از بس دشمن دامن
میزند یواش یواش مثل اینکه مسئولین خودشان هم دارد باورشان میآبد که یک
خبری هست، یک اختلافی هست گفتند بنویسیم، امضا کنیم تا خاطر جمع باشیم و 24
ساعت نگذشت که یکی از روزنامهها با آن چهره شیطانی آشکار شد و مایه
اضطراب و مایه حیرت و مایع درگیری و سؤال و استفهام در ذهن مردم شد.
نکتهای که همه باید در اینجا بدانیم و بدانید پاسخ شایعه را شایعه
نمیدهد.
پاسخ تهمت تهمت را نمیدهد ما اگر میخواستیم در پاسخ
شایعهها و تهمتها حرف بزنیم از شش یا هفتماه قبل از این تا به حال باید
هر کدام چند جلد کتاب حرف زده بودیم و نوشته بودیم این درست بود، آیا دشمن
شاد نمیشدیم، قطعا چرا و یکی از مقاصد دشمن همین است. بنده در روزگار
اختناق در مشهد جلساتی داشته شلوغ و پرشور از جوان و دانشجو و دانشآموز و
طلبه و بازاری و روحانی و همهجور آدم در این جلسات کتابی مینشستند من
عمرم در این جلسات گذشته و چهار اسبه و چهار نعل به جلو میتاختیم.
از
جمله کارهایی که میکردند این بود که در آن مسجد را ببندند بسیار خوب یک
مسجد دیگر جلوی جمعیت را بگیرند، بسیار خوب شوق بیشتر و سوزندهتر، زندان
ببرند، بالاخره هر زندانی یک آزادی دارد، تبعید کنند هر تبعیدی یک برگشتی
دارد و این پانزده، شانزده سال ما با همین شیوهها گذشت. کاری که میکردند
این بود که عدهای را به جان ما بیاندازند، بنشینند، حرف بزنند، سخنپراکنی
کنند، فحاشی کنند، به مبارزه بطلبند. بگویند آقا شما که فرزند پیغمبر
هستید و خودتان روحانی میدانید چرا روی منبر نمینشینید و میایستید صحبت
میکنید بنده از اوائل ایستاده سخنرانی میکردم تو را به خدا این هم شد
جرم؟ و از اینجا بگیرند تا انحراف فکری انحراف ذهنی، و طرفداری و یا مبارزه
با امروزید و غیره.
در برابر بیاخلاقیها باید بیتفاوت گذشت و مسائل اصلی را فراموش نکرد
بنده
یک روز در یک سخنرانی اعلام کردم گفتم: ای آقایانی که مینویسد و شایعه
پراکنی میکنید (آن روز دوران اختناق) سخنرانی میکنید و بد میگویید و ذهن
مردم را منحرف میکنید، بدانید دستتان پیش من روشده، من میدانم شما
میخواهد که من در هر جلسهای که صحبت میکنم جهت حرفم پاسخگویی بشما
باشد. من اینجا دارم به طرف خواستی میروم و در جهت خاصی سرکار از اینطرف و
آنطرف همش میآیی نیش میزنی، تنه میزنی و نمیگذاری من حرکت بکنم،
برای این که من برگردم به طرف تو و از آن جهت باز بمانم. خاطرت جمع باشد.
خیالت راحت باشد بنده طرف شما برنمیگردم، من راهم را ادامه میدهم. باور
کنید بسیاری از شایعهپراکنی فرو کشید، مایوس شدند میخواستند سرگرم و
مشغول کنند دیدند نه حریف این حرفها پوست کلفتتر است و سرگرم و مشغول هم
نمیشود.
امروز هم همانطور است، آن مسئولی که بار سنگین را این ملت
و با امام این امت روی دستش گذاشته مانند رانندهای که دارد در یک پیچوخم
کوهستانی سربالا با یک ماشینی که گاهی خاموش هم میکند و یا ترمزش هم
میبرد یا فرمانش هم میزند میخواهد حرکت کند محتاج این است که حواسش جمع
جمع باشد که یک دفعه سقوط نکند و یا متوقف نشود یا خاموش نکند.
یا
متوقف نشود یا خاموش نکند، یا عقب برنگردد، در یک چنین شرایطی چهار نفر را
بفرستند و بگویند آقا دو تا سنگ از اینطرف و دو تا سنگ از آنطرف به این
ماشین بزنی راهش چیست، راهش این است که در آن سراشیبی سحت ماشین را ترمز
کند، نگهدارد، پیاده شود و بیاید یک سنگ هم این بردارد و بزند، خوب این
ماشین به قله نرسد، دشمن میخواهد این رانندهی ناکام و و نامراد بماند. من
اگر ماشین را بزنم کنار جاده و ترمز دستی را بکشم و بیام با آنها دعوا
کردن، همان چیزی است که دشمن میخواهد بکنید و حرفها نگفتهای ماند و
سخنهای بسیار برای گفتن ذخیره ماند و داستانها و حکایتهای شنیدنی
ناشنیده ماند، اما کارمان را پیش بردیم، تسلیم حیله نشدیم. الان هم
همینطور، ما نمی خواهیم جواب بدهیم زیرا جواب دادن فاجعهآفرینی است، اما
در مواردی اگر لازم شد افشاگری خواهیم کرد، علیه آن کسانی که در ئشت
سرشخصیتهای معروف و محبوب و منتخب قرار میگیرند و سعی میکنند که درست
قلب لشکر را هدف قرار بدهند و شیوهها را افشا خواهیم کرد، آنچه من مایل
هستم به شما خواهران و برادران عزیز بگویم این است اختلاف سلیقهی قابل نفی
کردن نیست. معلوم است که اختلاف سلیقه هست.
شورای انقلاب یک جمع
سپری نفری است اگر هفت هم رای باشند یک چیز تصویب میشود حالا آن شش نفری
که رای ندادند یعنی مخالف هستند، یعنی دشمن هستند، یعنی دست به یقه هستند،
ابداً نظرش نیست رای نمیدهد و با هفت رای موافق قبول میشود و ما کمتر
چیزی داشتیم در شورای انقلاب که سیزده رای موافق روی آن باشد، پس اختلاف
سلیقه، اختلاف نظر هست، مگر بین فقها اختلاف نیست؟
اختلاف فتواء،
مگر بین اطباء در معالجهی یک بیمار اختلاف نظر نیست، مگر بین حقوقدانان و
اختلاف سلیقه و دید و برداشت نیست؟ هست چرا نیست. اما این اختلاف به معنای
دشمنی نیست. دشمن میخواهد آن اختلاف سلیقه، اختلاف برداشت، اختلاف نظر را
که گاهی هم ممکن است به زبان بیاید و در یک جو سالم اشکالی هم ندارد به
حساب اختلاف و ستیزه و خصومت و دشمنی بگذارد. میخواهم شما بدانید که خصومت
و دشمنی و اختلاف اصولی یعنی اختلاف برسد اسلام و کفر در سطوح بالا وجود
ندارد و دشمن میخواهد این را بباوراند و حاضر است برای این کار همهی
جنایت را انجام بدهد، لعنت خدا بر دشمنان تفرقهانگیز.