تحولات غرب آسیا (خاورمیانه) در طول 35 سال گذشته هرچند فراز و نشیب و نوسان داشته اما در یک روند کلی پیش رفته و آن روند عبارت از قدرتمند شدن کفه جبهه «مقاومت و بیداری اسلامی» با محوریت جمهوری اسلامی ایران در برابر کفه مثلث غربی- عبری و ارتجاع عرب است.
تدبیر24:کیهان در سرمقاله خود نوشت: تحولات غرب آسیا (خاورمیانه) در طول 35
سال گذشته هرچند فراز و نشیب و نوسان داشته اما در یک روند کلی پیش رفته و
آن روند عبارت از قدرتمند شدن کفه جبهه «مقاومت و بیداری اسلامی» با محوریت
جمهوری اسلامی ایران در برابر کفه مثلث غربی- عبری و ارتجاع عرب است.
آمریکا میخواست ایران، ژاندارم نیابتی غرب در منطقه باشد و ملت ایران خود
را از زیر یوغ آمریکا بیرون کشید. آمریکا میخواست الگوی مقاومت قدرتمند
جمهوری اسلامی تکثیر نشود و در جغرافیای ایران ایزوله بماند اما این الگو
در هر دو حوزه «بیداری اسلامی» و «مقاومت اسلامی» گسترش پیدا کرد.
واقعیتهای 35 سال اخیر بر خلاف 30 سال قبل از آن- از پایان جنگ جهانی دوم و
ابرقدرتی آمریکا- حاکی از این ادعاست که ایران میتواند و آمریکا
نمیتواند. نهایت توانایی آمریکا و متحد عبری آن جنگافروزی در افغانستان،
عراق، سوریه، لبنان و فلسطین بود- و به این اعتبار، منطقه غرب آسیا منطقه
جنگی است، بپسندیم یا نپسندیم- اما برآیند این چالش به مثابه نورافکنی در
تاریکی بود که نشان داد کدخدای دهکده جهانی برهنه است. جبهه آمریکا در
جنگها همان قدر شکست خوردند که در نبرد نرم دموکراسی و انتخابات.
هفته
گذشته مجله فارین پالیسی به عنوان یک نشریه معتبر آمریکایی نوشت «شاید
واشنگتن نخواهد اعتراف کند اما ایران باثباتترین کشور خاورمیانه است.
کارتر در سال 1979 با شاه ایران در کاخ سعدآباد تهران دیدار کرد و گفت
ایران، جزیره ثبات در یکی از مناطق پرچالش جهان است. مدتی بعد موج انقلاب،
ایران را فرا گرفت و پادشاهی پهلوی سرنگون شد. کارتر به خاطر پیشبینی
نادرست مورد تمسخر قرار گرفت اما او اشتباه نکرده بود بلکه تنها چند دهه
جلوتر از زمان خود بود(!) ایران امروز در قلب منطقهای آشوبزده، جزیره
ثبات است.» اکنون VOA رسانه رسمی دولت آمریکا با صدای بلند اعلام میکند
«آمریکا میداند حرف اول را در عراق، ایران میزند و ژنرال بدون سایه ایران
قاسم سلیمانی، از افغانستان تا عراق و لبنان و غزه و سوریه نفوذ دارد.»
سوریه آخرین میدان برای آزمون میزان نفوذ کلمه ایران و آمریکا بود و پس از
این به میل خود آمریکا، این اعتبار و نفوذ در کشور اسلامی عراق محک زده
خواهد شد. داعشیها در این میان با همه وحشیگری و ارهاب، وزنه قابل تاملی
نیستند که اگر بودند از آزمون به مراتب کوچکتر در سوریه با سرشکستگی بیرون
نمیآمدند. سوریه میدان آزمون آمریکا بود و نه داعش و النصره، همچنان که
عراق.
فروردین 3 سال پیش که شعلههای جنگ در سوریه به تدریج زبانه
کشید، مقامات آمریکایی یکی پس از دیگری پشت تریبون رفتند و از اوباما گرفته
تا بایدن و کلینتون و کری و سوزان رایس و پانهتا و هیگل این ترجیعبند را
از موضع بالا تکرار کردند که «Assad must go. اسد باید برود». به موازات
این فرمان، طیفی از سیاستمداران همسو شامل دیوید کامرون، فرانسوا اولاند،
کاترین اشتون و دیگر مقامات اتحادیه اروپا، عبدالله گل و اردوغان تکرار
کردند «اسد باید برود.» آمریکا و اروپا و کشورهای مرتجع برای قطعیت بخشیدن
به این آرزو، از هیچ حمایتی نسبت به تروریستها شامل کمک مالی، اطلاعاتی،
سیاسی، تبلیغاتی و تسلیحاتی دریغ نکردند. در کنفرانسهای کذایی هم که در
ژنو یا جاهای دیگر تحت عنوان دوستان سوریه راه انداختند، همین گزاره را
تکرار کردند. به تدریج صهیونیستهایی مانند ایهود باراک وزیر دفاع نیز با
تصور اینکه کار سوریه تمام است و میتوان از پشت پرده بیرون آمد، آفتابی
شدند و گفتند «اسد باید برود تا ایران تضعیف شود و سقوط سوریه ضربهای جدی
به ایران خواهد بود.»
برای حضور ایران در کنفرانس ژنو 2 شرط و شروط
گذاشتند و به زعم خود ایران را راه ندادند. به معنای واقعی کلمه یک جنگ
جهانی فشرده در سوریه به پا کردند. اما بعد از 3 سال برندگان و بازندگان
این جنگ چه کسانی هستند؟ آیا جز این است که اوباما و کامرون و اولاند و ملک
عبدالله و ارتش و استخباراتش با هم تحقیر شدند.؟ آیا غیر از این است که
چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری سوریه، آمریکاییها با پیش انداختن
اروپاییها، پنهانی به ایران پیغام دادند «ما ابقای بشار اسد را میپذیریم
اما انتخابات برگزار نشود»؟! این جبهه مقاومت- از بشار اسد تا ایران- بود
که پای انتخابات ایستادند و 73 درصد سوریها پای کار آمدند و 90 درصد آنان
رای دادند که «اسد باید بماند». با همین حسن ظن به ملتهای منطقه و
دولتهای متحد جمهوری اسلامی است که رهبر معظم انقلاب با اطمینان تمام
میفرمایند «ما با دخالت آمریکاییها در مسائل داخلی عراق به شدت مخالفیم و
آن را تایید نمیکنیم زیرا معتقدیم دولت و ملت عراق و مرجعیت دینی این
کشور توانایی تمام کردن این فتنه را دارند و انشاءالله آن را تمام خواهند
کرد.» آمریکاییها در سوریه گفتند اسد باید برود و کارشان به خفت و
سرشکستگی کشید. به همین دلیل مقامات رسمی آمریکا رویشان نمیشود همین عبارت
را صراحتاً درباره نوری مالکی نخستوزیر عراق به کار ببرند که با
انتخابات اخیر ابقا شد. با این وجود همین مقامات به نحوی دیگر به جای فشار
به تروریستها- و حداقل فشار بر حامیان سعودی و عربی آنها در منطقه برای
قطع حمایت از داعش- به دولت عراق فشار میآورند و با القای جنگ مذهبی ادعا
میکنند که دولت مالکی به نزاع فرقهای دامن میزند و به جای انحصارطلبی
باید سایر فرقهها را در قدرت و حاکمیت شریک کند؛ یعنی دموکراسی و قانون
اساسی به نفع بعثیها و تکفیریها و همه سربازان جنگ نیابتی آمریکا، تعطیل!
تعبیر
جنگ نیابتی ابداع ما نیست، اذعان آمریکاییهاست. توماس فریدمن تحلیلگر
ارشد نیویورک تایمز اواخر آبان 1391 در این باره به روزنامه ملیت گفت «ما
دیگر حتی به اندازه یک بند انگشت توان مداخله نظامی در بحرانهایی مانند
سوریه نداریم. البته میتوانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخله مستقیم نه. از
این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید به تنهایی اما با حمایت ما عمل کنند.
آمریکا وارد دورهای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد.
اکنون «بیت لحم پنسیلوانیا» برای ما مهمتر از بیت لحم خاورمیانه است. مردم
آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری میپردازند و بیش از هر دورهای
میپرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه میکنند؟... ما در عراق ضامن
نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم. همه ترکشهای جنگ به ما
اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمیخواهد همان نقش را در سوریه ایفا
کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند. این اسمش
التماس است و نه استفاده از ترکیه»!
برای این جنگ نیابتی فقط
عربستان و قطر و ترکیه و اردن و تروریستهای تکفیری نبودند که به خدمت
فراخوانده شده بودند. شاید برای شما خندهدار باشد که به یاد بیاورید آقای
محمد مرسی رئیسجمهور مخلوع مصر 15 شهریور 91 در نشست اتحادیه عرب همصدا با
اوباما و مثلث غربی- عبری- عربی گفت «رئیسجمهور سوریه باید از تاریخ درس
بگیرد و تا فرصت باقی است کنار برود. زمان تغییر در سوریه فرارسیده و نباید
با حرف زدن درباره اصلاحات، وقت را تلف کرد.»! خنجری که ملک عبدالله و
آمریکا به مرسی زدند، عبرتآموز همه محافل خوشبین به شیطان بزرگ غربی و
شیطانک سعودی است. اما طنز ماجرا آنگاه بیشتر میشود که بدانیم گروهک
شورای هماهنگی سبز- دوقلوی همه گروهکهای آلت دست جنگ نیابتی غرب- 23 اسفند
1390 خطاب به گروههای معارض در سوریه بیانیه صادر کرده و نوشته بود «اسد
باید برود... مقاومت شما الهامبخش ماست»! آیا بین این پیوند و آن شعار «نه
غزه نه لبنان» که به نیابت از سایت وزارت خارجه اسرائیل سر داده شد و نیز
پیوند سازمان تروریستی منافقین با گروههای تروریستی در سوریه و برادر
خواندن یکدیگر نمیتوان یک رشته ارتباط مشترک با سرویسهای جاسوسی سیا،
امآیسیکس و موساد پیدا کرد؟!
تنها آقای ریچارد هاس رئیس شورای
روابط خارجی آمریکا نیست که گفته «باید بر اساس یک طرح سایکس پیکوی جدید،
عراق و سوریه تجزیه شوند تا آمریکا بتواند از باتلاق مشکلات در منطقه خارج
شود.» یواو کارنی تحلیلگر صهیونیست در همین زمینه در روزنامه گلوبز تصریح
میکند «تقسیم عراق در جهت منافع اسرائیل است و راه نفوذ ایران را میبندد.
آمریکا با اشغال عراق برای خود یک لانه زنبور درست کرد. هرچند صدام دشمن
اسرائیل بود اما بسیار ضعیف بود. خدمت صدام مانع از شنیده شدن ایران به غرب
میشد و آن روز عراق پل ارتباطی ایران با سوریه و لبنان نبود. اکنون نیز
خطر اصلی برای اسرائیل، ایران است نه القاعده. برخلاف القاعده، ایران
نیرویی پایدار و تهدیدی برای موجودیت اسرائیل است. آنچه اکنون در عراق در
جریان است، ممکن است در نهایت در گلوی اسرائیل گیر کند.»
بر اساس
این صورتبندی از تحولات منطقه، آنچه در غرب آسیا (خاورمیانه بزرگ) جریان
دارد، جنگ است و نه صلح. شرایط امروز ما در مواجهه با غرب، شرایط پیروز بدر
و خیبر و خندق است و نه صلح حدیبیه یا صلح امام حسن(ع). در این صورتبندی
کلان، «نرمش قهرمانانه» یک تاکتیک در عداد سایر تاکتیکها و ذیل گفتمان و
استراتژی کلی مقاومت و پیشرفت است. به تعبیر روز گذشته مقتدای حکیم انقلاب
«یکی از چالشهای اصلی کشور، خصومت و مخالفت جدی نظام سلطه غرب با نظام
اسلامی است که باید این حقیقت را فهمید و درک کرد. اگر خصومت نظام سلطه را
متوجه نشویم، در تحلیل مسائل کشور دچار اشتباه خواهیم شد. کسانی که حاضر
نیستند برخورد خصمانه جبهه دشمن را ببینند، همانند کسانی هستند که چشم خود
را به روی دشمن میبندند.» دشمن امروز با ما از موضع خصومت تمام وارد شده و
نه موضع صلحطلبی و مسالمتجویی. سیمای امروز دشمن همان است که قرآن
میفرماید «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تحفی صدورهم اکبر». اما حتی اگر
دشمن، میل به مسالمت و صلح و سازش نیز نشان میداد، مجاز نبودیم به او
اعتماد کنیم.
امیر مومنان(ع) در نامه 53 نهجالبلاغه (عهدنامه مالک)
از مالک میخواهد اگر دشمن برای صلح آمادگی نشان داد بپذیرد اما حتی در آن
صورت «ولکن الحذر کلّ الحذر من عدوک بعد صلحه... کاملا برحذر باش از دشمنت
بعد از صلح او که همانا دشمن چه بسا نزدیک میشود تا غافلگیر کند
(لِیَتَغَفَّلَ) پس حزم و هوشیاری و احتیاط را در پیش بگیر و در این باره
حسن ظن را متهم کن». این نگرش، درست نقطه مقابل آن تلقی یا القایی است که
میگوید آمریکا آماده حل همه مشکلات با ایران است و جمهوری اسلامی با لجاجت
نمیپذیرد!