پدران و بیم تبدیل شدن آنها به شهروندان درجه دو خانهها
بایستید، پدرتان وارد میشود
در سطح فرهنگی، هیچکس نمیتواند در مورد سیمپسون سازی پدران و تصویر غالب آنها در تبلیغات، درامهای محبوب و فیلمها که وقتی خشن یا ضعیف نشان داده میشوند و تنها کمی بهتر از بچهها ...
تدبیر24: در سطح فرهنگی،
هیچکس نمیتواند در مورد سیمپسون سازی پدران و تصویر غالب آنها در تبلیغات، درامهای
محبوب و فیلمها که وقتی خشن یا ضعیف نشان داده میشوند و تنها کمی بهتر از بچهها
هستند، بحث کند. پدران، و به طور کلی مردان، با چیزی مواجه شدهاند که سزاوارش نیستند.
اما آیا این خطر وجود ندارد که ما داریم چیز مهمی را از دست میدهیم؟
مطهره مجیدزاده: کاسته شدن از ابهت و بزرگی پدران در خانهها (چه
شرقی و چه غربی) کمکم دارد به یک روال تبدیل میشود. بررسی اینکه این اتفاق خوب یا
بد است موضوع بحث این نوشته نیست، آنچه که بیشتر مدنظر است تغییر نگاه اعضای خانواده
به ویژه فرزندان به پدران یا به تعبیری سرپرستان اصلی خانواده است تا جایی که به سخره
و نادیده گرفتن وی امری عادی به چشم میآید. در فیلمها، سریالها و درامها هم بعضا
دیده میشود که برای بالابردن شخصیت مادر، گویی راهی جز به زیرکشیدن اعتبار پدر نمییابند.
به نظر میرسد دیگر پدران امپراطوران قلمروهای خویش نیستند!
این نوشته
از زبان یک پدر آمریکایی است که دخترش او را بیشتر شبیه یه یک شخصیت کارتونی دست و
پاچلفتی میداند تا حتی یک پدر.
«مدتی پیش،
من دختر ۱۰ سالهام را برای تماشای نمایش «کشتن مرغ مقلد» بردم. پس از آن با حالت شوخی-جدی
از او پرسیدم که آیا من را شبیه «آتیکاس فینچ» شخصیت پدر نمایش میداند؟ او گفت که
من بیشتر شبیه «هومر سیمپسون» هستم. (هومر سیمپسون شخصیت یک انیمیشن تلویزیونی است.
او پدر خانوادهی سیمپسون و مردی احمق، دستوپاچلفتی، تنبل، چاق و البته معتاد به
الکل است.)
کشتن مرغ
مقلد کتابی است که موضوعات زیادی از جمله نژادپرستی، بیگناهی و ماهیت عدالت را شامل
میشود. اما آن چیزی که بیشتر من را تحت تاثیر قرار میدهد، تصویر پدر است. چرا که
نقش «آتیکاس» به عنوان مردی باوقار، مهربان و ارزشمند که یک شخصیت ایدهآل برای جامعه
و فرزندانش است، کموبیش از فرهنگ عامه حذف شده است. تاثیرگذارترین لحظهی نمایش
برای من زمانی بود که، بعد از دفاع درخشان اما محکوم او از یک کارگر سیاهپوست به نام
«تام رابینسون» که به او اتهامات نادرستی وارد کردهبودند، «آتیکاس» وارد یک نمایشگاه
عمومی شد که پسرانش، اسکات و جم، برای بازدید به آنجا رفتهبودند. یکی از حامیان رابینسون
پسران را خطاب قرار داد که «بایستید، پدرتان وارد میشود». و آنها با غرور از جا بلند
شدند.
من این صحنه
را بسیار تاثیرگذار میدانم، چرا که این مدلی از پدر بودن است که در دنیای مدرن از
بین رفته. حالا ما همه «هومر سیمپسون» هستیم. این امری بدیهی است که همه آن را تصدیق
میکنند. اینکه زنان برای قرنها شهروند درجه دو محسوب میشدند (که واکنش عادلانه
به آن فمنیسم بود) به خرد کردن مردان محدود شد. مردانی که بیشتر از آنکه قهرمان باشند،
جنسی، از نظر عاطفی ناتوان و گاهی اوقات خشن نشان داده شدند (مانند باب یوول پدر بد
نمایش، که شخصیتی شرور و فحاش بود.).
در سطح فرهنگی،
هیچکس نمیتواند در مورد سیمپسون سازی پدران و تصویر غالب آنها در تبلیغات، درامهای
محبوب و فیلمها که وقتی خشن یا ضعیف نشان داده میشوند و تنها کمی بهتر از بچهها
هستند، بحث کند. پدران، و به طور کلی مردان، با چیزی مواجه شدهاند که سزاوارش نیستند.
اما آیا این خطر وجود ندارد که ما داریم چیز مهمی را از دست میدهیم؟
هر چیزی که
در سطح فرهنگ عمومی اتفاق میافتد، در سطح فردی ِ پدرانی وجود دارند که نجیب، باوقار،
مهربان و عاقل هستند. من بعضی از آنها را میشناسم. الگوی رفتاری آنها، یعنی فردی
که آرزو دارند مانند او باشند چه اینکه کتاب کشتن مرغ مقلد را خوانده باشند یا خیر،
آتیکاس فینچ است و نه هومر سیمپسون. اما در حال حاضر این ایدهای دستنیافتنی است،
چرا که فرهنگ عمومی در برابر تصدیق این مردان، اگر وجود داشته باشند، مقاومت میکند.
مانند مقاومتی که در برابر یک زن صورت میگیرد، اگر ادعا کند که تنها برای ارضای یک
مرد به وجود آمده است، هرچند که این مقاومت انگیزههای متفاوتی دارد.
این تنها
یک شرمندگی نیست. این امر برخلاف ِ میل به حفظ وقار پدران است (به عنوان تلافی در برابر
این واقعیت که مردان همچنان سطوح سیاسی و اقتصادی را در اختیار دارند.). به دلیل فقدان
یک الگوی مناسب، مردان بالغ مانند بچهها رفتار میکنند، و زندگیشان را تا سطح توقعات
پایین میآورند. آنها اگر بدانند که تلاشهایشان پیش از آغاز محکوم به شکست است، اصلا
تلاشی نمیکنند.
مادران، دختران
و زنان الگوهای مثبت کمی ندارند، اما پدران، پسران و مردان در فرهنگی زندگی میکنند
که آنها را در سطح فردی و خانوادگی به عنوان شهروند درجه دو نگاه میدارد. خب، باید
این را پذیرفت، ما آنقدر ضعیف نیستیم، امیدوارم، که نتوانیم این مسئله را اصلاح کنیم.
اما فکر میکنم که این روزها رشد کردن پسرها باید خیلی سخت باشد، به خصوص آنهایی
که در خانوادههای بدون پدر زندگی میکنند- که براساس گزارش اخیر مرکز عدالت اجتماعی،
یک میلیون نفر در این کشور هستند- که باید در مورد خودشان و آیندهشان فکر کنند، آن
هم با وجود جایگاه فرهنگی پیشفرضی که آنها را همیشه در آستانهی پسرفت به خشونت،
رویکرد جنسی و بیکفایتی نگاه میدارد. پسرها به الگوهایی مانند آتیکاس احتیاج دارند
و دخترها به پدرهایی نیاز دارند که بتوانند به آنها احترام بگذارند همانطور که عاشقانه
آنها را مسخره میکنند!
«بایستید- پدرتان وارد میشود» این پژواکی است از
زمانهای از دسترفته، که دیگر هرگز تکرار نخواهد شد. اما خود پژواک هرگز نباید از
بین برود، یا اینکه همهی ما – مردان، زنان و بچهها – به آن محتاجتر خواهیم شد.»