ورود به فضای سیاسی با انگیزه های خاصی صورت می گیرد که از احصاء دلایل خودداری می کنم و به دلیل جلوگیری از اطاله کلام در دنیای سرعت و بی حوصلگی خوانندگان به موضوع مورد بحث می پردازم.
تدبیر24: سام سکوتی بداغ - دیده شده است که عده ای بدون داشتن مناصب و موقعیت های دولتی جهت ارتقا و با تمول نسبی مالی که آنجا هم نیازی به کارسازی های معمول و وام های کلان و رانت های ویژه ندارند به این فضا قدم نهاده وبعضا مجبور به گذشتن از زمان و پول و متاسفانه در مواقعی هزینه کردن از آبرو هم می شوند!
برای عده ای خاص که دنیای سیاست را فقط رقم و عدد می بینند و یا میز و صندلی ، درک دلیل ورود و فعالیت عده ای که فقط و فقط دغدغه نظام و کشور را دارند موضوع قابل فهمی نیست و دنبال دلایلی از نوع ( کافر همه را به کیش خود پندارد ) هستند.
حال که یک سال از عمر دولت تدبیر و امید سپری شده است و دوره بگم،بگم ها به سر آمده است و عکس ها و پرونده ها در صورت سری بودن به دست مخالفی که در مخالفت حد ومرز نمی شناسد نمی افتند و به عبارت صحیح تر عقلانیت به مدیریت اجرایی کشور بازگشته است ، شنیدن اینکه ما از زندگی شخصی شما هم خبر داریم بازگشت به عقبی، محکوم به شکست است و نشان می دهد نسیم اعتدال همچنان بر باغچه های ایشان نوزیده است و یا مغز هایی هستند که پس از یک سال هم فضای جدید را درک نکرده اند!!
می گویند خداوند ستار العیوب است و عیب ها را می پوشاند و امام عارف جعفر صادق(ع) حرمت آبروی انسان را از حرمت کعبه بالاتر می داند و می فرماید: هرگاه مؤمنی به برادر دینی خود تهمت بزند، ایمان در قلبش ذوب می شود به مانند ذوب شدن نمک در آب و آبروی مومن را برابر با جان او دانسته اند و اما عده ای به خود اجازه می دهند بدون سند و مدرک و از روی خواسته ها و منویات شخصی زبان به تخریب دیگری گشایند و ندیده و نشنیده و یا کج شنیده چنان می خروشند که گویا ماه را رویت کرده اند!
افراط از هر نوعی که باشد محکوم به شکست است و فضای کشور در این روز ها گفتمان هشت سال گذشته را بر نمی تابد و بهتر است دوستان جامانده در هشت سال گذشته کمی دنبال قطار اعتدال بدوند اگر امکان سوار شدن به آن را ندارند.
مثنوی خوانان و مثنوی دانان خوب می دانند داستان پشه و شکایت بردنش به سلیمان از دست باد و اینکه زمانی که سلیمان پیامبر باد را دعوت کرد تا میانشان حکم کند پشه به گوشه ای پرتاب شد و گفت یا سلیمان چه می کنی، تمام داد من از دست همین وجود باد است و تو او را به حضور می طلبی؟
داستان برخی از مخالفین خروشان نیز چنان است که ملای روم در مثنوی آورده است، می روند و می گویند و تهمت می زنند و از رویارویی هراس دارند و تا دعوت به مناظره می شوند هزار دلیل پشه گونه که نمی شود که نمی شود.
بانگ زد آن شه که ای باد صبا
پشه افغان کرد از ظلمت بیا
هین مقابل شو تو و خصم و بگو
پاسخ خصم و بکن دفع عدو
باد چون بشنید آمد تیز تیز
پشه بگرفت آن زمان راه گریز
پس سلیمان گفت ای پشه کجا
باش تا بر هر دو رانم من قضا
گفت ای شه مرگ من از بود اوست
خود سیاه این روز من از دود اوست
او چو آمد من کجا یابم قرار
کو بر آرد از نهاد من دمار
در پایان اشاره ای هم داشته باشم به شعر، شاعر عارف انگلیسی که شاید بتوان گفت آبرو را به زیباترین شکل آب رو بخشیده و این گوهر جانی را، جانی دوباره عطا کرده : سرور من نام نیكو و شهرت و آبروی هر مرد و زن گوهر جان اوست. آن راهزن كه از من بدره سیم و زر می رباید چیزی را ربوده است كه متاع حقیری است یا خود هیچ نیست كه زمانی از آن من و زمانی از آن توست و بندة هزار تن بوده و خواهد بود. اما آن كس كه آبروی مرا می رباید گوهری گران سنگ را ربوده است كه او را هیچ ثروت نمی بخشد اما مرا فقیر و مسكین می كند.